پسر ایران از مادرش بی خبر است- 3

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در صحنه اول نمایش ایران خانوم و پسرش نزد دکتر می روند، پزشک تاریخچه بیماری های مادر، ایران خانوم را می پرسد، پسر می گوید که مادرش چند بار مورد تجاوز همسایگان قرار گرفته و معمولا وقتی شوهر می کرد شوهرش می مرد و بچه هایش هم دائم به سفر می رفتند و تنهایش می گذاشتند، بیمار دارای اسکیزوفرنیا، آلزایمر و درد در ناحیه دست و پاست. در صحنه دوم، پزشکان مختلف هر کدام در صحنه حاضر می شوند و راههای درمان بیمار را می گویند، هر کدام از پزشکان نه براساس بیماری ایران خانوم بلکه براساس تخصص خودشان و کاسبی که دارند، راه حل ارائه می دهند. ارتوپد که بخاطر مشکل مسکن از یک سو و درگیری پلیس با مردم به شکسته بندی روی آورده، معتقد است بیمار باید برای مدتی طولانی گچ گرفته شود. روانکاو معتقد است او دارای اسکیزوفرنیاست، مالک بیمارستان معتقد است باید یک بیمارستان بزرگ درست کرد تا همه مردم و از جمله ایران خانوم در آن بستری شوند.

در صحنه سوم اعضای خانواده عمو محمد سبز قبا( عموی مهربان و مورد اعتماد)، دکتر کوتول ( برادر زاده ای که تازه از شهر آمده)، گوگولی ( همکلاسی و همبازی دکتر کوتول)، دکتر دولیتل ( پسر عمه زاده که در فرنگ زندگی می کند و تمام عمرش را در اعتصاب غذا بوده)، عمو اکبر ( یکی از عموها که مدتی است دیگر مورد توجه پدر خانواده نیست.)، بچه معروف (دانشجوی فعال خانواده)، نقد علی ( یکی از اعضای دور فامیل که پلیس شده است، سوسن اپوز (دختر خانواده که چهل سال است در فرنگ در حال درس خواندن و مبارزه است)، آقای بزرگ (شوهر ایران خانوم که مریض است ولی خودش خبر ندارد.) فاطمه اره (نوه عموی خانواده که تازه از بیمارستان روانی مرخص شده و به دختر عمو اکبر حسودی می کند) دکتر و مجسمه ایران خانوم حضور دارند. مجسمه ایران خانوم همان مجسمه مفرغی یکدست است که تغییر جنسیت داده است.

 

صحنه سوم: توطئه خانوادگی ایران خانوم

بازیگران: عمو محمد سبز قبا، دکتر کوتول، گوگولی، دکتر دولیتل، عمو اکبر، بچه معروف، نقدعلی، سوسن اپوز، آقای بزرگ، فاطمه اره، دکتر، مجسمه ایران خانوم

مجسمه ایران خانوم شبیه مجسمه مفرغی یک دست هخامنشی، با حجاب و دامن چین چین، عمامه ای که گاه با کلاهی عوضش می کند در وسط صحنه است. اعضای خانواده هر کدام در هنگام نظر دادن سراغش می روند و چیزی به او اضافه یا کم می کنند. سوسن اپوز از فاصله دور از پشت شیشه ای به صحنه نگاه می کند و تند و تند در حال دستور دادن و تصمیم گرفتن است.

دکتر وارد می شود: خانمها، آقایان، دوجنسی های عزیز! من پزشک خانوادگی خانوم ایران باستانی هستم، شما اعضای محترم خانواده باید رضایت بدید تا ما ایشون رو عمل کنیم. در حقیقت ما می خواهیم خانواده ایشون در جریان معالجه قرار بگیره. ما ایشون رو طی دو جلسه چک آپ کامل کردیم، جلسه شورای پزشکی تشکیل شد و نظرات پزشکان عزیز رو هم گرفتیم. از نظر من به عنوان پزشک معالج ایشون نیاز به یک مجموعه عمل داره.

 

عمو محمد: عمل؟

دکتر کوتول: خودم عملیاتی اش می کنم.

گوگولی: به نظر من با مانور هم خوب می شه، عملیات وسیع خطرناکه.

