۱۵ خرداد ۱۳۹۳ که فرا رسد، ربع قرن از رهبری آیتالله خامنهای سپری میشود. با ۲۵ سال تکیه بر عالیترین منصب سیاسی در ایران، رهبر جمهوری اسلامی ازجمله رکوردداران بیشترین زمامداری پیوسته در جهان معاصر میشود.
عمر زمامداری آیتالله خامنهای همسان معدودی از سران کشورها، چون عمر البشیر، چهرهی نخست سودان است؛ کسی که تحت تعقیب بینالمللی است و دیوان بینالمللی کیفری، حکم جلب وی را صادر کرده است.
کنار نام ایران، که شخص اول نظام سیاسیاش ۲۵ سال حاکم مطلقه است، علاوه بر سودان، اسامی کشورهایی چون کامرون، جمهوری دموکراتیک عربی صحرا، گینه استوایی، آنگولا، زیمباوه، کامبوج، اوگاندا، بورکینافاسو، چاد و اریتره نیز به چشم میخورد. در تمام این کشورها و نیز قزاقستان و ازبکستان و تاجیکستان و بلاروس، رهبران سیاسی دستکم برای دو دهه است زمام امور را در اختیار دارند.
مستقل از شکاف معنادار ملت ـ دولت در این کشورها، مشکلات مشابهی، گریبان مردمان این سرزمینها را گرفته است. بهعنوان نمونه، وضع اقتصادی و توسعهیافتگی نیز در اغلب این کشورها، در مقایسه با بسیاری دیگر از کشورهای جهان، به شکل مشهودی نابسامان است.
عمدهی این کشورها در گروه اقتصادهای ضعیف یا بسیار ناتوان دستهبندی میشوند. در مواردی (ازجمله ایران یا آنگولا یا قزاقستان) البته ثروتها و منابع زیرزمینی و درآمدهای رانتی، کمک حال دولتها بوده است. گو اینکه باز هم سوءمدیریت برخاسته از اقتدارگرایی و تمرکز قدرت، بحرانساز شده است. چنانکه ـ بهعنوان شاهد ـ در مورد آنگولا، با وجود اینکه از بزرگترین تولیدکنندگان نفت قاره آفریق محسوب میشود، اما دو سوم جمعیت این کشور در فقر زندگی میکنند و بحران بیکاری در آن مشهود و مشهور است.
در مورد خود ایران هم که حکایت به اندازهی لازم برای اکثریت شهروندان، ملموس است. آمارها هم کارنامهی ۲۵ سال رهبری با “اختیارات نامحدود و مسئولیت حداقلی” را به تصویر میکشند. چنانکه ایران از لحاظ نرخ تورم در جمع سه کشور نخست در سال ۲۰۱۳ قرار داشت. تورم حدودا ۴۰ درصدی ایران وقتی با تورم برخی دیگر از کشورهای منطقه مقایسه شود، خروجی نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه را انضمامیتر و ملموستر میکند. بهویژه که توجه شود، برمبنای گزارش بانک جهانی، نرخ تورم در سال ۲۰۱۳ در کشورهای پاکستان، افغانستان، ترکیه، قطر، بحرین، کویت زیر ۸ درصد و در مواردی زیر ۳ درصد بوده است.
در عرصهای دیگر از این مشکلات مشابه ـ در کشورهای تحت ریاست رهبران دو دههای ـ میتوان به مقولهی آزادی بیان و رسانه اشاره کرد. اثری از قریب به اتفاق کشورهای یاد شده در فهرست ۱۰۰ کشور نخست جهان به جهت آزادی مطبوعات بهچشم نمیخورد. گزارش سال ۲۰۱۴ سازمان گزارشگران بدون مرز نشان میدهد که این کشورها از نظر آزادی رسانه در وضع اسفباری بسر میبرند. و البته رهبران آنها در فهرست دشمنان اصلی آزادی بیان و روزنامهنگاران قرار دارند.
این وضع البته به مدد عزم جدی رهبر جمهوری اسلامی برای مقابله با مطبوعات “غیرخودی” ـ از نظر وی ـ متحقق شده است. سالهاست که سرکوب روزنامهنگاران مستقل و رسانههای منتقد، بهمثابهی روندی ثابت در ایران تعقیب میشود. این وضع، دستکم در ۱۵ سال گذشته، جلوههای مشهوری (ازجمله توقیف فلهای بهار ۷۹) داشته است. پیش از آن نیز برای یک دهه هرچند برخی نشریات مستقل فعال بودند، اما چتر امنیتی چنان گسترده بود و سرکوب بیتعارف صاحبان قلم چنان بیپروا، که سخن گفتن از وجود آزادی بیان در آن مقطع نیز، بیمعنا مینماید.
