در سال 85 اتفاق افتاد( قسمت پنجم)

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

در این نوشته ها وقایع سال 85 را مرور می کنیم. در ماه مرداد سال 85 جنگ لبنان علیرغم ناراحتی متکی از پایان جنگ تمام شد، اکبر گنجی که از اروپا به آمریکا رفته بود از ملاقات با جرج بوش خودداری کرد و در عوض به دیدار نوام چامسکی روشنفکر مخالف بوش، شان پن روشنفکر بازیگر و سپس بازیگران روشنفکر هالیوود رفت. تق مشکلات اقتصادی دولت درآمد و نشانه های بحران اقتصادی بتدریج آشکار شد. اصلاح طلبان وارد فعالیت انتخاباتی شدند و یواش یواش از زیر پرده بیرون خزیدند. چاوز برای هزارمین بار از ایران دیدار کرد. شورای امنیت ایران را به تعلیق محکوم و تا ماه آگوست به ایران مهلت داد. اکبر محمدی در زندان رژیم گرفت و در اثر رژیم گرفتگی کشته شد. روزنامه جمهوری اسلامی نام مرحوم پرویز شاپور را جزو انقلابیون مخملی همکار جهانبگلو اعلام کرد. شبکه تلویزیونی هما تعطیل و شبکه رادیویی زمانه راه افتاد. فوتبال ایران از رده 19 به رده 45 سقوط کرد….

نامه هایی ننوشتیم و شد ایامی چند

سال 85 سال نامه نویسی بود، شدیدترین نامه ها از سوی احمدی نژاد و فاطمه رجبی ارسال شد. احمدی نژاد در نامه هایش رهبران جهان را به اسلام دعوت کرد و فاطی رجبی تلاش کرد تا مسلمانان ایرانی را از دین متنفر کند. آنگلا مرکل، دومین کسی که نامه الفنون به سوی او شلیک شده بود، اعلام کرد « این نامه ارزش پاسخگوئی ندارد.» اما بالاخره مشکل رئیس جمهور حل شد و وی در روز 26 مردادماه موفق شد، دو رئیس جمهور پیدا کند که برای آنها نامه بنویسد و منتظر بماند تا شاید آنان احتمالا به نامه هایش جواب دهند. دو نامه احمدی نژاد به بشاراسد و رئیس جمهور سودان منتشر شد.


شیر تو کاسه می جوشد، نصرالله می خروشد

جنگ سی و چند روزه میان اسرائیل و حزب الله دست هر دو گروه را رو کرد. معلوم شد اسرائیل با وجود داشتن سلاح اتمی و ارتشی بسیار قوی که بارها بر اعراب پیروز شده است، نمی تواند در جنگی این چنین غلبه کند، از طرف دیگر حزب الله نیز ثابت کرد با وجود صدها موشکی که به شهرهای اسرائیل شلیک کرد، نتوانست ضربه مهمی به این کشور بزند. تا روز سی ام تیرماه 300 لبنانی کشته و 100 پل از جمله بزرگترین پل خاورمیانه تخریب شد. تقریبا در مقابل هر ده موشک حزب الله، یک اسرائیلی مجروح شد، در روز هفتم تیر ماه 90 موشک حزب الله که به شهرهای اسرائیل شلیک شده بود، ده تن را مجروح کرد. در جریان شلیک 67 کاتیوشا 4 نفر اسرائیلی زخمی شدند. در طول این مدت 51 اسرائیلی از جمله 18 غیرنظامی کشته شدند. روز یازدهم مردادماه خبر حمله به روستای قانا و کشتار گروهی غیرنظامی توسط اسرائیل در تمام دنیا انعکاس یافت. در اثر این حمله تعدادی کودک نیز کشته و مجروح شدند. در همین روز در انفجار یک مسجد در افغانستان هشت نفر از جمله سه کودک کشته و چهار کودک مجروح شدند. این عملیات توسط طالبان صورت گرفت. حسن نصرالله، از دولت لبنان خواست که مذاکرات برای تبادل اسرا را انجام دهد. نکته این که انگار دولت لبنان در این جنگ بیطرف بود. تونی بلر، ایران و سوریه را تهدید کرد که اگر جلوی حزب الله را نگیرند با این دو کشور برخورد می کنند. در روز سیزده مرداد آیت الله خامنه ای در سخنرانی شدیداللحنی گفت: « دنیای اسلام تا کی باید وجود سراپا فتنه و شر رژیم صهیونیستی را تحمل کند؟» در لبنان جنگ توسط اسرائیل گسترده تر شد. اسرائیل از دستگیری شماری از اعضای حزب الله خبر داد. حزب الله هم در عوض اعلام کرد که «عملیات اسرائیل در بعلبک شکست خورده است.» اروپا و خاتمی اعلام کردند که « حزب الله تروریست نیست.» احمدی نژاد هم گفت: « جنایات اسرائیل حتی از چنگیز و مغول هم سر نزده است.» کار به جایی رسید که مل گیبسون هم گفت: « یهودیان مسوول تمامی جنگهای جهان هستند.» سید حسن خمینی پس از تجاوز اسرائیل به بیروت گفت: « عروس خاورمیانه» به « مادر مقاومت» تبدیل شده است.

