نگین صنعت نفت. تمدن گازی خاورمیانه. از این واژه ها وگفتارها چندان نمیگذرد فقط چهارسال. دولت اصلاحات که رفت تمام شد. این روزها عسلویه، به گفته رییس اداره کار بوشهر 52هزار بیکار به جمع کشور افزوده است. اگر هزینه اشتغال هر فرد را 15میلیون تومان در نظر بگیریم، ضرر این بیکاری در چهارسال گذشته می شود780میلیارد تومان. این جدا از ضرری است که هرروز ایران به خاطر برداشت بیشتر قطری ها از میدان گازی پارس جنوبی میدهد.
گزارشی که در پی می آید، دیده های یک خبرنگارست در همراهی با “نیما”، متخصصی که از ایران رفت و امروز در یک شرکت آلمانی مشغول به کارست.
60هزار نفر یابیشتر؟
نیما، اصرار به 100هزار نفر وحتی بالاتر داشت. اما من 60هزار نفر آمار رسمی وگفته رییس اداره کار بوشهر را مبنا میگرفتم. میگفت سال 81ما که در پتروشیمی مبین کار میکردیم 15هزار نفر مشغول به کار بودند، دهها پروژه دیگر هم مثل مبین در عرصه پتروشیمی در حال کار بود. این سوای دهها پروژه گازی بود. گفتم: البته آن موقع سال مرحله راه اندازی بود، امروز بسیاری از پروژه ها به بهره برداری رسیدند ونیروی کار کمتری میخواهند. اما او قبول نکرد وگفت مگر صحبت از راه اندازی 30فاز وسایت دوم ورسیدن تا نارو کنگان نبود؟
جواب دادم: بله وقتی شما می روید، این چیزها هم هم پیش می آید. او آرام تر پرسید: خوب 60هزار نفرهم اگر مشغول بوده باشند، الان با52هزاربیکاری، یعنی فعلا پروژه ای کار نمیکند. این حرف او ناظر به گفته رییس اداره کار بوشهر بود که بازتاب زیادی در رسانه های ایران یافت. بیکاری 52هزار نفر از 60 هزار نفر. تیرماه 87این رقم بیکاری 25هزار نفر از همان 60هزار تا بود.
بازرسی روحانیون برای امور فرهنگی
به تهران که رسیدیم، نیما گفت میخواهد عسلویه راببیند. با بچه های روابط عمومی نفت صحبت کرد. اسم مان را گذاشتند در لیست بازدید مسولین سازمان تبلیغات اسلامی از عسلویه. هدف؛ بررسی گسترش وتقویت فرهنگ اسلامی در منطقه ویژه پارس جنوبی. روی صندلی های توپولوف که آرام گرفتیم بروشورهایی بین گروه توزیع شد که گزارش میداد در منطقه ویژه پارس جنوبی چه مقدار مسجد ساخته شده است، چه مقدارقرآن وچه تعداد مفاتیح الجنان در مناطق عملیاتی توزیع شده است. بین این آمار وارقام، برگزاری 150هزار ساعت مراسم مذهبی درکل منطقه برای من جالب بود. بروشور عنوان واحد فرهنگی داشت. به نیما گفتم. هرسال 8700ساعت است. حاج آقای کناری مان گفت منظور کل منطقه وتمام برنامه هاست. من هم گفتم بدون شک اگر هرروز هم برنامه باشند در 50 نقطه هم باشد 2ساعت است نه 24ساعت. که میشه 100ساعت در روز که سالانه میشود 36500 ساعت نه 150هزار ساعت. اگز روزانه 3ساعت هم باشد باز میشود55هزار ساعت. 4ساعت در روز برنامه هم 73هزار ساعت. که یکی گفت: دوستان زحمت میکشند حتما نقاط بیشتر از این مقدار بوده وبرنامه هااز تنوع وتکثر برخوردار بوده است. نیما آرام درگوشم یک هیس گفت که یعنی ادامه نده. البته حرف حاج آقا هم میتوانست درست باشد البته در منطقه ویژه امور مذهبی.