آیتالله خامنهای در وجه اقتدارگرایانه و تمامیتخواهانه، مسیری تقریبا ثابت و رو به گسترش را طی کرده است. او گام به گام، حلقهی امنیتی ـ نظامی گرد خود را تقویت کرده، و همزمان، منتقدان و ناهمسوهای بیشتری را به حاشیه رانده یا سرکوب کرده است. وضع میرحسین موسوی و مهدی کروبی به کنار، حکایت سیدمحمد خاتمی جدا، حتی اکبر هاشمی رفسنجانی نیز دیگر جایگاه گذشتهی خود را در ساختار سیاسی قدرت ندارد. چنانکه از ریاست مجلس خبرگان همسو با رهبری به کنار میرود و در انتخابات ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان منتصب و مورد تأیید رهبری، ردصلاحیت میشود.
در این وضع، رهبر جمهوری اسلامی تمرکز روزافزونی برای بیت رهبری فراهم آورده، و حیطهی اقتدار و دخالت خود را ـ چنانکه شواهد گوناگون نشان میدهند ـ تا جزییترین سطوح، عمق داده است. کمتر حوزهای است که او چونان کارشناسی ارشد، اظهارنظر و البته مداخله نکند. امری که مورد تجلیل کسانی چون مصباح یزدی و احمد خاتمی و علمالهدی و دیگر تریبونهای ستایشگر شخص اول نظام قرار گرفته است.
وی البته توانسته با تمهیدات گوناگون (بهخصوص در حوزهی نظامی و امنیتی و شبه نظامی)، دایرهای معنادار از اقتدار و بازدارندگی نظامی ـ امنیتی برای جمهوری اسلامی تعریف و ایجاد کند. مداخلهی معنادار ایران در بحران سوریه، شاهد برجستهی این حضور خارجی است. حضوری که البته با تثبیت تدریجی دولت اقتدارگرای اسد، واجد توفیق محسوب میشود.
صرفنظر از این وجوه تسلط و مداخلهی اقتدارگرایانه، به نظر میرسد زمامداری ۲۵ سالهی آیتالله خامنهای حتی از زاویهی مطلوبها و پروژههای خود وی، با ناکامیهای بزرگی همراه بوده است.
مسئلهی فرهنگ یکی از این محورهای ناکامی است. فاصلهای که میان وضع فرهنگی مطلوب رهبری تا واقعیتهای مستقر در جامعه ایران وجود دارد، به درهای میماند. شواهد گوناگونی را میتوان برای این ادعا فهرست کرد. اما کدام شاهد معتبرتر از اعتراف خود رهبری به این ناکامی؟
این سخنان چند ماه پیش رهبری در دیدار با شورای عالی انقلاب فرهنگی است: “بچههای ما ـ نوههای بنده ـ اسم بازیکنان و ستارههای فوتبال دنیا را خیلی خوب بلدند، یکی یکی همینطور مکرر اسم اینها را میآورند؛ این طرفدار این است، آن طرفدار آن است، لباس نمیدانم فلان تیم فرنگی را این میپوشد، آن یکی لباس تیم دیگر را میپوشد، اما اسم مثلا فرض کنید که فلان دانشمند معاصر خودشان را نمیشناسند؛ اسم بیاوری نمیشناسند کیست؛ خب اینها بد است، اینها را ما بایستی واقعا کار بکنیم.”
سبک زندگی بخش مهمی از جامعه نیز بهگونهای معنادار نه تنها در تفاوت، که در تضاد با ایدئولوژی رهبر جمهوری اسلامی است. حمایت چند صد هزار زن و دختر ایرانی از آنچه “آزادی یواشکی” توصیف میشود، و اعلام اعتراض آنان به حجاب اجباری شاهد جدید و اخیر است. شکاف میان خواستههای اکثریت جامعه (بهویژه طبقه متوسط شهری) با مطلوبهای کانون مرکزی قدرت، از چشم ناظران منصف و شهروندان آگاه، پنهان نیست.
پروژههای سیاسی رهبر جمهوری اسلامی نیز در این ۲۵ سال کم با شکست مواجه نشده است. حمایت مشهور وی از ناطق نوری و احمدینژاد در دو انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸، و رای متفاوت و معنادار اکثریت جامعه، از موارد مهم و قابل اشاره هستند.
آیتالله خامنهای هرچند به پشتوانهی نیروهای امنیتی و نظامی که گرداگرد و همسوی خود فراهم آورده، واجد اقتدار ـ البته غیردموکراتیک ـ به نظر میرسد، اما بسیاری از احزاب و طیفهای سیاسی موثر در انقلاب اسلامی را به موقعیت منتقدان جدی خود سوق داده است. او همراهانی برگزیده که معلوم نیست در شرایط بحرانی، چگونه سوگیری کنند، و مشخص نیست به چه میزان قابل اعتمادند. نیز، قابل پیشبینی نیست که حتی در فردای فقدان حضور وی، آنان عهدهدار کدام نقش خواهند شد و چگونه بازی خواهند کرد.
این وضع، موجب اقتداری شکننده برای کسی شده که ۲۵ سال است بر عالیترین جایگاه سیاسی در ایران تکیه زده، اما توفیق نیافته پایگاهی مردمی و دموکراتیک و باثبات و اطمینان برای خود و حکومت فراهم آورد.