مشتی بی غیرت بر اعراب حاکم اند

در حقیقت جنگ لبنان باعث شد تا شکاف میان ایران و دنیای عرب باز شود. حزب الله که سالها با خوشنامی در لبنان زندگی کرده بود، متهم به وابستگی به جمهوری اسلامی شد. در همان روزهای اول جنگ احمدی نژاد گفت: « مشتی بی غیرت در برخی کشورهای اطراف حاکمند.» روز یازدهم مرداد مقتدی صدر گفت: « اعراب، فقط حرف بی فایده می زنند.» در روز27 در پی ادعای سخنگوی وزارت خارجه مبنی بر اینکه ایران به حزب الله کمک تسلیحاتی و مالی نمی کند و صرفا حمایت معنوی می کند، دولت ترکیه یک هواپیمای کمک های معنوی ایران به لبنان را بازرسی و از حمل آن به لبنان جلوگیری کرد. کمک های معنوی ایران هشت کانتینر موشک نور از نوع C802 و سه سکوی پرتاب این موشک ها بود. همچنین وزیر اطلاعات کشور نیز گفت: « سربازان حزب الله نمونه ای از تربیت شدگان اسلام ناب محمدی و آموزه های امام و رهبر انقلاب هستند.» پیش از این در روز یازدهم مرداد سپاه محمد( لشگر عظیم استشهادیون) برای نابودی اسرائیل از تهران به سوی بیروت حرکت کرد. این سپاه وقتی به مرز رسید، به دلیل مخالفت وزارت خارجه تعدادشان رسید به چهل نفر. احمدی نژاد هم با رفتن مسلمانان ایران به لبنان مخالفت کرد و تعداد این سپاه عظیم به شش نفر رسید. دولت ترکیه اعلام کرد باید پرچم های حزب الله را کنار بگذارند. در همین حال که اسرائیل در حال بمباران شدید بود و لبنانی ها کشته می شدند، در هفتمین روز مرداد، وزیر اطلاعات گفت: « در اوج اقتدار خارجی هستیم.»

و جنگ بالاخره تمام شد

در تهران اوضاع دیگری برقرار بود، دانشجویان معترض ایرانی به جای اینکه خودشان به کمک مسلمین بروند، اتومبیل سفیر عربستان را برای دقایقی متوقف کردند. آنها به سفیر عربستان گفتند: شما چرا به عنوان یک کشور اسلامی به لبنان نمی روید تا با اسرائیل بجنگید؟ در روز دهم مرداد اسرائیل آتش بس 48 ساعته را اعلام کرد، اما بلافاصله خودش آتش بس را شکست. رئیس شورای سیاسی حزب الله لبنان هم گفت: « حزب الله در این جنگ پیروز شده است.» در این جنگ هر کسی نتیجه خودش را گرفت. خاویر سولانا گفت: « حزب الله بین ایران و لبنان، یکی را انتخاب کند.»، رهبران ایران گفتند: « حزب الله اسرائیل را شکست داد.»، جرج بوش گفت: « اسرائیل حزب الله را شکست داد.» سرانجام در روز 22 مرداد 85 بالاخره شورای امنیت سازمان ملل از طرفین درگیر در لبنان خواست که آتش بس کنند، حزب الله هم این موضوع را پذیرفت، ظاهرا اسرائیل هم این موضوع را پذیرفت، فقط متکی با این پیشنهاد شورای امنیت مخالفت کرد. از 25 مرداد به فاصله چند روز پس از آتش بس میان حزب الله و اسرائیل، حزب الله با میلیونها دلار پول ایرانی بازسازی لبنان را آغاز کرد. حاصل جنگ اسرائیل و حزب الله این بود: حسن نصرالله تبدیل به قهرمان دنیای عرب و سپس متهم به پیروی از ایران شد، توجه جهان از پرونده غنی سازی ایران برای مدتی معطوف به لبنان شد و اسرائیل فهمید که دیگر توانایی نظامی مشکل این کشور را حل نمی کند. اسرائیل نیاز به کسی داشت که بتواند افکار عمومی جهان را با دولت و کشور اسرائیل همراه کند، احمدی نژاد این کار را کرد.