آقاعبدی و7هزارنهاروشام
در فرودگاه عسلویه ساعت پرواز برگشت را پرسیدیم واز گروه جداشدیم. آقا عبدی هنوز همون صدای بلند وپرخنده را داشت . در جواب چه خبر آه بلندی کشید ومن ونیما با هم گفتیم شما دیگه چرا؟ آشپزی ورستوران داری که کسادی ندارد. گفت: بله وقتی بین 200هزار نفر پی مشتری باشی فرق میکند تا بین دوهزار نفر. من به اعتراض گفتم اقاعبدی دیگه 200هزار تا اغراق است. آقا عبدی راحت گفت توی منطقه 40تا کمپ 5هزار نفری بود که باز جا کم میاوردند. 50تا هم مثل من غذا پز و رستوراندار اینجا بودند که هر کدام روزی 4هزار غذا بین پروژه ها پخش میکردند. من خودم کمپ ایدروبا هیوندای را روزی 7000هزارتا ظهر وشب غذا میدادم الان چی؟ درجوابش گفتم بالاخره اقا عبدی برای هر کس که نداشته برای شما که داشته توانستی دختر وپسرت را بفرستی خانه بخت. گفت: آره خیلی هم خوب داشت نه برای من برای همه، هر کس اینجا ان روزها کاسب میشد برکت موج میخورد توی زندگی اش. هر روز 10بار دعایت میکردم که گفتی بیایم اینجا اماالان چی؟ همه یا میروند قطر برای کار یا می روند شهر خودشان. کار خوابیده. کار نیست. زدم به فضولی بیشتر وپرسیدم الان چقدر غذا میدی دست مردم که دوباره آه آقا عبدی در آمد. آشپزخانه را تعطیل کردم یک رستوران دارم در نخل تقی آب باریکه است. بیشتر الان کار ملک میکنم. کار ملک؟ آره بد نیست اما ان هم رونق سابق را ندارد. با گفته های اقا عبدی دستم آمد 52هزار بیکاری در عسلویه یعنی چی. آقا عبدی پرسید بریم کجا؟ من گفتم میشه بریم فاز 2و3 مهندس را ببینیم؟ چرا که نه. هست؟ باهاش تماس داشتم خودش گفت این ساعت بریم.
پالایشگاه توتال وایمیل نیما
قرار با مهندس هیچ وقت به مشکل برنمیخورد با حراست دم پالایشگاه قبلا هماهنگ شده بود اسم را که گفتیم زنحیر افتاد وجوان آبی پوش (حراست نفت) کنار رفت ولبخندکی زد. با دست اشاره کرد مستقیم. اطاق کنترل پالایشگاه فاز 2و3 مکانی ارام وبی صدا است که باید هم اینگونه باشد پالایشگاهی که توتال فرانسه آن را ساخت ودر روز خودش تحریم های آمریکا را شکسته بود(77تا80) امااین روزها همان توتال به بهانه تحریم، فاز 11 را رها کرده ورفته است. خوبید آقای مهندس؟ به لطف شما. این همان دوستتون است که رفت خارج؟ بله آقای مهندس عرق ملی اش جلوی یک پیشنهاد هم تاب نیاورد ورفت. مهندس روکرد به نیما وگفت کدام شرکت؟ لینده آلمان. الان داریم با سابیک عربستان یک پروژه مشترک در ظهران اجرا میکنیم. کدام واحدید؟ کنترل پروژه. سطح فنی شان نسبت به ما چطور است؟ نیما در جواب گفت دانش فنی شاید زیاد مهم نباشد که هست، امامهم تر سیستم های برنامه ریزی است وکنترل پروژه است که آنها مقید تر از ما هستند. مغز یک پروژه به جای آنکه مدیر عامل شرکت در مرکز باشد کنترل ومدیر پروژه است که دوره های مختلف مدیریت پروژه را حتما دیده است. اما درایران پیشرفت پروژه به عوامل مختلفی بستگی دارد که یکی از آنها مدیر ونیروهای داخل آن است ومابقی عوامل خارج از اینجا ودر تهران رقم میخورد. مهندس با نگاهش تایید میکرد نیما را. آقای مهندس این بیکاری گسترده که صدایش پیچیده شامل شما هم شده؟ نه ما کارمان از توسعه درآمده ودر بهره برداری هستیم. دست نیروهای رسمی وزارت نفت است. بیکاری در پروژه های در دست توسعه است مثل 12یا15و16یا 17و18. درآنجا شنیدم که پیمانکاران کارشان خوابیده وفعالیتی صورت نمیگیرد. گفتم: ولی الان که از فرودگاه میآمدیم فاز 15و16گویا فعال بود وتردد زیاد داشت. اره انجا دست خاتم الانبیا است فعلا مشغول است. ظاهرا انها چندان مشکل مالی ندارند وپیمانکارانشان مشغولند. اما مابقی فکر نکنم. خوبه شما پس مشکل ندارید؟ مشکل ما این زمزمه های نظام هماهنگ پرداخت است که اگر اجرا بشود زندگی همه مارا میریزد بهم. دیگر برای امثال ما که اقماری میاییم منطقه اصلا اینگونه کار ثمری وبهره ای ندارد. با این حساب از درآمد ماهانه من تقریبا 400هزار تومان کم میشود. این طوری باشد خودم را بازخرید میکنم از ایران می روم. شاید پیش همین اقا نیما. راستی آقا نیما ایمیلت را به من بده حتما. آقا عبدی صدایش در آمد کجا اقای مهندس؟ شما چشم وچراغ این مملکتید واز این حرفها وآخرش هم برای اطمینان گفت فکرنکنم این قانون را برای شما اجرا کنند.