دکتر دولیتل: باید از بیخ عملش کرد. تا آقا عمل نشه خانوم خوب نمی شه.

عمو اکبر: به نظرم اگر مصلحت باشه باید بسازیمش.

بچه معروف: حالا عملش بالاست؟

سوسن اپوز: بایدبیانیه بدیم، کمپین راه بندازیم، افشا کنیم، رفراندوم رفراندوم….

آقای بزرگ: ایشون سی ساله همین طوره، هیچ مشکلی هم نداره، ما باید دشمنان رو عمل کنیم.

فاطمه اره: ما با هر نوع عملی مخالفیم، اگر آقا گفت خوبه خوبه، اگر گفت بده بده. آی نفس کش

دکتر: ببینید، ما بررسی کردیم، از فامیل یعنی شما هم اجازه گرفتیم، این اگر عمل نشه می میره، در مورد عمل تصمیم گرفته شده. باید شما اجازه بدین. بالاخره هر چی باشه خانوم بزرگ اگر 3000 سالش هم باشه اجازه اش دست آقاست.

عمو محمد: من معتقدم قبل از این عمل، ما باید یک نظر سنجی بکنیم که اصولا عمل کار درستی است یا نه، اگر اجماعی وجود نداشت رها کنیم. اگر اجماعی وجود داشت، برای انجام این عمل ما نخست یک راهنمای عمل می خواهیم، این راهنمای عمل می تونه استراتژی و بنیاد فکری ما رو در قبال این عمل روشن کنه. در عمل هم پیشنهاد می کنم کمیسیون تحقیقی تشکیل بشه و این کمیسیون تحقیق یک موسسه پژوهشی رو ثبت کنه و اون موسسه پژوهشی یک اندیشه گاه رو سامان بده و اگر مادر تا اون موقع زنده بود، به آرامی دست به عمل بزنیم.

دکتر کوتول از روی سکو می پرد وسط تماشاچیان: اول می خوام سووال کنم که کی خسته است؟

همه با هم: دشمن.

یکی دیگر: بابا بیخیال، شصت و سه درصدت کو؟

دکتر کوتول: ما نیستیم که خسته ایم؟ به نظرم تکلیف بیمار روشنه. اگر قراره پاره کنیم، می کنیم، اگر بناست جر بدیم، می دیم، برادران ما آماده پاچه گرفتن، پاره کردن، محو کردن، از آب گل آلود ماهی گرفتن، عملیاتی کردن، عملیات سرپایی در کل خاورمیانه، غنی سازی تا 20 درصد، تا هستیم کی خسته است؟

همه با: هم دشمن.

دکتر کوتول: فقط ما اخطار می کنیم که هیچ دلیلی نداره اگر ما بتونیم پاره کنیم و عملیاتی کنیم کسونایی که جیب شون پره و هواپیماشون می پره و خوردن و بردن آویزون نکنیم. ضمنا مرگ بر ضد ولایت فقیه.

دکتر کوتول می رود طرف آقابزرگ و زیر لباس او قایم می شود.

گوگولی به همه تعظیم می کند، یک قمه در می آورد و در حالی که با آهنگ “ برانکارد بیارید منو توش بذارید ….” رقص چاقو می کند، دست مجسمه مادر را می بوسد، اول آن یکی دستی که نیست را جستجو می کند و بعد دست موجود را می بوسد، از یک جیبش یک چفیه در می آورد و می اندازد روی سر مادر. از آن یکی جیبش یک کلاه چه گوارایی با آرم چه گوارا می گذارد سر مجسمه، بعد یک مقدار خرمهره در می آورد و به گردن مجسمه می اندازد. گوگول بعد از همه این کارها می ایستد و با مجسمه مرد اشکانی حرف می زند:

گوگولی بعد از گفتن همه حرفها یک مشت قرص خواب آور به مجسمه می خوراند، می رود، ته سالن می ایستد. همه چپ چپ به او نگاه می کنند.  