کابوی نصفه شب

اصولا رفتن به هالیوود آرزوی بسیاری از جوانان است. اکبر گنجی توانست بالاخره به هالیوود برود. در مرداد ماه هوا بس ناجوانمردانه گرم بود، به دلیل جنگ لبنان احساسات ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی نیز در اوج خودش بسرمی برد. پس از اعلام نافرمانی مدنی توسط گنجی در خارج از کشور، موج گسترده ای علیه او در ایران آغاز به کار کرد. بسیاری که نمی دانستند جمله مقاله شان را با فحش دادن به چه کسی آغاز کنند، اکبر گنجی را دوباره کشف کردند. برخی نیز تلافی تمام این سالهای حمایت بدون انتقاد را درآوردند. در سی ام تیرماه عباس عبدی گفت: «اکبر گنجی شاید بتواند یک کوچه بن بست در تهران را تصرف کند.» مسعود بهنود پرسید: « آیا اکبر گنجی باید با بوش ملاقات کند؟» یک هفته بعد، گنجی که به آمریکا رفته بود، دعوت کاخ سفید را نپذیرفت. وی اعلام کرد: « سیاستهای کنونی آمریکا به ارتقای دموکراسی در ایران کمک نمی کند.» وی گفت: « ما حاضر نیستیم به دریوزگی به درگاه آقایان برویم.» وی گفت: « بوش و بلر اعتراف کردند که در سالهای گذشته در مسائل ما نقش داشته اند.» البته نیاز به دلیل خاصی نبود، ولی فریبرز رئیس دانا نیز به عنوان یکی از بقایای چه گوارا در گیشا، علیه گنجی موضع گرفت و رفتن وی را به آمریکا نوعی راستگرایی دانست. شاید همین برخوردها بود که راه گنجی را به سوی تپه های هالیوود باز کرد. در پی ملاقات اکبر گنجی با نوام چامسکی و رورتی زبانشناس و فیلسوف، در روز پانزده مرداد گنجی با شان پن و یک هفته بعد با گروهی از بازیگران و کارگردانان چپ آمریکایی در هالیوود ملاقات کرد. این ملاقات مهمی بود، چرا که بسیاری در آمریکا برای ضدیت با بوش فورا سراغ احمدی نژاد می رفتند، و در هر حال ما که شیرین عبادی نیستیم، ما می دانیم که بوش و احمدی نژاد فرق دارند. سفرهای دور و دراز اکبر که در فرنگ تبدیل به کامی شده بود، با حامی اش، باعث شد در 26 مرداد اسدالله بادامچیان در یک اظهار نظر شدیداللحن علیه مشارکت بگوید: « تئوریسین اندیشه مشارکت اکبر گنجی است که در آمریکا فعلا به دنبال توطئه است.» مشارکت نیز در یک پاسخ شدیداللحن تر گفت: « کسی که فرق مشارکت و گنجی را نداند یا جاهل است یا مغرض.» آگاهان گفتند: یا بادامچیان. ظاهرا در روز هفتم مرداد 85 حبهه مشارکت اسلامی یک کارگاه یک روزه آموزش مفاهیم جنسیتی برگزار کرد تا کسانی که تفاوت احمدی نژاد و خاتمی را نمی دانند در این دوره شرکت کنند.

