عکس: رضا جعفریان
چهارمین مراسم “جشن ستارگان خرداد” که مختص به زندانیان سیاسی متولد خردادماه است، جمعه گذشته در شهر پاریس و با حضور محمدتقی کروبی، فریبا ثابت، پروین بختیارنژاد، بیژن برهمندی و با حضور مانا نیستانی برگزار شد.
در این مراسم که برای چهارمین سال پیاپی برگزار میشد، متنی از ژیلا بنی یعقوب درباره همسر زندانیاش، بهمن احمدیامویی، و متن پیام خانواده جلایر وحدت، از زندانیان بهایی، قرائت شد.
در حین برگزاری مراسم نیز مانا نیستانی، کاریکاتوریست، طرحی با الهام موضوع برنامه و زندانیان سیاسی متولد خرداد کشید.
بختیارنژاد: ظلم بر زنان مضاعف است
پروین بختیارنژاد، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان، نخستین سخنران این مراسم بود. وی با اشاره به سابقه حضور خود و همسرش در زندان، گفت: “دههی شصت از سال ۶۵ تا اواخر ۶۹ شرایط جامعه بسیار سخت بود و زندانها وحشتناکتر از سالهای اخیر بود. سالهایی تلخ و خاکستری. آن زمان ۲۵ ساله بودم و تا ۳۰ سالگی با فرزندم در مسیر اوین در رفت و آمد بودم. خاطرات سختی رو پشت سر گذاشتم و حتی زمانیکه در سال ۸۵ کمیتهی مشترک بهارستان به موزه تبدیل شد هیچوقت نتوانستم برای بازدید هم به آنجا مراجعه کنم. فرزندنم در آن سالها یک سال و پنج ماه داشت. صدای کابل خوردنها را در حالیکه چشمبند داشتیم میشنیدم. در سال ۸۰ تا ۸۱ و ۸۴ تا ۸۶ دورههای بعدی بود که با دو فرزندم برای ملاقات به اوین میرفتم. شبهای بعد از ملاقات برای آرام کردن بچهها مکافات داشتم. ۸ سال در این راه در رفت و آمد بودم. هم باید به وضع روحی بچهها میرسیدم و هم به وضع روحی خودم. وقتی در سالهای ۸۰ تا ۸۴ با خانوادههای دیگر زندانیان آشنا شدم فهمیدم که ما چقدر میتوانیم پناه روحی همدیگر باشیم”.
بختیارنژاد درباره وضعیت خانوادهی زندانیان سیاسی گفت: “از نظر تاریخی هرچه به عقب برمیگردیم تا زمانیکه معترضی در کشور ما وجود داشت، خانوادهای هم بود که پیگیر وضع زندانی باشد. همانگونه که زندانیان از گرایشات مختلف سیاسی هستند، زنان خانوادهی او نیز اعم از خواهر، مادر یا همسر او از قشرهای مختلف اجتماعی هستند. برخی از خانوادهها خودشان فعال سیاسی یا اجتماعی بودند اما در میانشان وجود داشتند افرادی که به هیچوجه فعال نبوده و انگیزهای نداشتند اما باید پابهپای زنان و افرادی که انگیزههای سیاسی داشتند تلاش میکردند. در این میان اگر زنی وجود داشت که تمایلی به فعالیت نداشت اول از همه از سوی خود زنان فعال مورد عتاب قرار میگرفت که چرا فعالیتی ندارد. و این مساله فشاری مضاعف بر آنها بود”.
وی با اشاره به مشکلات خانواده زندانیان در ایران نیز گفت: “نکتهی مهمی که در رابطه با خانوادهی زندانیان وجود دارد این است که زنان در خانوادههای زندانیان گاهی ناچار هستند نقش مادر، خواهر، فرزند و همسر را برای زندانی خود ایفا کنند. جایگاه مادر و همسر بسیار سخت است. زندانی میخواهد که همسرش در زمان حضور وی در زندان، افکار او را نمایندگی و اطلاعرسانی کند. این زن باید بتواند که در سالن ملاقات و زمان اندک رابطهی عاطفی برقرار کند تا زمانیکه زندانی به سلول خود بازمیگردد، روحیهای بهتری داشته باشد. جامعه نیز از این زنان انتظار دارد که در قامت یک فعال سیاسی ظاهر شوند. در مقابل حکومت نیز انتظار دارد که سکوت کنند و در ازای به سکوت گذراندن این دوره شاید یک ملاقات یا تلفن بیشتر به او تعلق گیرد”.
