جاده ♦ 3 خسرو شکیبائی

محمد صفریان
محمد صفریان

sefrian.jpg


شکیبایی در هامون، چنان بی واسطه به چشم آمد که بعد از آن، دیگر بیننده خیلی سخت می توانست، در هر ‏نقش جدیدی هامون نبودنش را باور کند. وی به خوبی نشان داد یک ذهن اندیشمند در دام سنت و باور جامعه، ‏چگونه دچار آشفتگی می شود و دامنه این آشفتگی ها، چگونه گریبان تمامی روابط اجتماعی را می گیرد. ‏شکیبایی، با هامون، فضای روشنفکری ایران دهه شصت را به تصویر کشید و چه عجیب که این فضای ‏درونی و نگاه بیرونی جامعه به درون این قوم، اکنون و پس از بیست سال، همچنان ثابت است و تغییر چندانی ‏پیدا نکرده است. ‏

shakibaee_j1.jpg

خسرو شکیبایی و هنر زیستن در دیگری

‏ مرگ، بزرگ ترین پرسش بشری است و بی گمان، خالق هر آنچه بر پندار آدمیزاد رفته است و چه جالب که ‏درک انسان از مرگ، تنها محدود است به لمس تجربه مرگ دیگران وهیچ ذهن مادی نیست، که تجربه ای از ‏مرگ خود را در حافظه داشته باشد.‏

چه لذت بی پایانی دارد، تجربه این زندگی و جای زندگی، بازی کردن، و چه اندکند آنهایی کزین تجربه ‏‏”یکباره “ بارها و بارها استفاده می کنند.‏

حال و در مواجهه با یک تجربه دیگر، نمی دانم مرگ خسرو شکیبایی را باور کنم یا حمید هامون را، هامونی ‏که در پی یافتن معنای “ عشق و ایمان”، زندگی شخصی اش را از کف داده بود و چنان در تحصیل هویت ‏غرق شده بود که خود، بودنش را از یاد برده بود.‏

شکیبایی در هامون، چنان بی واسطه به چشم آمد که بعد از آن، دیگر بیننده خیلی سخت می توانست، در هر ‏نقش جدیدی هامون نبودنش را باور کند. وی به خوبی نشان داد یک ذهن اندیشمند در دام سنت و باور جامعه، ‏چگونه دچار آشفتگی می شود و دامنه این آشفتگی ها، چگونه گریبان تمامی روابط اجتماعی را می گیرد.‏

شکیبایی، با هامون، فضای روشنفکری ایران دهه شصت را به تصویر کشید و چه عجیب که این فضای ‏درونی و نگاه بیرونی جامعه به درون این قوم، اکنون و پس از بیست سال، همچنان ثابت است و تغییر چندانی ‏پیدا نکرده است. ‏

خسرو شکیبایی، همانند بسیاری از بازیگران بعد از انقلاب، توسط مسعود کیمیایی به سینما معرفی شد. ‏نخستین حضورش در سینمای حرفه ای، یعنی خط قرمز، توقیف ماند و دیده نشد. فیلم بعدی”رابطه” بود که ‏رگه هایی از یک استعداد و توانایی ناب را به نمایش می گذاشت؛ استعدادی که تنها سه سال بعد در هامون، ‏شکوفا شد و برای دو دهه در سطح اول سینمای ایران باقی ماند.‏

shakibaee_j2.jpg

شیوه بیان منحصر به فرد و یکتایی چهره، در کنار صدای دلنشین و استعدادی ذاتی، از خسرو شکیبایی، ‏بازیگری ساخت که خاطرات حضورش در سینما و تلویزیون، هیچگاه از یاد مردم نمی رود. وی توانست به ‏زبان خاص و عام سخن بگوید و محبوب هر دو قشر باشد و این در بازیگری، یعنی نزدیکی بیشتر به تکامل.‏

شکیبایی بعد ها این صدا و فن بیان را به دکلمه اشعار نیز منتقل کرد. دکلمه هایی که او از اشعار سهراب ‏سپهری، فروغ فرخزاد و سید علی صالحی ارائه داده است، تا مدت ها محبوب جوانان بود، تا جایی که کمتر ‏کسی است، که از حال و هوای اوایل دهه هفتاد، پاره ای از شعر سهراب را با صدای شکیبایی به یاد نیاورد.‏