دولت مشکلات اقتصادی را حل می کند

از ماه مرداد صدای دنبکی که احمدی نژاد از سال قبل زده بود، درآمد. اقتصاددانان هشدار دادند که تا پایان سال بر میزان تورم و گرانی ها بسیار افزوده خواهد شد، دولت ضمن آن که می گفت بسیار می گوید و بسیار می خندد، ادعا می کرد که هنرمند نیز هست. در سی تیر 85 الهام گفت: « سیاستهای اقتصادی دولت مثبت بوده و موجب رفاه مردم می شود». سعیدلو، مردی که به تدریج از آغاز سال تا پایان آن فید اوت شد و رو به تاریکی رفت و محو شد، اعلام کرد: « نمره دولت احمدی نژاد بیست است.»، در پانزدهم مردادماه آیت الله خزعلی که آخرین جورابش را در دوره ناصرالدین شاه خریده بود، گفت: « عملکرد دولت احمدی نژاد عملکردی بوده که چشم ها را به هم دوخته است.» خزعلی گفت: « احمدی نژاد باید از تخت بیمارستان بترسد.» آقای خزعلی در مورد احمدی نژاد اضافه کرد: « ایشان جوش مردم را دارد و به فکر مردم است.» یک هفته بعد، رئیس جمهوری که جوش مردم را داشت و چشم ها را به هم دوخته بود، در 23 مرداد گفت: « نرخ تورم در تیر ماه امسال 10 درصد بود که این میزان طی چهل سال اخیر بی سابقه است.» وی اعلام کرد: « دولت طی 11 ماه گذشته نرخ تورم را از 14.5 درصد به 10 درصد رسانده است.» رئیس مجلس نیز به عنوان نماینده دولت در ملت گفت: « نظر ما در مورد نرخ تورم همان نظر رئیس جمهوری است.» قرار شد هرکس اعلام کند که آمار تورم کشور 16 درصد است، دشمن اسلام و جاسوس اسرائیل است. در راستای اظهارات مرکز آمار ایران مبنی بر اینکه « در سال گذشته بیکاری کاهش یافته است»، وزیر کار و امور اجتماعی مشت محکمی به دهان مرکز آمار ایران زد و اعلام کرد: « پارسال 320 هزار نفر در کشور از کار اخراج شدند.» حداد عادل گفت: « برخی گرانی ها نه دست دولت است، نه دست مجلس.» از طرف دیگر خط فقر در اثر یک زلزله دویست ریشتری تکان خورد و در 11 مرداد 85 آقای مجید یارمند، از سوی سازمان مدیریت کشور گفت: « هیچ شاغلی در ایران زیر خط فقر نیست.» وی اعلام کرد که خط فقر 200000 تومان است.

دخترک سیگار فروش

اتفاقات جالب در کشور همچنان در حال وقوع بود. روز سی تیر منیژه حکمت که مجوز فیلمش را نگرفت، تصمیم گرفت روبروی وزارت ارشاد سیگارفروشی کند. در روز 19 مرداد حجت الاسلام راشد یزدی گفت: « زن پاکنویس خلقت است.» ظاهرا منیژه حکمت برخلاف نظر راشد یزدی نه تنها پاکنویس خلقت نبود، بلکه نسخه قابل مطالعه ای هم نبود. واقعیات نشان می داد که فروش سیگار شاید شغل مناسبی برای یک کارگردان نباشد، چون دست زیاد شده بود، در 18 مرداد باند خفاش سیاه کرج دستگیر شد. این باند داروی مسکن و مخدر و مرفین می فروختند. یک روز بعد اعلام شد فعالیت گشت های موتورسوار ارشاد در تهران بزودی آغاز می شود. و از 22 مرداد نیروی انتظامی پس از جمع کردن دیش های ماهواره در یکی دو استان، اعلام کرد که دیش های ماهواره را در کل شهرها جمع می کند. در همان روز نوزادی با چهار دست، چهار پا و چهار گوش در ارومیه به دنیا آمد. اما این عجیب ترین واقعه ارومیه در مرداد 85 نبود، چرا که ده روز قبل از آن آیت الله حسنی امام جمعه ارومیه گفت: « من می گویم جلوی این قرتی ها و مانتوهای بالای زانو را بگیرید… چطور شما این افرادی را که مثل سگهای ولگرد جامعه را به شهوت می کشاند نمی بینید، در حالی که من پیرمرد هفتاد و شش ساله آنها را می بینم.» آگاهان بسیار دقت کردند تا موفق شدند که مانتوهای بالای زانو و خود زانو و جاهای دیگر مربوط به زانو را ببینند، اما موضوع سگهای ولگرد، حل نشده باقی ماند.