به گفته بختیارنژاد “این انتظارات متنوع از زنان خانوادهی زندانی نوعی تعارض و تناقض در درون این افراد به وجود میآورد چراکه باید نقشهای متکثری را بازی کرده و از پس این نقشها به خوبی برآید. این مساله برای خود من نیز اتفاق افتاد که فرد دچار بحرانهای روحی متعدد میشود که متاسفانه از سوی جامعه به هیچوجه دیده نمیشود. انگار که این زمین یک ماشین است که باید نقشهای خود را به خوبی بازی کند. کسی نیز متوجه نیست که پس از این همه تلاش و دوندگی و ایفای نقش های متعدد در جامعه، ممکن است انرژی فرد تمام شود و دیگر توانی نه برای زندگی، نه برای زندانی و نه برای بچههایش داشته باشد”.
کروبی: هنوز هزینههای ۸۸ را پرداخت میکنیم
محمدتقی کروبی، فرزند مهدی کروبی، دومین سخنران این مراسم بود که از طریق اسکایپ برای حاضران سخن گفت. وی با اشاره به هم زمانی این مراسم با سالروز انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ گفت: “در این ۵ سالی که از سال ۸۸ گذشته آقایان از داخل کشور بر طبق بیقانون طرف مقابل کوفتند و به همین ادعا برای بسیاری جرم ساخته و عدهی زیادی را نیز محکوم کردند و آن وقایع تلخ را رقم زدند. مردم هنوز هم مشغول پرداخت هزینه هستند. به همین دلیل به موضوع انتخابات در پرتو صحبتهای محمدعلی جعفری و علی سعیدی میپردازم. اگرچه این سخنان از سوی مقامات داخل کشور نکتهی جدیدی نیست ولی بیان این سخنان از طریق رسانههای تصویری برای باز کردن ابعاد کودتای سال ۸۸ نکتهی مهمیست”.
تقی کروبی با اشاره به بحثهایی که در سالهای گذشته پیرامون منبع مشروعیت ولیفقیه و حدود اختیارات وی در دوران اصلاحات مطرح میشد، گفت: “این همان مسالهایست که کروبی و موسوی نیز بارها بیان کرده و به آن افتخار هم میکنند. کسانی که خلاف این عمل میکنند و میگویند کسانی هستند که مشروعیت را در قدرت تفسیر میکنند و به همین دلیل به دنبال حاکمیت زور هستند. حاکمتی که قرابتی با اندیشه و نگران بنیانگذاران انقالب نداشته و بلکه در تقابل مستقیم با نگرش علویست. نگرش علوی عدالتمحور بوده و تلاشاش برای اعمال عدالت بوده و نه حفظ قدرت”.
فرزند مهدی کروبی اضافه کرد: “پنج سال از آن روز میگذرد. از زمانی که تصمیم حاکمیت بر برگزاری انتخاباتی شد که نتیجهی ان از قبل مشخص بود. اگر سال ۸۸ آرای مردم تحمل نشد، اگر سال ۸۸ خون بچههای مردم بر سنگفرشهای خیابانها ریخته شد و نظام جمهوری اسلامی برای اولین رو در روی مردم قرار گرفت به این دلیل بود که با اولین بار با مهم ترین چالش مشروعیت مواجه شد. چالشی که تا امروز هم ادامه دارد. حاکمیت میداند تا زمانی که با مردم خودش آشتی نکرده و نپذیرد که این مردم هستند که ولی نعمت او هستند، نمی توانیم ابعاد مختلف موضوع رو باز کنیم”.
