چوب کبریت ۲۷۰۰ میلیون دلاری

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

آقای مرتضوی اعلام کرده که ما در سازمان تامین اجتماعی حتی یک چوب کبریت هم به بابک زنجانی ندادیم.

ما: ولی قبول دارید که دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار پول دولت با تضمین شما در اختیار بابک زنجانی قرار گرفته.

مرتضوی: نه، ما فقط یک توافقنامه کلی با او کردیم که البته برای تضمینش چند میلیارد تومان چک دادیم، ولی ما حتی یک چوب کبریت، ببینید، یک چوب کبریت دوزاری هم به او ندادیم.

ما: شما به او چوب کبریت ندادید، ولی چند میلیارد پول به عنوان تضمین به او دادید.

مرتضوی: ما فقط تضمین کردیم، نه اینکه به او پولی بدهیم، همینطوری تعدادی چک دادیم، ولی حتی یک چوب کبریت هم به او ندادیم.

ما: ولی چک های شما مصرف شده، یعنی پول دادید.

مرتضوی: ما چه کار می توانستیم بکنیم؟ بالاخره آدم به کسی چک می دهد، او هم می رود آن را نقد می کند، ولی این دلیل نمی شود که ما چیزی به بابک زنجانی داده باشیم، حتی یک چوب کبریت.

ما: یعنی از حساب شما پول به بابک زنجانی پرداخته شده است.

مرتضوی: خوب! ما که به او پول ندادیم، حتی یک چوب کبریت، ما چند تا چک دادیم، از همین چک های معمولی، چند میلیارد بود، او هم چک را برد بانک و مصرف کرد، ما که نمی توانیم چک را پاس نکنیم.

ما: پس شما به او پول دادید؟

مرتضوی: ما حتی یک چوب کبریت هم به او ندادیم، تعدادی چک دادیم که او آنها را مصرف کرد، این دلیل نمی شود که ما با او همکاری کرده باشیم، اصلا من هرگز چشمم به بابک زنجانی نخورده است.

ما: ولی شما در شش جلسه با او شرکت کردید. نکردید؟

مرتضوی: شما چرا اینطوری برخورد می کنید؟ یک آدم می آید دم دفتر من، بعد می آید توی اتاق، بعد می خواهد با من حرف بزند، و حرف می زنیم، حالا چند تا چک هم می دهیم که یک توافقنامه خیلی کلی است، خیلی کلی، بعد هم چند میلیارد چک را ایشان نقد می کند، این دلیل نمی شود که من چشمم به بابک زنجانی خورده باشد، حتی اگر بگوئید یک چوب کبریت.

ما: آقای بهمنی رئیس کل بانک مرکزی هم می گوید که اصلا بابک زنجانی را به عمرش ندیده است، ولی مسئول دفترش می گوید که او با بابک زنجانی چند بار جلسه داشته است.

مرتضوی: من مطمئنم که اصلا آقای بهمنی هم چوب کبریت به بابک زنجانی نداده، ولی خوب، یک وقت می بینید یکی می آید دم دفتر و می گوید کار دارم، بعد هم می رود توی اتاق، آقای بهمنی که نمی تواند بگوید برو بیرون، یک وقت لازم می شود دو میلیارد دلار هم در اختیارش بگذارد، ولی این به آن معنی نیست که آقای بهمنی او را به عمرش دیده باشد.

ما: آقای بهمنی گفته اصلا درست نیست که من ملاقات های مکرر با زنجانی داشته ام. در حالی که چند بار همدیگر را ملاقات کردند.

مرتضوی: خوب! شما وقتی می گوئید ملاقات های مکرر داشته، یعنی هر روز از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر با هم ملاقات می کردند، در حالی که چند بار بیشتر با هم ملاقات نکردند، حالا یک چکی هم رد و بدل شده، بالاخره آدم است، یک چیزی می دهد، یک چیزی می گیرد. حالا آدم چند چک هم داده باشد، دلیل نمی شود که چوب کبریت بدهد به ایشان.

 

مصاحبه با رئیس پلیس امنیت یزد

یک خبر تکان دهنده در هفته گذشته تمام یزد را تکان داد. سرهنگ رضایی رئیس پلیس امنیت یزد اعلام کرد که یک خانواده جعلی را دستگیر کردند. با توجه به اینکه خانواده جعلی تا کنون دیده نشده است، با این سرهنگ رضایی گفتگو کردیم
ما: شما گفتید که یک خانواده جعلی کشف کردید، این خانواده مشکل شان چه بود؟

رئیس پلیس: این اتفاق خیلی تکان دهنده بود، خیلی عجیب بود. چنین جنایتی تا به حال دیده نشده بود و ما موفق شدیم در یزد چنین کشفی کنیم، یک خانواده غیرایرانی چند سال قبل با شناسنامه جعلی ایرانی با هم ازدواج کردند.

ما: یعنی این زن و شوهر برای کلاهبرداری با هم ازدواج کردند؟

رئیس پلیس: نه، اتفاقا این ها زن و شوهر بودند، ولی با شناسنامه جعلی خودشان را ایرانی جا زدند و بعد هم رفتند سند رسمی ازدواج گرفتند و بعد هم بچه دار شدند.