چهره های تازه، حرف های کهنه

همزمان با نزدیک شدن انتخابات، ماجرای حذف و عدم تائید صلاحیت نامزدهای اصلاح طلبان آغاز شد. روز سی تیر جمیله کدیور گفت: « اصلاح طلبان سراغ چهره های جدید بروند.» در پی این فرمان مهم، بسیاری از اصلاح طلبان سبیل شان را زدند، بسیاری ریش گذاشتند، بسیاری که منتقد سلمان رشدی بودند، به نوشتن رمان و آموزش زبان عبری پرداختند و عده ای نیز چهره های ناشناخته ای مانند کروبی و خاتمی و تاج زاده را وارد میدان کردند. امیرعباس فخرآور، چهره ای که به زور اعلام کرده بود زندانی سیاسی و رهبر مخالفان کشور است و همه سیاستمداران ایرانی و آمریکایی را با اسم کوچک نام می برد، به آمریکا رفت و گفت: « باید رژیم چنج بشود، همانطور که به مایکل لدین گفتم.»، سعید حجاریان، اعلام کرد: « اصلاح طلبان در شرایط فعلی به سمت همگرایی حرکت می کنند.» بهزاد نبوی هم گفت: « منفعت اصلاح طلبان در گرو ائتلاف است.» در 30 مرداد 85 عزت الله سحابی گفت: « اگر امروز مصدق بود، اولویت را به دموکراسی می داد.» و در 16 مرداد اسدالله بادامچیان جمله ای را که شش ماه بود، حفظ شده بود، تکرار کرد که: « موضع اصلاح طلبان موضع ذلت بود.» اما اولین پیروزی اصلاح طلبان، پس از سوم تیر 84 در 16 مرداد در انجمن صنفی روزنامه نگاران اتفاق افتاد و روزنامه نگاران اصلاح طلب در انتخابات انجمن صنفی دوباره رای آوردند.


کاپشن های ایرانی، تی شرت های آفریقایی

ممکن است من عاشق گل روی احمدی نژاد نباشم، که هستم. ممکن است من معتقد نباشم که این مردک لیاقت ندارد که مرد سال 2006 یا 1385 باشد که معتقد هستم که اگر فقط یک مرد سال باشد، احتمالا همین آدم است، ممکن است من معتقد باشم که احمدی نژاد یک سوء تفاهم است، ولی واقعا معتقدم که این سوء تفاهم خودش یک پدیده انقلابی است، مثل خیلی پدیده های انقلابی دیگر. در سال 85 احمدی نژاد تبدیل به خبرسازترین چهاره جهانی شد، در تایستان و با گرم شدن هوا و بخصوص جنگ لبنان و اوج گیری حرکت هایی در خاورمیانه و بخصوص تا قبل از اعدام صدام این اتفاق موجود بود، اما کم کم فهمیده شد که این پدیده مثل بسیاری از پدیده های دیگر به قول فلان نوازنده به کیشی می آیند و به فیشی می روند. در 16 مرداد در تظاهرات ضد اسرائیلی مسلمانان تانزانیا، برخی از مردم این کشور تی شرت هایی با عکس احمدی نژاد را پوشیدند. احمدی نژاد همزمان تلاش کرد هم تروتسکی صادرکننده انقلاب شود و هم استالینی که کمربندها را سفت می بندد. در سفر استانی اردبیل در ماه مرداد، احمدی نژاد گفت: « کمربندها را برای ساخت ایران ببندیم.»، وی از موضع زورو افزود: « نباید تسهیلات بانکی در اختیار عده ای خاص قرار بگیرد.» اما کمی بعد در موضع « کی بود کی بود من نبودم» قرار گرفت. وی که یک هفته قبل از انتخابات اعلام کرده بود که درآمد نفت را سر سفره مردم می برم، و در خرداد 85 اعلام کرد من چنین چیزی نگفتم. در 22 مرداد در مقابل این سووال یکی از خبرنگاران که «فکر می کنید به چند درصد از شعارهای تان درباره عدم استفاده از ماشین ضد گلوله پای بندید؟» گفت: « من کی این حرف ها را زدم؟» شاید در همین راستا بود که در روز 27 مرداد خوش چهره طی نامه ای از الهام پرسید: « شعار « انتقاد کنید، جایزه بگیرید» احمدی نژاد نمایشی بود؟»

پنجمین سفر سندباد

عشق و عاشقی این دوبرادر دلخسته همچنان ادامه داشت، این بار در ماه مرداد هوگو چاوز، به ایران سفر کرد. وی مورد استقبال احمدی نژاد قرار گرفت. احمدی نژاد گفت: « چاوز برادر و انشاء الله همرزم من است.» رهبری نیز در دیدار با چاوز گفت: « دوران آمریکا در جهان به پایان رسیده است.» چاوز در مورد همکاری های عمیق ایران و ونزوئلا گفت: « ایران و ونزوئلا تا به حال 400 تراکتور مشترک تولید کرده اند.» شاید در اثر دیدن باجناق بازی و اخوی بازی های ایرانی بود که پس از رفت و آمدهای مکرر هوگو چاوز به ایران، وی برادرش « ادن» را به عنوان معاون خود منصوب کرد. در کوبا نیز « رائول» برادر کاسترو در یک جانشینی سلطنتی به جای برادر بیمارش حکومت را در دست گرفت. تاثیرات بین المللی احمدی نژاد فراوان بود. در هفتم مرداد 85 صفرمراد نیازاف با پیراهن آستین کوتاه از احمدی نژاد استقبال کرد.