عمو اکبر از صندلی استیلی که در گوشه ای از صحنه برایش گذاشته اند، نزدیک می آید. عبایش بر شانه و نگاهی به مجسمه ایران خانم مفرغی می کند. و می گوید:

در همین موقع یک دختر چادری با دوچرخه وارد صحنه می شود، یک مرد ریشو پشت سرش است و فحش می دهد: “ برو بی شرف، برو کثافت مفتخوار، دهنتو جر می دم، باباتم پشت و رو می کنم. زنیکه فاحشه.” عمو اکبر با دست اشاره می کند که دختر زودتر از صحنه خارج شود.

فاطمه اره از سمت چپ صحنه در حالی که یک دوچرخه درب و داغان و یک چادر دستش گرفته وارد می شود و رو به عمو اکبر: “ چیه؟ این همه مال ملت رو خوردی برات کافی نبود. دختره فاحشه اومده داره دوچرخه سواری می کنه برام. بعد از دویست تا شوهر تازه می خواین عمل جراحی اش کنین؟( نگاهی به مجسمه مفرغی می کند.) چادرت کو لکاته؟ یکی بیاد سر این زنیکه یک چادر بندازه آبروی ما رو برد. بسه دیگه. سه هزار سال عمر کردی، برو بمیر دیگه. ( نگاهی به عمو اکبر می کند و صاف می رود توی شکمش): چیه تو هم با اون ایل و تبارت، بذار برم سفر حج عمره و برگردم، یک مقاله می نویسم هر چی زن و زنبیل تو اون خانواده تون هست، افشا می کنم. آره افشا می کنم.( فاطمه اره همان جا غش می کند، دورش خط می کشند.)

دکتر دولیتل در حالی که شلوارش تا بالای شکمش آمده و کتش به تنش زار می زند، مقاله ای در دستش گرفته است، دنبال یک میکروفون می گردد. یک میکروفون قرمز برایش می آورند.

دکتر دولیتل: “ من براساس تحقیقات بسیار اساسی دکارت، کانت و ماکیاولی به این نتیجه رسیدم که من در ایران به دنیا آمدم و بقول جمله ای که تصادفا خودم گفتم پیتزای قورمه سبزی نمی شه. بقول دکتر فریدمن که در مورد مادر دکتر مارکوزه گفته بود، این با مسکن خوب نمی شه، باید عمل بشه. بقول دکتر استرنج لاو تا وقتی یک جراحی عمیق صورت نگیره نهادها یا انسینتیوسیون وجودی اون درست نمی شه. من با قرص مخالفم، و چهار سال به همین خاطر زندانی بودم. بیایید دست به دست هم بدیم و این مادر رو برای یک بار در طول تاریخ بقول اشپنگلر عمل کنیم

دکتر دولیتل سخنانش تمام می شود، یک عکاس از لابلای جمعیت می آید با او چند عکس می گیرد و می رود. دکتر هم از عکاس عکس تکی می گیرد.   

بچه معروف با عینک دودی و ماسک و دستبند سبز و سراسر سبز وارد صحنه می شود: “ روی من به همه شماست، شما مادر ما رو….( تاملی می کند) بیمار کردید، شما مادر ما رو….( باز هم تاملی می کند) به عزای ما نشوندین. ما فرزندان داریوش و کورش و رستم دستانیم، ما فرزندان پاسارگاد و تخت جمشیدیم، ما فرزندان خلیج فارس و تنگه هرمز و جاهای دیگریم، مادر ما امروز بیماره، یکی می خواد آزمایش کنه، یکی می خواد مسکن بده، یکی می خواد ببره سیتی اسکن، ولی ما می گیم، باید بریزیم توی خیابون، ما نمی خوایم داد بزنیم، ما می خوایم حرف بزنیم، یواش حرف می زنیم نمی شنوی، مجبوریم داد بزنیم، بعد می گیرین می زنین. می خوایم اجازه بگیریم حرف بزنیم و بگیم ننه مون چشه، اجازه نمی دین، بی اجازه حرف می زنیم می زنین. من نمی دونم شما جز کتک زدن کاری بلد نیستین؟ مشکل تنفس مادر ما توی خیابون حل می شه، هوا کثیفه، خلوتش کنین نفس بکشه. مشکل گرفتگی رگ قلب مادرما فقط وقتی حل می شه که خون شو تو شیشه نکنین. ما چاره ای نداریم الا اینکه موقع عمل حضور خودمون رو به اینها نشون بدیم. و ما نشون می دیم.

