سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان محبوبی نیست. از یک سو رهبران و مسئولان جمهوری اسلامی از عنوان “منافقین” در توصیف این سازمان بهره می برند و آن را نماد ترورهای مرگبار و خشونت کور علیه مردم عادی و سیاستمداران می دانند. در ادبیات رسمی و غیر رسمی جمهوری اسلامی، مجاهدین خلق عامل کشتار و قتل عام هزاران نفر از مردم بی گناه و متهم به خیانت به کشور هستند.
وقایع و مقاطع تاریخی مانند انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی (حزب حاکم وقت) در روز هفتم تیر ماه 1360، انفجار در دفتر نخست وزیری در هشتم شهریور ماه همان سال و و اتحاد و همکاری با صدام حسین در جریان جنگ هشت ساله ایران و عراق که در نهایت به سه عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان و حمله نظامی مستقیم این گروه به خاک ایران منجر شد، از اصلی ترین مصادیق مورد استفاده برای اثبات خیانت مجاهدین خلق هستند.
کتاب های درسی مقاطع مختلف تحصیلی، روزنامه ها و رسانه های رسمی حکومتی به خصوص صدا و سیما و هر تریبون دیگری در جمهوری اسلامی، 32 سال است که سرشار از گفته ها و نوشته هایی در باب خیانت ها و جنایت های این سازمان هستند.
در یک کلام، آنچه جمهوری اسلامی از مجاهدین خلق به نمایش می گذارد، سازمانی مخوف، به غایت متمرکز و دارای ایدئولوژی التقاطی و خشونت محور است که در طول تاریخ کاری جز قتل عام و کشتار مخالفان و منتقدانش و نیز مردم عادی و حتی اعضای تواب خود نداشته است.
از سوی دیگر و با اندکی اختلاف، می توان گفت که چنین تصویری از سازمان مجاهدین خلق ایران در نزد بخش عمده ای از مردم و افکار عمومی مورد پذیرش قرار گرفته است. شاید بتوان دلیل اصلی این مسئله را در آن دانست که برخی گروه های منتقد و مخالف جمهوری اسلامی هم در ارائه چنین تصویر هولناکی از مجاهدین خلق دستکمی از حکومت نداشته اند.
از جناح موسوم به چپ خط امام اوایل انقلاب (نسل نخست اصلاح طلبان امروز) با محوریت مجاهدین انقلاب (که یکی از دلایل اصلی تشکیل و کار ویژه های اصلیش، مقابله با همرزمان سابقشان در مجاهدین خلق بود) تا جناح راست به رهبری موتلفه اسلامی که اعضایش مانند اسدالله لاجوردی تا آخرین روز زندگی، درد و نفرت عمیق ناشی از تحقیرهای اعضای سازمان در زندان های پیش از انقلاب را در روح و جان خود حس می کردند، تا طرفداران نظام سلطنتی و کمونیست ها و گروه های اپوزیسیون کرد و …، همه و همه همان قرائت جمهوری اسلامی از مجاهدین خلق را داشته و به مخاطبان خود ارائه داده اند.
می توان گفت که دشمنی و عداوت با سازمان مجاهدین خلق ایران فصل مشترک جمهوری اسلامی و دشمنانش است و این مسئله در باورپذیری تصویر ارائه شده از این سازمان و اعضایش در نزد افکار عمومی تاثیر اصلی را داشته است و البته قاعده اجماع ایجاب می کند که وقتی قضاوت درباره یک سازمان سیاسی –ـ ایدئولوژیک {نظامی، اقتصادی، امنیتی و …} در بین چنین جمع متفاوت و متناقضی از نیروهای همسان تا این اندازه مشترک باشد، نمی توان صحت تصویر ارائه شده را چندان مورد شک و تردید قرار داد.
روایت ها و خاطراتی که رستگاران از اشرف از روابط و مناسبات درونی این اتوپیا – اردوگاه ارائه می دهند نیز بر باورپذیری و صحت این گزاره ها می افزاید.