ما: یعنی شما با ازدواج و بچه دار شدن آنها مشکل دارید؟

رئیس پلیس: نه، اتفاقا پدر و مادر خوبی هم بودند، ولی اینها به صورت جعلی وقتی بچه هایشان به دنیا آمدند، برای فرزندشان شناسنامه و کارت ملی ایرانی تهیه کردند و فرزندان شان با همین هویت به مدرسه رفتند و درس هم خواندند.

ما: خوب، الآن شما با این بچه ها مشکلی دارید؟ دزدند؟ بی ناموسی کردند؟ خلاف کردند؟

رئیس پلیس: نه، اتفاقا بچه های شان هم خیلی درس خوان هستند و بطور جعلی شاگرد اول می شوند…

ما: یعنی تقلب می کنند و شاگرد اول می شوند؟

رئیس پلیس: اتفاقا بچه های باهوش و خوبی هستند و خلافی هم نکردند، ولی این خانواده جعلی برای اعضای خانواده شان در ماه ۲۷۳ هزار تومان یارانه نقدی دریافت می‌کردند و برای خودشان دفترچه خدمات درمانی جعلی هم گرفتند.

ما: یعنی منظورتان این است که ۲۷۳ هزار تومان در ماه خیلی زیاد است؟ یا چی؟

رئیس پلیس: البته خیلی زیاد نیست، ولی اگر فرض کنیم این خانواده ماهی ۲۷۳ هزار بگیرند، بعد از هزار سال چقدر می‌شود، می‌شود بالغ بر ۳۲۷۳ میلیارد تومان، این پول کمی است؟ اصلا، قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. ما جلوی یک دزدی بزرگ را گرفتیم و دزدی هم مهم نیست، مهم این است که اینها خانواده جعلی بودند.

ما: یعنی این افراد با این مدارک جعلی چه خلافی کردند؟

رئیس پلیس: پدر همین خانواده، با استفاده از همان اسناد و مدارک هویتی ایرانی توانست دسته چک جعلی بگیرد و بعد هم گواهینامه جعلی گرفت.

ما: یعنی دسته چک و گواهینامه را جعل کرد؟

رئیس پلیس: نه، ایشان همان شناسنامه اولی را که جعل کرد، با همان رفت دسته چک گرفت و چون حسابش درست بود، دسته چک گرفت، بعد رفت رانندگی یاد گرفت و گواهینامه گرفت…

ما: حالا ایشان با دسته چک و گواهینامه اش خلافی کرده؟

رئیس پلیس: مطلقا، ایشان حتی یک بار هم جریمه نشده و چکش هم هیچوقت برگشت نخورده، حتی ایشان با همان گواهینامه و دسته چک رفت خودرو خرید.

ما: آهان! پس ایشان از خودروی خودش برای دزدی مسلحانه یا تجاوز استفاده کرده؟
رئیس پلیس: نه، اصلا چنین چیزی نیست، ایشان با ماشینش یکی دو بار خانواده را برده مشهد و برگشته، هیچ کار خلافی نکرده…

ما: خوب! حالا این خانواده جعلی مشکل شان چیست؟

رئیس پلیس: خیلی مشکل بزرگی است، اینها هویت ایرانی را جعل کردند، یعنی ایرانی نبودند، ولی خودشان را ایرانی جا زدند. شانزده سال است که این زن و شوهر با چهار فرزندشان بطور جعلی خودشان را ایرانی نشان دادند.

ما: یعنی این خانواده شانزده سال در یزد زندگی کردند و تنها جرم شان این است که تابعیت جعلی دارند؟

رئیس پلیس: دقیقا، و موضوع همین است.

ما: خوب، این خانواده برخلاف منافع ایران رفتاری کردند؟

رئیس پلیس: اصلا، اتفاقا خیلی هم آدمهای خوبی هستند.

ما: یعنی این جنایت بزرگ کی اتفاق افتاده؟

رئیس پلیس: این جنایت بزرگ که یکی از پیچیده ترین انواع جعل است، شانزده سال قبل اتفاق افتاده و وقتی ما با این موضوع مراجه شدیم، با یک هماهنگی پیچیده و عجیب، ۱۲۳ مامور را فرستادیم و همه چیز را در نظر گرفتیم، و بالاخره موفق شدیم در یک عملیات عظیم و پیجیده این زن و شوهر و چهار فرزندشان را دستگیر کنیم.

ما: شما از کجا به این خانواده شک کردید؟

رئیس پلیس: این خانواده هیچ خلافی نمی کردند، هیچ مشکلی در منطقه نداشتند، نه با کسی درگیر می شدند نه برای کسی مزاحمت فراهم می کردند، همین باعث شد که ما فکر کنیم حتما ایرانی نیستند، و این موضوع را بررسی کردیم و دیدیم که بعله، حق با ماست و این یکی از بزرگترین کشفیات ما در بزرگترین خاورمیانه است.