نقد علی از آن طرف می آید. با یک بطری نوشابه در دستش، با یک عالمه ریش و به همه جایش چفیه بسته است. به بچه معروف می گوید:

” شما چیزی گفتی؟”

او را به سرعت به زمین می اندازد و دستبند به دستش می زند و بطری را می گیرد.

بچه معروف: کجا می بری ما رو، کارت شناسایی، مجوز

نقد علی بطری و دستبند را نشان می دهد: داریم می ریم کهریزک، یک چیزهایی من باید نشون بدم، یک چیزهایی شما باید به من نشون بدی، هماهنگه، غصه نخور.

از پشت پرده که خارج می شوند صدای فریادی می آید.

نقد علی از پشت پرده برمی گردد: چیزی نشده، اصلا نگران نباشید. اولش سخته.

سوسن اپوز، از پشت پنجره، از راه دور حرف می زند، یکی ترجمه اش می کند:

سوسن: امروز ما جمع شدیم تا توطئه ای علیه مام وطن را افشا کنیم

مترجم: امروز من می خواستم درباره مامانم حرف بزنم.

سوسن: در کارزاری عظیم میان نیروهای بالنده و میرنده

مترجم: بین فامیل دعوا شد.

سوسن: وقتی که صدای خلق تحت ستم به دشواری به گوش می رسید

مترجم: وقتی تلفنی حرف می زدیم، تلفن خراب بود

سوسن: صدای دژخیمان مزدور وابسته مراد از توطئه ای پشت پرده داشت

مترجم: خط رو خط افتاده بود نفهمیدم دو نفر چی می گفتن.

سوسن: مام میهن امروز در چهارراه سرنوشتی بسوی فرازی دیگر و فرودی دیگر است.

مترجم: مامان مث اینکه حالش گاهی خوبه گاهی بد

سوسن: و کارزار و چالش بازماندگان و دورماندگان و برپاداشتگان و ناانگاشته گان

مترجم: و بین فامیل این ور و اون ور بحثه که بالاخره چی کار کنیم

سوسن: مام میهن اکنون در آبشن چک آپ یا جراحی کامل یا مسکنی بر درد، دست و پا می زند.

مترجم: مامان مونده واسه چک آپ که آیا جراحی کنه یا ببندنش به قرص

سوسن: مادر، یک بار تمامش کن، چنج پلیز

مترجم: ده جون بکنی، یا برو جراحی و همه چی تو عوض کن تا ما به زندگی برسیم، یا بیخودی علاف مون نکن هر دفعه تلفن بزنیم.

سوسن: ترانه هایم با تو ناگفتنی است.

مترجم: آدم نمی فهمه به شماها چی بگه

سوسن: گود بای اند گود لاک

مترجم: باز این تلفن قطع شد.

سوسن تعظیم می کند و از صحنه خارج می شود.

آقای بزرگ در میان تعظیم و تکریم جمعیت وارد می شود. نگاهی به مجسمه می اندازد و می گوید: “ دشمن! دست ما را کوتاه کرد. ما هم دست بیگانه را قطع می کنیم. این ایران خانوم باید دستش رو تبدیل به یک دست چدنی بکنیم. دشمن پای ما را فلج کرد. دشمن بصیرت را از خواص ما گرفت. ایشان زمانی از خواص ما بود، حالا عوام خواص ما هستند. ما نمی گذاریم که دشمن به توطئه علیه ما ادامه دهد. خدا را شکر می کنیم که کسانی هستند که دست و پای دشمن را قطع کنند.”

دکتر کوتول کنار آقا می ایستد و لبخند می زند.

دکتر جلوی صحنه می آید و کاغذی را دستش می گیرد و می خواند: جمع بندی اینه که ما باید بیمار رو جراحی اساسی بکنیم، بطوری که هیچ تغییر بنیادین نکنه، ولی همه چیزش عوض بشه، باید داروی مسکن استفاده کنیم و سعی کنیم از طب سنتی و مدرن بطور همزمان استفاده کنیم. بیمار رو ببرین توی اتاق عمل.

 

پرده می افتد، داستان ادامه دارد