شمسی پهلوون وارد می شود

انتظار نمی رفت که مهم ترین حامی احمدی نژاد، حتی در روزهایی که بازی او مشخص شده بود، فاطمه رجبی یا فاطمه دوانی یا فاطمه الهام یا فاطی زجبی یا فاطی رجوی یا شمسی پهلوون باشد، اما او نیز چنانکه دیده شد از دنده چپ احمدی نژاد برخاسته بود. وی برای دفاع از احمدی نژاد، سیاست حمله به خانواده هاشمی( اعم از پسر و دختر و عمه و خاله) و خاتمی را آغاز کرد. مسیح علی نژاد، خبرنگاری که در دوران احمدی نژاد جزو کتک خوردگان مطبوعاتی قرار گرفته بود، در تاریخ هفتم مرداد نوشت: « همسر الهام از کجا الهام می گیرد؟» آگاهان در حالی که قر می دادند، گفتند: همین جا، همین جا…. اما برادر الهام در پی انتشار نامه دو هفته قبل همسر الهام برادر زن الهام از رفسنجانی و خاتمی و کروبی عذرخواهی کرد و گفت: « نوشته های خواهرم، پرخاشگرانه و خارج از نزاکت است.» فاطمه رجبی نوک نیز قلمش را به سوی ضرغامی گرفت و نوشت: «ضرغامی از قطب زاده بدتر است.» بی مناسبت نیست که وقتی در مورد فاطی رجبی معروف به فاطمه اره حرف می زنیم، به یاد بیاوریم که در 28 مرداد سال 85، شعبان جعفری که همیشه نامش در چنین روزی بر سر زبانها می آمد، در آمریکا درگذشت.


شورای امنیت محکوم کرد

و سرانجام بازی « من بدو آهو بدو» ی احمدی نژاد منجر به ارسال پرونده ایران به شورای امنیت شد و شورای امنیت هم روز ششم مرداد 85 ایکی ثانیه با اجماع ایران را محکوم کرد و برای توقف غنی سازی تا پایان ماه اوت فرصت دادند. بعد از این ضربه تا مدتها مسوولان سیاست خارجی کشور گیج بودند، در حقیقت تازه بعد از افتادن کار به دست شورای امنیت بود که ایران ماجرا را جدی گرفت. البته روز 26 مرداد متکی گفت: « برای قطعنامه شورای امنیت ارزشی قائل نیستیم.» ولی بعد در دیدار با وزیر خارجه مالی گفت: «ایران برای مذاکره با غرب حتی در خصوص تعلیق غنی سازی اورانیوم نیز آمادگی دارد.» علی لاریجانی هم گفت: « قطعنامه در سیاست های اتمی ما تاثیری ندارد.» اما رئیس جمهور در اردبیل اعلام کرد: « به هیچ وجه در سیاست اتمی تجدید نظر نمی کنیم.» ولی معلوم نبود که منوچهر متکی چرا گفت: « آماده مذاکره جدی هستیم.»؟ و معلوم نبود این نوع متکی با چه کسی و به چه دلیلی و کجا می خواهد مذاکره کند. پس از رفتن پرونده ایران به شورای امنیت علی لاریجانی در سیاست خارجی فعال تر شد، اما جدال گروههای قدرت در میان اصولگرایان بر سر کشاندن پرونده به جنگ یا ورود به معامله سیاسی ادامه داشت.

اکبر محمدی در زندان مرده شد

تقریبا بخش اعظم عمر دو برادر دانشجویی که در واقعه هجده تیر و پس از آن، نام شان دائما بر سر زبان ها بود، یعنی اکبر و منوچهر محمدی در زندان گذشت. منوچهر مدتها قبل از رفتن به زندانی طولانی، به عنوان رهبر خودخوانده دانشجویان ایرانی چندی به آمریکا رفت و تقریبا با هر کسی که دعوتش کرده بود ملاقات کرد، اما ظاهرا اکبر مظلوم تر بود. در روز یازدهم مرداد 85 اکبر محمدی، شوخی شوخی بعد از نه روز اعتصاب غذا در زندان اوین درگذشت. وزیر دادگستری گفت: « آقای محمدی در مدت بازداشت قریب 595 روز غیبت و مرخصی داشت.» وی گفت: « ایشان حالش خوب بود، یک دفعه افت فشار شدید پیدا کرد و قبل از انتقال به بیمارستان درگذشت. » به دنبال درگذشت اکبر محمدی که انعکاسی نه چندان گسترده داشت، منوچهر محمدی نیز به آمریکا رفت و در گرداب تلویزیونها و جریانهای بی شمار شرق آمریکا غرق شد و ماند و ماند. دو روز یعد و هنوز ماجرای اکبر محمدی تمام نشده، احمد باطبی که چهار روز قبل زندانی شده است، اعتصاب غذایش را شروع کرد. احمد باطبی که در مرخصی بود، در هنگام مرخصی دستگیر شد و به زندان رفت.