پروژه های نیمه کاره
از فاز 2و3 زدیم؛ بیرون کنارش فاز یک است که پتروپارس به بهره برداری رسانده. آن طرف تر هم فاز 6و7، 8ونهایت هم4و5. به طرف بوشهر. به طرف بندرعباس وچاه مبارک فاز 9و10 است روبه روی فرودگاه قدیمی. وبروتا فاز17و18. مابقی فازها را قرار است در سایت دو که طرف تنبک است اجرا شود که گویا فعلا بر روی کاغذ است. با نیما وآقا عبدی از جلوی هر کدوم از پالایشگاهها رد شدیم. تا 9و10 فقط نشانه پالایشگاه دیده میشد بعد از آن معلوم بود پروژه نیمه کاره است ودر حال اجرا. مشعلهای فاز 9و10 در دل کوه روشن بود برایم سئوال بود که با گاز کجا الان روشن است؟ به مهندس که خداحافظی کرده بودیم زنگ زدم وهمین را پرسیدم در جواب گفت با گاز فاز 1وفاز 7. گاز را چطور میآورند در این پالایشگاه؟ مهندس در جواب گفت: پشت پالایشگاهها از فازیک تا آنجا 8کیلومتر لوله کشیده شده است برای این موضوع. نیما نمی دانسست 9و10دردریا پس ازاین همه سال هنوز مشکل دارد یا نه؟ گاز از خودش ندارد.
خودکفایی بنزین
اقا عبدی جلوی 15و 16 دور زد و یک پلاکارد زد توی چشم. آقا عبدی پرسید راستی آقای مهندس این داستان خودکفایی بنزین واقعیت دارد؟ نیما در جواب گفت : آره اما کاش به واقعیت نرسد. چرا؟ چون مجتمع های پتروشیمی برای تولید مواد عالی پتروشمی مثل اوره، اتانول وکامپوزیت، برنامه ریزی شده اند که درآمد خوبی برای کشور دارد اما تغییراتی در خط تولید این مجتمع ها میشود داد که دیگر مواد عالی تولید نکنند وبه جایش بنزین تولید کنند این خودکفایی به معنای از دست دان تولید پتروشیمی کشور است وهزینه اش از نظر اقتصادی وفنی گزاف است. اقا نیما سیاحتش را کرده بود وچند تا ازدوستانش را هم دید خودش خسته شد روکرد به اقا عبدی وگفت مومن به ما نمی خوای نهار بدی؟ چرا که نه. اقاعبدی روزی 3هزارنفر رانهار میداد.
کمبودفعالیت فرهنگی مهم تراست
پرواز برگشت زود بود 4بعدازظهر. نمیدانم مراعات ما را کرده بودند یا حاج اقا ها را. در لابی فرودگاه سر اقایان به بحث حسابی گرم بود ومیشد راحت فضولی کرد. گویا از فعالیتهای وزارت نفت درامور فرهنگی رضایت نداشتند ومیخواستند تیم مشترک برای امور فرهنگی تشکیل بدهند؛ گویا وعده هایی هم از نفتی ها در منطقه گرفته بودند. حاج آقا سلیمی که صبح کنار ما بود، شده بود نماینده تیم سازمان تبلیغات در این گروه. به ما لبخندی زدوپرسید دوستانتان را دیدید؟ بله حاج اقا. بعد روکرد به من گفت من درجلسه امروز رقم های شمارا مطرح کردم. شما درست میگفتید این همه فعالیت انجام نشده. نیما روبه حاج آقا گفت ان حجم فعالیت حاج آقا برای 200هزار نفر است نه هشت هزار نفر. دردلم آرزو کردم یک گروهی هم پیدا شود بیاید این بیکاری ورکود را بررسی وتفحص کند؛ درست به مانند همین همتی که این روحانیون داشتند. عسلویه این روزها نگین رخشان ودرخشان نیست. مشعل ها زبانه میکشند اما بیشتر از آنکه نورشان به چشم بیاید صدای غرششان به گوش میرسد؛ این روزها این تنها صداست در سرزمینی که قرار بود مهد صدا باشد و زهدان هیاهو.