محمدتقی کروبی در بخشی از سخنان خود نیز اشارهای به اتفاقهای رخ داده در دوران احمدینژاد کرد و با اشاره به جلسه مشترک اسحاق جهانگیری با علی شمخانی و وزیر نفت دولت احمدینژاد گفت: “جهانگیری با شمخانی تماس میگیرد و در جلسه با وزیر سابق نفت از اینکه مملکت حسینقلیخانه و کسی پاسخگو نیست انتخاب کرد اما وزیر نفت در پاسخ گفت که خیلی ناراحت نباشید کشتیهای بسیاری داشتیم که برای فروش نفت رفتند و دیگر برنگشتند”.
مانا نیستانی: برگزاری جشنی برای همه زندانیان سیاسی
مانا نیستانی، کارتونیست، بعد از اتمام کار خود، چند جملهای سخن گفت. او با اشاره به اینکه “من خودم سال ۸۵ سه ماه در زندان بودم. زمان این بازداشت به اندازه خیلی از این دوستان نبود و حتی شاید شرایط آن هم به بدی شرایط خیلی از دوستان زندانی نبود. اما من در ماه خرداد، در زندان بودم و تولد من هم در همین ماه است و به همین دلیل فکر میکنم که میتوانم حس و حال این دوستان را درک کنم”، گفت: “به نظرم این جشن یکی از عجیبترین تفکیکها و تبعیضها را دارند: نه قومیتی است،نه جنسیتی و نه عقیدتی. بلکه براساس ماه تولد زندانیان را تقسیمبندی کرده است. شاید بتوان گفت نوعی تفکیک طالعبینانه. میدانم که این مراسم براساس تولد بهمن احمدیامویی کار خود را آغاز کرده. دوستی که در روزنامه آفتاب امروز با او همکار بودم و کسی که برخلاف جثه بزرگاش، قلب کوچک و رقیقی داشت. چقدر خوب میشود که این مراسم تبدیل شود به مراسمی برای تولد همه زندانیان سیاسی و تمامی آنها را دربرگیرد”.
فریبا ثابت: زندان در ایران سمبل خفقان است
فریبا ثابت، زندانی سیاسی دهه ۶۰ دیگر سخنران این مراسم بود. وی از جمله زندانیانی بود که در دهه ۶۰ چند سالی همراه با فرزند خود در زندان بود، گفت: “من میخواهم درباره نسل بعد از خودمان و در واقع بچههایمان صحبت کنم که با زندان رفتن ما دچار چه مشکلات و ناهنجاریهایی شدند. دختر من هشت ماهه بود که من به زندان رفتم”.
ثابت به تقسیمبندی دوران مختلف زندان در جمهوری اسلامی پرداخت و این تقسیمبندی را چنین توضیح داد: “برای بررسی زندان در جمهوریاسلامی، من آن را به دورههای متعددی تقسیم کردم. یکی از آنها فاصله بین سالهای ۵۷ تا ۶۰ بود. فضای بعد از انقلاب که ما نه با محاکمه و دادرسی، بلکه با “زندان کردن” و “اعدام کردن” سران رژیم مواجه بودیم. دورانی که به خود من این اشکال وارد است که توجهی به این مسایل نکرده و اعتراضی هم به این روند نداشتم. تصور من این بود که اعدام سران رژیم گذشته خیلی عادی است. دوره بعد، فاصله مابین سالهای ۶۰ تا ۶۳ است. در این فاصله زندان به مکانی برای نمایش وحشت و کنترل سیتماتیک جامعه بود، دورهای که دستگیری، شکنجه و اعدام به وفور در آن وجود داشت. اما مساله تنها به همینجا ختم نمیشد، بلکه خشونت علنی هم وجود داشت. در خیابان ممکن بود کسی را بگیرند و اعدام کنند، با اسلحه در خیابان تیراندازی میکردند، با کارد میزدند و … یعنی خشونت نه به شکل پنهان که به صورت علنی در جامعه وجود داشت. در واقع با شیوهای به ظاهر عقبمانده تلاش میشد که جامعه تحت کنترل قرار بگیرد. اما در عین حال این کار به شکل سیستماتیک و پیشرفتهای انجام میگرفت. طرحهایی مثل مالک و مستاجر برای همین تصویب و اجرا شد که جامعه تحت نظر باشد و تبدیل به زندان بزرگ شود.