لشگر کلاه مخملی های رامین جیم

شوخی جهانبگلو در ماه مرداد هم ادامه داشت. گروهی که او را دستگیر کرده بودند، امیدوار بودند در جریان دستگیری او بتوانند مجموعه فعالیت های نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی را که بسیاری از آنها با اطلاع دولت به سازمانهای خیریه و فرهنگی جهان رابطه داشتند، به صورت یک شبکه سیاسی نشان دهند و بعد آن را به نیروهای سیاسی و منتقد داخلی وصل کنند، کاری که پیش از این با سیامک پورزند نیز کرده بودند. به همین دلیل بود که کیهان روز 12 مرداد نوشت: « جهانبگلو می خواست شبکه ای به نام « وب» راه بیندازد…. و فعالان را به هم وصل کند.» این شوخی با فهرست نیروهایی که قرار بود توسط جهانبگلو سازماندهی شود و نام آنها در روزنامه جمهوری اسلامی 21 مرداد چاپ شده بود، کامل شد. این روزنامه لشگر مخملی ها را بدین شرح اعلام کرد: « سید حسین نصر، رامین جهانبگلو، لوریس چکناواریان، آیدین آغداشلو، پرویز تناولی، کامبیز درم بخش، نادر مشایخی و پرویز شاپور…» اکثر کسانی که در این لیست بودند در ایران یا آمریکا مشغول کار هنری بودند و پرویز شاپور سالها بود که مرده بود. با این وجود مرتضوی و محسنی اژه ای بازی جهانبگلو را تا مدتی بعد ادامه دادند.

تمیزها بروند

سیاست زدودن نیروهای عاقل و منطقی و تمیز و مجرب ادامه داشت، شاید آصفی یکی از آخرین کسانی بود که بیشترین طاقت را برای حضور به عنوان سخنگوی وزارتخارجه احمدی نژاد آورد. آصفی که سالها در دوران خاتمی سخنگوی وزارت خارجه بود، از 15 مرداد رفت و حسینی به جای او سخنگوی این وزارتخانه شد. البته خودمانیم حسینی هم به چشم برادری بدچیزی نبود. یکی از آخرین حرف های بامزه ای که آصفی گفت این بود: « بوش باید به این سووال که چگونه با تقلب رئیس جمهور شد، پاسخ دهد.» احمدی نژاد گفت: بله، ما که معلومه چطور رای آوردیم، شما باید جواب بدی.

هما پرواز کرد

یکی از مهم ترین پدیده های سال 85 شکل گیری و گسترش فعالیت رسانه های خبری و سیاسی اصلاح طلب در خارج از ایران بود. تقریبا بسیاری از رسانه های وابسته به دولت های اروپایی مانند رادیو بی بی سی و آلمان و فرانسه و رادیو فردا، نیروهای روزنامه نگاری که در اثر فشارهای داخلی به فرنگ مهاجرت کرده بودند، جذب کردند. دولت آمریکا با اعطای یک وام 75 میلیون دلاری به صدای آمریکا بر مدت پخش و تنوع برنامه های این شبکه افزود. از سوی دیگر یک تلویزیون اصلاح طلب که بیشتر از مواضع محافظه کاران میانه رو دفاع می کرد، اما اصلاح طلبان را هم وارد بازی رسانه ای کرده بود و اثر خوبی هم بر افکار عمومی مردم ایران داشت، از هجدهم مرداد به نام شبکه « هما» بطور ناخواسته تعطیل شد. داریوش سجادی در این شبکه موفق به فعالیتی زنده و پویا، اگر نه حرفه ای شده بود. از 22 مرداد یعنی چهار روز پس از مرگ هما، رادیو زمانه توسط مهدی جامی، از کارکنان سابق شبکه بی بی سی فارسی و با همکاری نیک آهنگ کوثر و کار فنی حسین درخشان در هلند راه افتاد. البته در کنار این گروه شوخی هایی نیز جدی گرفته نشده، وب سایتی به نام شهرزاد نیوز به همان بازی های قدیمی سی سال گذشته رسانه ای چپ ها ادامه داد و گذار که نام فریدام هاوس( خانه آزادی) را بر پیشانی داشت، به خانه ارواح تبدیل شد. حسین درخشان که تقریبا در این مدت تلاش کرده بود به یکی از این موسسات نزدیک شود، از یک سو و حسین شریعتمداری از سویی دیگر تلاش کردند چنان بنمایند که این رسانه ها همگی از وزارت خارجه آمریکا پول می گیرند و قصد براندازی حکومت را دارند.