شکیبایی در دهه هفتاد، به بازیگر پرکاری تبدیل شد و حضور در فیلم هایی با کیفیت نازل را هم تجربه کرد، ‏هر چند که در این زمینه، نمی توان به او چندان خرده گرفت و جو حاکم بر سینمای ایران در دهه هفتاد، همان ‏جو نازل بود که بازیگر از سر ناچاری مجبور به ایفای نقش در این فیلم ها بود. نگاهی به کارنامه شکیبایی در ‏دهه هفتاد بیانگر همین واقعیت است، حضور در 19 فیلم بلند سینمایی. در این میان او خود تنها جور یک فیلم ‏را می کشید، تا جایی که حضور هنرمندانه او در “ یک بار برای همیشه ” بود که باعث شد، سیروس الوند ‏به ارزنده ترین اثر سینمایی خود دست یابد. حضور شکیبایی در “ کیمیا ” هم، ماندگار و انگیزاننده است. به ‏غیر از این چند نمونه نادر، باقی فیلم های شکیبایی در آن سال ها هم همگام است با روند کلی سینما، سینمایی ‏که چنگی به دل نمی زند.‏

وی در دهه هشتاد نیز همچنان جزء بازیگران پرکار باقی ماند. حضور تحسین برانگیز او در فیلم “سالاد ‏فصل”، بار دیگر بر هنر وی مهر تایید زد.‏

‏”عادل مشرقی” در واقع دور ترین کاراکتری بود که می توانست در قیاس با هامون وجود داشته باشد. هر چند ‏که در” آرمان گرا “ بودن فاصله زیادی با هامون نداشت، اما میان آرمان او و آرمان هامون، فاصله ای ‏شگرف وجود داشت و شکیبایی چه خوب از عهده زیستن جای این هردو بر آمد.‏

اما حیف! و صد افسوس که چه یک بار بازی کنی و چه صد، زمانی باید از این بازی دست کشیدن. شبی ‏خواهد آمد که به شوق بازی فردا به خواب می روی و فردایی که بازیچه ای جدید از خواب ماندن تو ساخته و ‏به دیگرانش سپرده است. ‏

همین است که حوض نقاش بی ماهی می شود، و روزی عادت “بودن” به عادت “یاد آوردن” بدل می شود، ‏هر چند بارها خوانده باشی : “زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.“‏

نگاهی بیاندازیم به فیلم شناسی شکیبایی و این همه خاطره ای که او برایمان آفرید، خاطراتی که بودن ‏امروزمان را مدیون بودن دیروزشانیم.‏

کتیبه(کوتاه-1353)، خط قرمز(نمایش داده نشد-1361)، دادشاه(1362)، صاعقه(1363)، دزد و ‏نویسنده(1364)، رابطه(1365)، ترن(1366)، شکار(1366)، عبور از غبار(1368)، هامون(1368)، ‏جستجو در جزیره(1369)، بانو(نمایش در1377-1370)، پرواز را به خطر بسپار(1371)، سارا(1371)، ‏یک بار برای همیشه(1371)، بلوف(1372)، دردمشترک(1373)، کیمیا(1373)، پری(1373)، خواهران ‏غریب(1374)، عاشقانه(1374)، سایه به سایه(1375)، سرزمین خورشید(1375)، روانی(1376)، ‏زندگی(1376)، دختر دائی گمشده(1377)، لژیون(1377)، عشق شیشه ای(1378)، میکس1378)، دختری ‏به نام تندر(1379)، کاغذ بی خط(1380)، مزاحم(1380)، اثیری(1380)، برای دو نفر(1382)، سالد ‏فصل(1383)، ازدواج صورتی(1383)، حکم(1383)، ستاره ها(1384) که اپیزودی از مجموعه “ستاره ‏ها ” به حساب می آمد، چه کسی امیر را کشت ؟( 1384)، پیشنهاد پنجاه میلیونی ( 1384)، رییس ( 1385)، ‏اتوبوس شب ( 1385) و دستهای خالی 1385.‏

‏ ‏