این در حالی است که حاکمان جمهوری اسلامی و دستگاه های امنیتی - قضایی و تریبون های تبلیغاتی آن ارتباط با مجاهدین خلق را به یکی از اصلی ترین اتهامات و انگ های نیروهای سیاسی منتقد و مخالف خود تبدیل کرده تا جایی که برای توجیه برخورد سنگین با منتقدان، این اتهام را به افراد یا گروه های اپوزیسیون که به ضدیت با مجاهدین اشتهار دارند نیز منتسب کرده است.
اما از سوی دیگر نباید فراموش کرد که این رویکرد بی هیچ تفاوتی در تمام این سالها از سوی مجاهدین خلق نیز در پیش گرفته شده است. برای مجاهدین خلق و آنگونه که از مواضع رهبران و عملکرد این سازمان مشخص است، هیچ تفاوتی میان جمهوری اسلامی با تمام منتقدان و مخالفانش وجود ندارد.
از نظر این سازمان، تنها تشکیلات و گروهی که توانایی و شایستگی مبارزه با نظام حاکم بر ایران را دارد، خود آنها هستند و تمام نیروهای دیگر اپوزسیون یا خائن به آرمان های خلق ایران هستند و یا دست نشانده خود جمهوری اسلامی.
در سازمان مجاهدین خلق نمونه های فراوانی از قربانی کردن اعضای خانواده، اقوام و دوستان و آشنایان که به واسطه وجود ارتباط فامیلی و خانوادگی با برخی نیروهای سازمان در ایران به زندان افتاده اند با هدف بزرگنمایی توان اجتماعی و گستردگی هواداران آن وجود دارد.
به همین دلایل {و دلایل دیگر} هم بوده که سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت، در تمام سال های گذشته مانند یک جزیره تنها مانده در بین نیروهای سیاسی و اجتماعی مخالف و منتقد بوده و هرگز به عنوان طرف مشورت یا همکاری جدی آنها قرار نگرفته است.
اما آیا وجود چنین حدی از خصومت و دشمنی، مجوز تحریف تاریخ نیم قرنی کلیت این سازمان را صادر می کند؟ آیا می توان به خاطر اختلافات در حد دشمنی یا مسائل دیگری مانند رفع اتهام همکاری با مجاهدین خلق، تمام این سازمان بدون تفکیک در مقاطع مختلف تاریخی آن را “نماد وابستگی، خشونت و ترور در ایران” عنوان کرد.
خاطرات کتبی و شفاهی چهره های تاثیرگذار و شاخص انقلاب 1357 در سال های مبارزه با نظام پهلوی مانند مهندس مهدی بازرگان، آیت الله حسینعلی منتظری، هاشمی رفسنجانی، لطف الله میثمی، آیت الله طالقانی و …. سرشار از گفته ها و نوشته هایی است که مجاهدین خلق را بهترین و خالص ترین فرزندان این کشور دانسته اند.
از هاشمی رفسنجانی نقل است که در سال های پیش از کودتای تاریخی درون سازمان در 1354 اگرچه محوریت آیت الله خمینی در پروسه انقلاب توسط مجموعه نیروهای مخالف به رسمیت شناخته شده بود، اما در راه مبارزه حرف نهایی را سازمان و اعضا و رهبران آن می زدند.
