سینمای ایران♦ جشنواره/5‏

نویسنده
یوسف محمدی

چهره به چهره ظاهرا قرار است فیلمی ساختارشکن در سینمای پلیسی باشد اما در پرداخت راهی بیش از ‏مجموعه های تلویزیونی نمی جوید.‏

‎ ‎نقاب‎ ‎
کامبیز رحیمی

نویسنده و کارگردان: علی ژکان- مدیر فیلمبرداری: فرزین خسروشاهی- طراح صحنه و لباس: زیبا اسد ‏خانی- تدوین: منوچهر میرسپاسی- تهیه کننده: تلویزیون و ژکان- بازیگران: جمشید هاشم پور، کاوه کاویان، ‏علی عمرانی،شیوا خنیاگر.‏

chehrebechehreb.jpg

خلاصه داستان: سرهنگ آریا (جمشید هاشم‌پور) با پرونده ناپدید شدن مردی به نام مهندس مهران شاهرخی ‏دست و پنجه نرم می‌کند که تحقیقات اولیه به چهره‌ای متناقض از وی می‌انجامد. چهره‌ای که با کشف جسد ‏سوخته مهندس و پیدا شدن همسر دومش، به دوگانگی شخصیت و به نوعی زندگی دوگانه او با دو چهره ‏مختلف می‌پردازد.‏

هنوز خاطره فیلم مادیان را که علی ژکان آن را در اوایل دهه 60 ساخت از یاد نبرده ایم. پس از آن در میان ‏دیگر فیلم هایی که ساخت همان حال و هوا را جست و جو می کردیم. اما فیلم های او هیچ کدام دیگر به گرد ‏پای مادیان نرسید. فیلم های آخر او یعنی عیسی می آید و چهره به چهره هم چنین وضعیتی دارند. چهره به ‏چهره ظاهرا قرار است فیلمی ساختارشکن در سینمای پلیسی باشد اما در پرداخت راهی بیش از مجموعه های ‏تلویزیونی نمی جوید.‏

علی ژکان در یک دهه قبل با فیلم سایه به سایه به سینمای پلیسی علاقمند شد و آن را پی گرفت. سایه به سایه ‏از الگوی کلاسیک سینمای پلیسی پیروی می کردو کارگردان توانسته بود تا حدود زیادی به قواعد این ژانر ‏نزدیک شود. اما در چهره به چهره این اتفاق رخ نمی دهد. ژکان. قصد دارد در یک ساختار شکنی روایتی به ‏تعریفی تازه از سینمای پلیسی برسد. اما طبق معمول در مشکل ساختار بصری گرفتار می آید. نکته مهم این ‏به بار ننشستن حاصل این است که یکی از تهیه کنندگان فیلم تلویزیون به شمار می آید که این روز ها ‏سینماگران بسیاری را به سمت خود جلب کرده است.‏

اکثر آثار تولید شده در این راستا نیز فیلم های پلیسی هستند. تلویزیون به دلیل جنس مخاطبینی که دارد نمی ‏تواند چندان پا را از کلیشه ها فراتر بگذارد و از همین روی اگر هم ادعای کارگردانی را بپذیرد تا تغییری در ‏روایت های آشنا ایجاد کند در نهایت و میانه راه باید به راه نخست بازگردد و حاصل چیزی می شود مثل ‏چهره به چهره و صدها تولید دیگر که شکلی یکسان دارند.‏

فیلم با حرکت بر مسیر از پیش تعیین شده چنین پرونده‌هایی تلاش می‌کند با رویکرد اجتماعی به جامعه اطراف ‏و آسیب‌شناسی علت دو چهره‌گی مقتول، به فضا و نوع روابط و مناسبات ایرانی نزدیک شود. هر چند این ‏وجه را می‌توان از نقاط قوت بالقوه کار دانست اما شیوه پرداخت اتفاق‌ها و ماجراها کمتر می‌تواند همه پتانسیل ‏موجود را بالفعل کند. همیشه این وجه کار در آثار ایرانی به چگونگی رفتار افسر پلیس با دستیارش معطوف ‏می شود. اینجا هم سرهنگ اصرار دارد تا دستیارش ازدواج کند و همین نکته ساده تا انتها در برخورد های ‏آنها دائم به مخاطب گوشزد می شود و کارگردان و نویسنده فیلم نتوانسته آنگونه که باید طنزی ظریف را در ‏این رابطه شکل دهد. ‏

درفیلم های پلیسی بخشی از روحیه شخصیت پلیس در این راستا تبلور پیدا می کند. زیرا در صحنه های ‏خشونت الگوی رفتاری پلیس الگویی اشنا و بنا بر قواعد ژانر امری کلیشه ای است.‏

پرداخت ماجراها در مواردی به گونه‌ای دراماتیک است که از واقع گرایی فاصله گرفته و به نمایش پهلو ‏می‌زند و در مواردی هم منطق روایی را زیر سوال می‌برد. مانند سکانسی بازی با لهجه سرهنگ و دستیارش ‏در آرایشگاه که هر چند می‌تواند ترفندی خاص محسوب شود اما این پرداخت کارکردی در روند داستانی ‏ندارد. ‏

نکته مهم دیگری که در این فیلم ها می توان جست و جو کرد میان مایگی انها در پرداخت های سینمایی ‏محسوب می شود. این شکل فیلم ها که پای تلویزیون را با خود یدک می کشند بین ساختار جعبه کوچک و پرده ‏بزرگ سینما سرگردان هستند. کارگردان تکلیف خود را در دکوپاژ نمی داند. اینکه کچا به چهره یک بازیگر ‏نزدیک و یا به فرض از او دور شود. کجا باید نما را در لانگ شات نشان دهد و یا به اجبار به کلوزآپ ‏متوسل شود. فیلم ها برای پخش از سیما ساخته می شوند اما زمانیکه روی پرده می افتند از خصلت های یک ‏اثر سینمایی حتی معمولی بسیار فاصله دارند.‏

ژکان در این فیلم سعی می کند از چهره جمشید هاشم پور نیز کلیشه زدایی کند. او که معمولا در فیلم های ‏پلیسی جز معدودی نقشی منفی برعهده داشته این بار خود مامور قانون است. کارگدان سعی کرده چندان بر ‏قدرت های فیزیکی هاشم پور تاکید نکند و او را بیشتر در قالب پلیسی با زکاوت به تصویر بکشد. اما در انتها ‏داستان به گونه ای به سامان می رسد که جنایتکار داستان می تواند او را فریب دهد و بگریزد.‏

ژکان در این فیلم نشان می دهد رویه های اجتماعی داستان برایش اهمیت بیشتری دارد. داستان چندچهرگی آدم ‏های جامعه که می تواند به حرمان آنها و تباهی کل اجتماع بیانجامد. اما به دلیل رفت و برگشت های ساختاری ‏ژکان نمی تواند آنگونه که باید موفقیت حاصل کند.‏