از سال ۶۳ تا ۶۵ سرکوب پنهانیتر میشود. یعنی دیگر در خیابانها شاهد اینطور برخوردها نبودیم. حتی در زندانها هم شاهد دو نوع برخورد بودیم: هم خشونت وجود داشت و هم از طرف دیگر با زندانیان بحث میکردند. فضای زندانها کمی آزادتر میشود، کتاب به زندانیان میدادند، فیلم نمایش داده میشد و …
بین سالهای ۶۵ تا ۶۷ فضا متفاوتتر میشود، بحثها باز هم وجود داشت. این دوره، زمانی بود برای طراحی سرکوب زندانیان در سال ۶۷.
سال ۶۷ همزمان با کشتار سراسری است. ما با کشتار بزرگ زندانیان سیاسی مواجه هستیم. این زندانیان سیاسی با قانون خود جمهوریاسلامی محاکمه شده و به زندان محکوم شده بودند، برخی حتی دوران محکومیتشان را هم به پایان رسیده بود.
از سال ۶۷ تا ۸۸ هم باز ما شاهد سرکوب شدید، خیابانی و شکنجه و … هستیم”.
به گفته ثابت: “نکتهای که باید به آن اشاره کنم، بحث کهریزک است. اتفاقهایی که درکهریزک رخ داد مثل شکنجه و تجاوز و … علنی شد و این مساله جای خوشحالی دارد. اما باور کنید قبل از کهریزک هم بحث تجاوز وجود داشت. از همان سالهای اول ما شاهد این قضیه بودیم، در زندان تجاوز وجود داشت و قانون شرعی هم برای این کار داشتند. اما آن زمان صدای خانوادهها به کسی نمیرسید”.
ثابت در بخشی دیگر از سخنرانی خود، به تجربه حضور فرزندان زنان زندانی در زندانها پرداخت. به گفتهی وی “من وقتی بازداشت شدم، فرزندم هشت ماهه بود. در منزل یکی از دوستان بودم که برای بازداشت من آمدند. نمیخواستم بچه را با خودم بیاورم، اما گفتند که باید بچه هم همراهم باشد. تاکید کردند که فقط دو سوال دارند، دو سوالی که هشت سال طول کشید!
از بحث سلول انفرادی میگذرم. در بند عمومی ۶ اتاق وجود داشت و ۳۰۰ زندانی آنجا بودند. یعنی در هر ۳۶ متر ۶۰ نفر بودیم به همراه نزدیک به ۲۰ بچه. این بچهها در آن جو، دچار اضطراب و ترومازیسم شده بودند”.
او خاطراتی نیز از حضور فرزندان زنان زندانی بیان کرد: “مادرانی داشتیم که در حین حاملگی شکنجه میشدند. مواردی بود که براثر شکنجهها بچهها از بین میرفتند، یا بلافاصله بعد از تولد میمردند. یا بچههایی که به دنیا میآمدند، بسیار ضعیف بودند. مادرانی بودند که بلافاصله بعد از به دنیا آمدن بچه، خود از بین میرفتند. در آن شرایط مادران را به بازجویی میبردند و شکنجه میکردند و آنها با پاهای زخمی و پانسمان شده به بند باز میگشتند. بچهها پاهای زخمی مادرها را در آغوش میگرفتند و آن را میمالیدند و فکر میکردند که اینگونه زخمها خوب میشود. یا وقتی نام کسی برای رفتن به بازجویی صدا میشد، رنگ از صورت بچهها میپرید. بچهها مادرها را در آغوش میگرفتند و تصور میکردند که به این شکل، دیگر مادرها به بازجویی نخواهند رفت”.