اساسا آیا امکان انکار نقش اعضای سازمان مجاهدین خلق در پیروزی انقلاب 1357 وجود دارد که امروز بی توجه به این واقعیات تاریخی، کلیت وجودی این سازمان مورد نفی و طرد واقع می شود؟
از رهبران و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی انتظار دیگری وجود ندارد. تحریف و وارونه سازی تاریخ و بخصوص تاریخ انقلاب یکی از سیاست های کلان این نظام در تمام 32 سال گذشته بوده اما آیا منتقدان و مخالفان این نظام هم باید به همین ورطه بغلتند؟
چرا هنگامی که به درستی به گناه نابخشودنی مجاهدین در حمله به خاک ایران در 1367 اشاره می شود، هیچ کس نمی گوید که در ماه های اولیه جنگ، این اعضا و هواداران سازمان بودند که در آتش اختلافات میان ارتش و سپاه از یک سو و دولت و حزب جمهوری اسلامی از سوی دیگر، جبهه ها را پر می کردند؟
چرا کسی اشاره نمی کند که تا عصر روز 30 خرداد 1360 که سازمان آغاز جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را اعلام کرد، چه اتفاقاتی در ایران روی داد که این سازمان را به اتخاذ چنین تصمیمی رهنمون ساخت؟
چرا کسی نمی گوید از اندک روزهایی پس از 22 بهمن 1357 تا عصر روز 30 خرداد 1360 هیچ روزی نبود که در آن خبری از سلاخی شدن و تکه پاره شدن نوجوان یا جوانی به اتهام عضویت یا هواداری مجاهدین در گوشه و کنار ایران منتشر نشود؟
آیا کسی از سرنوشت دردناک دختران و پسرانی که گاه به علت همراه داشتن روزنامه مجاهد توسط پاسداران انقلاب اعدام انقلابی می شدند سخنی می گوید؟
چگونه می توان منکر مواضع آشتی جویانه رهبران سازمان تا پیش از 30 خرداد شد؟ سخنرانی مسعود رجوی در 22 خرداد 1359 در امجدیه و تلاش های او و موسی خیابانی برای حصول توافقی با آیت الله خمینی و نقش آفرینی سیاسی در پروسه پس از پیروزی انقلاب قابل انکار است؟
تاثیر ردصلاحیت رجوی در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری و حذف کامل مجاهدین خلق به عنوان یکی از اصلی ترین نیروهای نقش آفرین در انقلاب از کلیه روندهای سیاسی کشور در اتخاذ مشی بعدی این سازمان و ورود آن به فاز مبارزه مسلحانه چه بود؟
شاید بتوان مانع اصلی در فهم این مسئله را در آن دانست که رهبران فعلی مجاهدین خلق به جز موسی خیابانی، همان رهبران سازمان در حد فاصل سال های 57 تا 60 هستند. در چنین شرایطی هرگونه دفاع نسبی از عملکرد این مجموعه در آن مقطع تاریخی (نسبت به عملکرد حاکمان وقت جمهوری اسلامی و نه نسبت به یک کنش سیاسی – اجتماعی دموکراتیک و کاملا مدنی) به طور اجتناب ناپذیری توهم حمایت از عملکرد امروزین آنها را به دنبال دارد.
این در حالی است که وقتی از مجموعه ای به نام سازمان مجاهدین خلق ایران سخن گفته می شود باید به مقاطع مختلف تاریخی آن، عملکرد کادر رهبری آن در هر مقطع و در نهایت گفتمان و برونداد نهایی این مجموعه در سنجش تحلیلی آن توجه کرد.
از این منظر می توان گفت که آنچه امروز به نام سازمان مجاهدین خلق فعالیت می کند، نه نسبتی با آرمان ها و دیدگاه های بنیانگذارانی مانند حنیف نژادها و سعید محسنها دارد و نه حتی هیچ منطق دموکراتیک و آزادی خواهانه ای امکان دفاع از آن را به خود می بیند.
ایالات متحده آمریکا سال هاست که حمله نیروی هواپیماهای ژاپنی به بندر پرل هاربر و نابودی ناوگان دریایی و هزاران نفر از سربازان خود را دلیل اصلی ورود این کشور به جنگ جهانی دوم عنوان می کند. انگار تا پیش از آن، آمریکایی ها در خانه خود نشسته بودند و نظاره گر صرف اوضاع جهان بودند و ناگهان خود را در وسط میدان جنگ یافتند.
مشابه این روایت از سوی حاکمان جمهوری اسلامی و هر دو جناح راست و چپ آن در برخورد با مجاهدین خلق وجود دارد. گویی رهبران نظام تازه شکل گرفته در بیوت و دفاتر خود نشسته بودند و مظلومانه به خدمتگذاری خلق الله مشغول بودند که ناگهان عصر 30 خرداد فرا رسید و به دنبالش هفت تیر و هشت شهریور و 28 خرداد …
جمهوری اسلامی، رهبران و کارگزاران تاریخ سازش در 32 سال گذشته، تمام تلاش خود را برای این وارونه سازی انجام داده اند. برای دستیابی به این هدف، آنها تاریخ را از 30 خرداد آغاز می کنند. انتظار از آنهایی که داعیه دار آزادی و دموکراسی برای فردای ایران هستند و اکنون خود قربانی تاریخ سازی این نظام هستند، چیز دیگری ست.