اصلاح طلبان به پیش می روند، اما یواش

با نزدیک شدن انتخابات شورای شهر، وسوسه دانستن اینکه در این انتخابات میزان محبوبیت دولت تازه احمدی نژاد سنجیده می شود، نیروهای سیاسی را به فعال شدن در انتخابات کشاند. تقریبا می شود گفت که آنچه قرار بود یک هفته پس از اعلام نتایج معلوم شود، بیشتر اهمیت داشت تا اتفاقی که در اثر انتخاب افراد رخ می داد. وزارت کشور بحث تعویق انتخابات را مطرح کرد. در روز 22 مرداد، موسی پور از طرف وزارت کشور ضمن اعلام به تعویق افتادن انتخابات گفت: « با شورای نگهبان توافق کردیم.» اما کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد: «مشکل قانونی وجود دارد.» علی جنتی هم گفت: « هنوز زمان تغییر نکرده است.» محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت شد. ضمنا دکتر مصطفی معین گفت: «غیر مذهبی ها هم می توانند به جبهه دموکراسی و حقوق بشر بپیوندند.» روز 19 مرداد موسوی لاری گفته بود: « قصد داریم شخصیت هایی مردد را برای حضور در انتخابات خبرگان قانع کنیم.» کروبی گفت: « اگر اصلاح طلبان مواضع خود را شفاف بیان نکنند، نیروها پراکنده می شوند.»

از رده 19 به رده 45

اولین نشانه های رفتن برانکو در بازیهای تیم ملی فوتبال کشور که با دلسردی از آلمان بازگشته بود، دیده شد. در 26 مرداد در اولین بازی پس از برانکو، محمود فکری در کمال خونسردی گفت: «سوریه در حد ایران نیست، با اختلاف سه گل سوریه را شکست می دهیم.» لذا در یک بازی خسته کننده، پر از اشتباه و کسالت آور، تیم ملی ایران که مزین به 9 بازیکن استقلالی بود، به عنوان قوی ترین تیم آسیایی در ده سال گذشته، با سوریه ضعیف ترین تیم آسیایی مساوی کرد. تیم فوتبال ایران از رده 19 به رده 45 فوتبال جهان سقوط کرد. آثار احمدی نژادی شدن در همه جا دیده می شد.

همه چیز رو به راه است

یکی از مشخصه های دولت جدید این بود که هر مسوول و مقام و وزیری در مورد همه چیز حرف می زد، جز چیزهایی که به خودش مربوط بود. وزیر علوم به جای وزیر جهاد کشاورزی گفت: «حجم و سرعت عملیات عمرانی دولت جدید در سطح روستاها و شهرها در کشور نسبت به گذشته شتاب و رشد چشمگیری داشته است.» هاشمی رفسنجانی به جای مسوولین انرژی هسته ای اعلام کرد: « تحقیقات صلح آمیز هسته ای ایران ادامه خواهد یافت.» علی لاریجانی به جای وزیر نیرو گفت: «در آینده به 20 هزار مگاوات برق اتمی نیاز داریم.» حداد عادل به جای وزیرخارجه گفت: « نگاه سیاست خارجی ایران به سوی آفریقاست.» آقای شاهرودی به جای وزیر اقتصاد و دارایی گفت: « باید در اقتصاد از سیستم های مدیریتی و نظارتی برنامه ریزی شده کشورهای توسعه یافته الگوبرداری کنیم.» وزیر آموزش و پرورش به جای دبیر جامعه روحانیت اعلام کرد: « دولت نهم صد درصد در خط ولایت فقیه است.» آقای مصباح یزدی اعلام کرد: « به هر سیدی احترام نگذاریم، جعفر کذاب هم سید بود.» وزیر بهداشت در 31 مرداد اعلام کرد: « بیشترین آرای رئیس جمهور متعلق به دانشجویان است.» وی در همان سخنرانی گفت: « تشکل های دانشجویی بازیچه گروههای سیاسی شده اند.»

….. ادامه دارد