 

مصاحبه سرگشاده با یک اصولگرا

بعد از محکوم شدن معاون اول نظام، تیم احمدی نژاد از او اعلام برائت کردند. از این اتفاق چند نتیجه اخلاقی می گیریم:

یک، پاکترین دولت از زمان حضرت آدم تا امروز توسط یک دزد اداره می شد.

دو، نزدیکترین دولت به رهبری در ۲۶ سال گذشته توسط یک دزد اداره می‌شد.

سه، در‌‌ همان هفته اول که رحیمی انتخاب شد، گروهی از نمایندگان مجلس پیشنهاد کردند که به پرونده او رسیدگی شود و مجلس رسما رای داد که نباید پرونده او مورد بررسی قرار بگیرد، یعنی اکثریت نمایندگان مجلس اصولگرا با رسیدگی به جرایم او مخالفت کردند.

چهار، هماهنگی کامل بین سه قوه در ایران در ۳۷ سال گذشته فقط در چهار سال رخ داد و حاصلش هم همین بود که سه قوه با هماهنگی همدیگر و با حمایت رهبر، دولتی را سرکار آوردند که رئیس اش یک کلاهبردار بود.

پنج: برخلاف همه جای دنیا، در ایران وقتی کسی وزیر است و قدرت دارد و دزدی می کند او را کنار نمی گذارند، صبر می کنند، وقتی دزدی هایش را کرد، پشت درهای بسته محاکمه اش می کنند.

 

السنه شرقیه و ضرت آیت الله

همه کسانی که آندره مالرو را می شناسند، می دانند که او به مدرسه “السنه شرقیه” در پاریس می رفت. البته طبیعی است که اسم مدرسه ای که مالرو به آن می رفت، در فرانسه السنه شرقیه نبود و چیزی بود که فرانسوی ها به آن “اکول د لانگ اورینتال” می گفتند و چون این کلمه صد سال قبل به فارسی ترجمه شد و در آن زمان فارسی خیلی هم شکر نبود و بیش از امروز عربی در آن وجود داشت، همین اسم مدرسه ترجمه شد به مدرسه السنه شرقیه، بعد هم شصت سال قبل یا هفتاد سال قبل، یک شیرپاک خورده ای یک زندگینامه برای آندره مالرو نوشت و در آن چنین آورد که “آندره مالرو به مدرسه السنه شرقیه رفت.” از آن تاریخ تا همین امروز، همان مطلبی که همان شیرپاک خورده درباره آندره مالرو نوشته شده عینا توسط همه کپی و پیست شده و به عقل یک نفر نرسیده که بعد از شصت سال حداقل این مدرسه “السنه شرقیه” را بگذارد مدرسه “زبانهای شرقی”.

همین کلمه السنه شرقیه در ویکیپدیای فارسی، تبیان، پیشخوان، کتاب نیوز، نگاهی دوباره، کتاب بلاگ، تی نیوز، فارس، انجمن کتاب ایران، ایبنا، نیویدار، مردم سالاری، لی لی پاد، کمیاب آنلاین، واضح، جوابگو و بقیه همینجوری نکرار شده، در واقع تنها جاهایی که دیدم که به جای “السنه شرقیه” از عبارت “زبانهای شرقی” استفاده کرده بودند دو وب سایت نگاه دات کام و آی کتاب بود. در واقع به نظر می رسد که کلا ملت همینطوری کپی و پیست می کنند.

 گلستان سعدی که در حال حاضر در اینترنت به صورت پی دی اف وجود دارد، حداقل سیصد غلط تایپی دارد و هر متنی هم که از گلستان وجود دارد در فضای مجازی وجود دارد، عینا همان اشتباهات را دارد. اصلا کسی به عقل ناقص اش هم نمی رسد که لااقل کپی و پیست می کند، یک بار متن را بازخوانی و تصحیح کند.

 در صفحه ناصر مکارم شیرازی در فیسبوک که ۲۷۰۰ لایک هم دارد، اولین کلمه ای که نوشته شده در جریان کپی و پیست، به جای “حضرت آیت الله” نوشته شده “ضرت آیت الله” و این مطلب از چهارم دسامبر تا همین الآن روی صفحه است و معلوم است که نه کسی مطلب را می خواند و نه اصلا کسی ممکن است غلط را اصلاح کند. دو هفته قبل به طرف مسیج دادم که این غلط را اصلاح کنید، هیچ خبری نشده، معلوم است که احتمالا پسرخاله فلان آیت الله هر دو ماه یکبار به صفحه آقا سر می زند. شاید اصلا هم نداند که اینباکسی وجود دارد. یعنی در واقع این دیجیتال شدن مان هم یک معجزه ویژه ای است که فقط خودمان می توانیم از آن سر دربیاوریم. جدا بیخودی نمی گفت بابا دیجیتالم کجا بود؟

حالا اینها که خوب است، طرف در ترجمه کتاب “بادبادک باز” خالد حسینی که خودش هم فارسی بلد است، نوشته “سگ چوپان آلمانی همسایه” هر چه فکر کردم “چوپان آلمانی” چه نوع سگی است متوجه نشدم، بالاخره هفته بعد یک سگ “ژرمن شپرد” دیدم و متوجه شدم این چه نوع سگ چوپان آلمانی است.