به گفتهی ثابت: “در بند تلویزیونی وجود داشت که بچهها عملا همه چیز را از همان تلویزیون یاد میگرفتند. مثلا فرزند خود من در تلویزیون مینیبوس دیده و متوجه شده بود که با مینیبوس میشود به جاهای دیگر رفت.روزی بهانه گرفته بود که من نمیتوانم اینجا را تحمل کنم و باید با مینیبوس بروم. هرچقدر هم من، زندانیان دیگر و بچهها با او صحبت کردند، افاقه نکرد و گریهاش ادامه داشت و میخواست برود. در نهایت من عصبانی شدم و به او گفتم که اگر بس نکند، او را در دستشویی زندانی میکنم. بچه دو ساله به من پاسخ داد: مگر میشود کسی را در زندان، دوباره زندانی کرد؟ یا مثلا یکی از بازیهای بچهها این بود که پاهای یکدیگر را باندپیچی میکردند، پماد میزدند و به نوبت پرستار میشدند و از یکدیگر مراقبت میکردند. شرایط سخت و ویژهای بود که میتوانست روی هرکدام از بچهها تاثیرهای جدی داشت. تا سالهای ۶۴ - ۶۳ هم اجازه نمیدادند که بچهها را به بیرون از زندان بفرستیم. یا یکی از بچهها با چیزهایی که در اتاق بازجویی دیده بود، برای خودش تصوراتی ساخته بود. وقتی به بند برگشته بود، سر یکی دیگر از بچهها را گرفته بود، به دیوار میکوبید و میگفت: «بگو تو بودی»”.
این زندانی سیاسی دهه ۶۰ در پایان سخنان خود گفت: “فرزند یکی از دوستان ما به مادرش گفته بود که من هر پاسداری میبینم، فکر میکنم او پدر من را کشته و به همین دلیل دلم میخواهد که همه پاسدارها را بکشم. وقتی مادرش به او گفته بود که این کار خوب نیست و ما با کشتن مخالفیم، حتی اگر ما را کشته باشند؛ در پاسخ گفته بود که تو را نمیدانم، اما من میخواهم بکشم.
اینها ناهنجاریهایی بود که ما با آن دست به گریبان هستیم، مشکلاتی که داریم و باید از خودمان بپرسیم که در جامعه ما، جای تفکر و اندیشه آزاد کجاست؟ در حوزه اندیشه هیچکدام از این مسایل نباید پنهان بماند، باید درباره آن بحث شود و همه این دورهها شناخته شود”.
بیژن برهمندی: شهامت مدنی، چشم اسفندیار حاکمان خوکامه
بیژن برهمندی، روزنامهنگار، آخرین سخنران این مراسم بود. وی موضوع صحبت خود را به بحث روزنامهنگاران زندانی اختصاص داده بود: “در ماه خرداد، که در آن هستیم و مراسم هم برای تولد زندانیان متولد این ماه برگزار میشود، ۵ یا ۶ روزنامهنگار داریم که در همین ماه به زندان افتادهاند، برایشان ۵ سال حکم صادر شده و قاعدتا باید در همین روزها از زندان آزاد شوند”.
برهمندی با اشاره به زندانیانی نظیر محمدصدیق کبودوند، سعید متینپور، مسعود باستانی، احمد زیدآبادی، بهمن احمدیامویی و … گفت: “آخرین مورد از بازداشتیها هم صبا آذرپیک است. روزنامهنگاری که در روزنامههای تهران کار میکرد و روز هفتم خرداد او را بازداشت کردند. نکتهی مهم درباره بازداشت صبا آذرپیک این است که مشخص نیست مامورانی که او را دستگیر کردند، از کدام نهاد بودند. مسالهای که باعث اعتراض شده. از جمله ۱۴۷ روزنامهنگار در نامهای سرگشاده از دولت و رییسجمهور خواستند نهادی که او را بازداشت کرده، مشخص کند. به مادر او هم صرفا گفتهاند در سلول انفرادی است، یک ماه هم در همین وضعیت خواهد بود و حق تماس هم ندارد. گفتهاند که حق مصاحبه با “رسانههای بیگانه” را ندارد. مسالهای که حتی باعث اعتراض علی مطهری، نمایندهی اصولگرای مجلس هم شده. دادستانی نیز در پاسخ به پیگری مطهری گفته که اطلاعی از وضعیت صبا آذرپیک ندارد و باید در اینباره تحقیق کنند. در واقع میخواهند اتهام اصلی او که کنجکاوری غیرقابل بخشش اوست را پنهان کنند و اتهامهای دیگری برای او اعلام کنند”.
