از گروهتان،اعضای آن و چگونگی تولیدات در گروه تئاتر گیومه توضیح دهید.
گروه گیومه ازسال 81 با اجرای نمایش “ بداهه گویی آلما ” آغازبه کارکرد واعضای تشکیل دهنده این گروه هم متشکل بودند ازدانشجویان تئاترکه امروزه همگی فارغ التحصیل شده اند. نحوه تولید ونگرش گروه برای انجام دادن یک پروژه تئاتری بدین صورت است که ابتدا متنی که هرفرد برای کارانتخاب کرده درگروه خوانده می شود و درباره آن گفت وگو می شود.بعد کارتوسط شخصی که قراراست آن را کارگردانی کند، آغاز می شود. وبقیه اعضای گروه هم دربخش های مختلف به آماده سازی نمایش می پردازند.
کمی درباره روند تولید این نمایش توضیح بدهید.
این نمایش بمدت 2 ماه درتیرومرداد 87 مراحل تمرینی خود را پشت سرگذاشت. وسپس به دلیل وقفه ای 5 ماهه دوباره تمرینات خود رااز25 دی ماه آغازکرد.
شناخت شما از این متن و نمایشنامه نویس چگونه بوده است؟
اولین آشنایی من با نیل سایمون وآثارش بازمی گردد به 3 سال قبل که درآن زمان من به اتفاق یکی ازدوستانم روی نمایشنامه ایی ازاین نویسنده به نام “ دختریانکی ” برای اجرای پروژه دوره کارشناسی مان کار می کردیم.هردونفرما ازهمان زمان به شدت از شیوه نگارش این درام نویس ونوع نگرش اوبه جهان اطراف وآدمها علاقه مند شدیم. پس شروع کردیم به مطالعه آثارترجمه شده او که توسط شهرام زرگردرحال ترجمه بود. البته ما این شانس را هم داشتیم که مترجم به ما اطمینان کرد وبرخی ازآثارانتشارنیافته اش را دراختیارما قرارداد.
ارتباطتان با مترجم کار چه میزانی درروند تولید به شما یاری رسانید.
به هرحال درمراحل تمرینات وآماده سازی نمایش، هرازچند گاهی صحبت هایی جسته وگریخته با مترجم اثرمی کردم. با اینکه حرف وصحبت ها خیلی کلی وکوتاه بود اما برای من درحکم کلید هایی بود که می توانستم به نمایشنامه نزدیک ترشوم.
شباهت و یا تفاوت های این نمایش با تراژدی مرگ فروشنده در چیست؟
هردواثرازبرخی جهات با یکدیگرشباهت دارند. به عنوان مثال : هردو نمایشنامه به لحاظ تماتیک به مضمونی می پردازند که به یکدیگرشبیه هستند. بحران کاردرجامعه آمریکا ومقوله کاروامنیت شغلی درفرهنگ آمریکایی. شاید بشود تنها تفاوت اصلی این دواثررا درنوع نگاه نویسندگان آنها دانست. میلرنگاهی تراژیک به قهرمان داستانش “ ویلی لومن ” دارد اما سایمون نگاهی تراژی کمیک به قهرمان داستانش “ مل ادیسون ” دارد.
آیا در متن دارماتورژی به معنای اخص اتفاق افتاده است؟
نخیر، تنها جرح وتعدیل هایی دردیالوگ ها صورت گرفته که کمی اززمان طولانی اثربکاهد. البته با رعایت این نکته که به ساختاراثرضربه ای وارد نشود.
درپرداخت شخصیت مل و ادنا به لحاظ متن نویسنده بسیار ظریف عمل کرده است.شما به عنوان کارگردان چه ایده هایی داشتید و برای کاراکترها چه اندیشه هایی تدارک دیده اید؟
اصولا وقتی شما با چنین متنی روبرو می شوید که شخصیت محورهستند ونویسنده با چیرگی تمام به طراحی شخصیتها پرداخته است. پس شما هم به عنوان کارگردان باید کاملا وفاداربه متن قدم به قدم پیش بروید. اولین نکته مهم برای ما درتمرین انگیزه ونیت کاراکترها بود. یعنی اینکه ما انگیزه اولیه ای را که باعث برهم خوردن تعادل شخصیت وفضای نمایشنامه است، کشف می کنیم وسپس بقیه پازل ها را براساس آن می چینیم. حال دراین میان به عناصر واشیائی هم می رسیدیم که ممکن بود نویسنده درمتن ننوشته باشد. به عنوان مثال من به بازیگرم ذره بینی دادم که درمتن هیچ اثری ازآن نیست.
فکر می کنید وجه اشتراک این نمایش با حال وهوای امروز جامعه در چیست؟
تمام موضوعاتی که دراین متن روایت می شود مصداق بارزجوامعی ست که درگیرودارگذارازجامعه سنتی به جامعه سرمایه داری هستند. بیکاری، هرج ومرج، خیانت، بدبینی، ترافیک، عدم رعایت حقوق دیگران و… مقوله هایی ست که به کرات دراین متن به آن اشاره می شود وما به راحتی می توانیم آن را درجامعه خودمان مشاهده کنیم.
انتخاب بازیگران بر اساس چه معیارهایی بوده است؟
اولین عنصری که همیشه درانتخاب بازیگربه آن معتقد بوده ام، فیزیک نقش است. من همیشه بازیگررا براساس فیزیک نقش انتخاب می کنم ودیگرویژگی های اوبرایم دردرجه دوم قراردارد.
برای به صحنه بردن نمایش چه مشکلاتی داشتید؟
تئاترکارکردن درایران همیشه مشکل است. درواقع مشکلات دیگربه پروسه ایی ازپیش تولید وتولید تبدیل شده است. نبود سرمایه کافی برای به روی صحنه بردن یک نمایش، نگاه غیرکارشناسانه متولیان فرهنگی و… که همگی چندین سال است که گریبانگیراین رشته هنری ست.
تفاوت هایی بین این شکل از کارگردانهای جوان با حرفه ای ها موجود است که در اغلب موارد نمایش نسل شما قوی تر از افراد به اصطلاح حرفه ای وبا امکانات بسیار زیادتر از شما اجرا می شود.دلیل این امر را درچه می دانید؟
شاید این امربه فکروتامل بیشتربچه های جوان بازگردد. وقتی یک جوان تمام امکانات را برای به صحنه بردن یک نمایش ندارد پس مجبوراست به فکرایده های ناب وخلاقانه بیفتد تا بتواند اندیشه هایش را تصویری کند. وقتی شما پولی نداشته باشی صندلی حاضری بخری ویا سفارش ساخت آن را بدهی، پس مجبورمی شوی با پس مانده هایی ازفلزوچوب صندلی ایی را بسازی که درهیچ جا تا به حال وجود نداشته است.
طراحی صحنه مینی مالیستی اثر در دل یک نمایش رئالیستی ایده نسبتا خوبی است.درباره آن توضیح دهید.
من هیچگاه به یک اثررئالیستی درمرحله اجرا نگاهی رئالیستی ندارم. به نظرم منظررئالیستی چنین نمایشنامه هایی درعمل، تماشاگررا تنبل می کند. من دوست دارم وقتی تماشاگروارد سالن می شود با خانه ایی مواجه شود که من تنها چند المان ازبخش های مختلف را به او داده ام واو حالا باید باقی بخش های خانه را با تخیل اش بسازد. این به نظرم اتفاق بهتری ست تا یک خانه کاملا رئالیستی با تمام جزئیات را پیش روی اوقراردهیم.