به گفته برهمندی: “نکته قابل توجه در بازداشت صبا آذرپیک اما جای دیگری است. چندی پیش یک وبسایت متعلق به دستراستیهای افراطی، اور ا متهم به جاسوسی از “نشریات و سایتهای انقلابی” کرده بود. پیش از آن نیز مقالهای منتشر شده بود که گفته بود اتاق فکری در سپاه وجود دارد که مطالب این نشریات را هماهنگ میکند. صبا آذرپیک از معدود روزنامهنگارانی بود که به خود این جرات را داد تا درباره این مساله تحقیق کند؛ اینکه سایتها از کجا حمایت میشوند، منابع مالیشان کجاست، چگونه فعالیت میکنند و … این کار در واقع دست کردن در لانه زنبور بود. مامورانشان را فرستادند، او را بازداشت کدند و هیچکس در سه هفته گذشته خبری از او ندارد”.
برهمندی با اشاره به تغییرها در فضای سیاسی ایران، اضافه کرد: “نکتهای که باید به آن توجه کنیم، این است که نوع تعادل قوای سیاسی در جامعه باعث به وجود آمدن شرایط متفاوتی میشود که شانس فعالیتهای حرفهای روزنامهنگاران را کاهش یا افزایش میدهد. این تحولات کمک میکند که روزنامهنگاران دورههای کاری پرهیجانتری را بگذرانند و در وادی انتقال اخبار و اطلاعات مسایل باارزشی را منتقل کنند. یکی از اطلاعاتی که روزنامهنگاران شانس انتقال آن را دارند، مسایل و شرایط زندان است. در هر دورهای که فضا باز میشود، روزنامهنگاران از طریق مصاحبه یا نوشتههایشان، مسایل دوران زندان خود را منتقل میکنند”.
وی از کتاب خاطرات زندان ژیلا بنییعقوب به عنوان یکی از این منابع یاد کرد و گفت: “ژیلا بنییعقوب در این کتاب درباره رفتار بازجوها توضیح داده و نوشته است مهمترین خصلتی که میتوان به بازجوها نسبت داد، عجز آنهاست. عجز از برخورد و بازجویی با روزنامهنگارانی که به شکل قانونی فعالیت میکنند. آنها اشکارا نمیدانند که چطور باید با این افراد برخورد کنند”.
این روزنامهنگار ساکن فرانسه با اشاره به بحث “شهامت مدنی روزنامهنگاران” چنین درباره این مساله سخن گفت: “ما در دوره خودمان، اساسا با مسالهای با عنوان شهامت مدنی اشنا نبودیم. در زمان رژیم گذشته، روزنامهنگاران مجبور بودند که تسلیم شوند و در نشریاتی کار کنند که کاملا تحت سانسور بودند. فردی وجود داشت که متنها را میخواند و سانسور میکرد.
اگر هم روزنامهنگاری میخواست از خود شهامت نشان دهد، مجبور بود که به وادی سیاست قدم بگذارد و وارد کارهای انقلابی شود. زیرا اساسا هیچ شانسی برای هیچ نوع کار قانونی و بازی کردن نقش ناظر، وجود نداشت. این در حالی است که شهامت مدنی، چشم اسفندیار تمام حکومتهای خودکامه است. شهادت مدنی روزنامهنگاران، مسالهای است که هدف نیروهای امنیتی قرار میگیرد. این از دستاوردای پراهمیت روزنامهنگاران امروز ایران است که میتوانند حفظاش کنند و به عنوان چشم اسفندیار حکومت سرکوبگر، از آن بهره بگیرند”.