حضور محسن مخملباف در جشنواره فیلم اورشلیم، واکنش های موافق و مخالفی در پی داشته است. صف مخالفان، که از رسانه ها و چهره های حکومتی تا جمع هایی در خارج از کشور را در بر می گیرد، از “رژیم صهیونیستی” می گویند و اینکه هر نوع ارتباط با اسراییل باید قطع شود. موافقان امابر “صلح دوستی” تکیه دارند و اینکه “هنر می تواند وسیله ای برای نزدیکی انسان ها” باشد. مخملباف خود نیز در مصاحبه با روز با طرح این سئوال که “وقتی می گویید با حکومت های مستبدی مثل جمهوری اسلامی، که انواع بلاها را سر ملت خود و سر ملت های همسایه می آورد، باید مدارا و گفت و گو کرد چرا سخن به خاورمیانه که می رسد، می گویید اصلا نباید گفت و گو کرد؟ ” از گذشتن “گنجشگی از آسمان پرواز ممنوع” رابطه با اسراییل یاد کرده است.
محسن مخملباف که برای نمایش آخرین فیلمش، باغبان، در جشنواره فیلم اورشلیم حضور یافته بود، جایزه ویژه این جشنواره را به دلیل “دستاوردهای هنری و تلاش و مبارزه طولانیاش برای آزادی و دموکراسی” دریافت کرد. او هنگام دریافت این جایزه گفت: “اگر سیاست میان ما تفرقه میاندازد، هنر میتواند این فاصلهها را ترمیم و ما را در دستیابی به اهداف صلحآمیزمان متحد کند”. او همچنین با تاکید بر اینکه “حمله نظامی اسراییل به ایران، وضع را وخیمتر خواهد کرد»خواستار حمایت از نیروهای آزادیخواه در ایران شد. اما عده ای که با وی هم عقیده نیستند، با انتشار طوماری اینترنتی شرکت وی در این جلسه را “حمایت ضمنی از سیاست های آپارتاید دولت اسراییل” خواندند. در این طومار که امضای کسانی چون حمید دباشی، علی سپاسی، الهه رستمی در پای آن آمده از مخملباف خواسته شده به جنبش«بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریم دولت اسراییل” بپیوندد؛جنبشی که بانیان آن از نیروهای ملی و اسلامی فلسطین هستند.
تعداد امضا کنندگان این طومار به ۱۵۰ نفر رسید و خبرگزاری فارس هم در گزارش خود به آن اشاره کرد و نوشت: “محسن مخملباف در حالی دراورشلیم درباره دوستی با اسراییل سخن گفت که این رژیم موج جدیدی از فعالیت های رسانه ای و فرهنگی را برای آنچه مخملباف «گفت و گوی فرهنگی ایران و اسراییل» خوانده آغاز کرده است”.
پس از آن جواد شمقدری، رئیس سازمان سینمایی کشور و مدیر منصوب احمدی نژاد هم وارد شد و در نامه ای نوشت: “جا دارد در ماهی که جمعه آخر آن با فریادهای بلند تظاهرات میلیونی ملت بزرگ اسلام بر علیه صهیونیست ها رقم می خورد، ساحت موزه سینمای ایران از لوث یادگارهای این فیلمساز تا زمانی که در این وادی ضلالت می لغزدپاک و منزه شود”.
اما موافقان هم حرف خود را برای گفتن داشتند؛چنین بود که نامه آنها هم با امضای ۸۰ در تایید این سفر منتشر شد؛نامه ای که در آن از جمله آمده است: “آقای مخملباف هنگام دریافت این جایزه گفت که باور دارد «اگر سیاست میان ما تفرقه میاندازد، هنر میتواند این فاصلهها را ترمیم و ما را در دستیابی به اهداف صلحآمیزمان متحد کند». او گفت که جایزهاش را “به همه هنرمندان، سیاستمداران، روشنفکران و مردم ایران و اسراییل هدیه میکند که برای صلح و دوستی میان دو ملت کار کردهاند و به آن باور دارند”. آقای مخملباف در اورشلیم گفت که اسراییلیها را دوست دارد و تاکید کرد که حمله نظامی اسراییل به ایران، وضع را وخیمتر خواهد کرد. او گفت که به جای حمله نظامی به ایران، باید از «نیروهای دموکراتیک» حمایت کرد.”
در ادامه این نامه می خوانیم:
”ما امضاکنندگان این نامه از شجاعت محسن مخملباف برای شکستن تابوی سفر به اسراییل و رساندن پیام دوستی مردم ایران به مردم آن کشور تقدیر میکنیم. ما معتقدیم اعلام حمایت از حقوق «مردم فلسطین» توجیه مناسبی برای انتقاد از سفر حرفهای یک «کارگردان ایرانی» به اسراییل نیست. ما هنوز به خاطر میآوریم آن دسته از شهروندان ایرانی و اسراییلی را که سال گذشته در پی بالا گرفتن احتمال حمله نظامی اسراییل به ایران، در کمپین دوستی دو کشور شرکت کردند و در پیامهای نوشتاری و تصویری خود گفتند که یکدیگر را «دوست دارند». ما سیاستهای جنگطلبانه چه از سوی مقامهایی در حکومت جمهوری اسلامی و چه از سوی مقامهایی در اسراییل را محکوم میکنیم و از این موضع محسن مخملباف که به جای حمله نظامی به ایران، باید از «نیروهای دموکراتیک» حمایت کرد، استقبال میکنیم. ما همچون محسن مخملباف، از دادن دست دوستی با شهروندان اسراییلی نمیهراسیم و معتقدیم هنر میتواند وسیلهای باشد برای نزدیکی بین انسانها، فارغ از تفاوتهای نژادی، زبانی و اعتقادی آنها. ما معتقدیم به جای اعتراض به سفر محسن مخملباف به اسراییل، باید او را سفیر صلح و دوستی ایرانیها با اسراییلیها بنامیم.”
از جمله امضا کنندگان این نامه، می توان به اسامی زیر اشاره کرد: آرام حسامی، احمد باطبی، اکبر عطری، امیر صحتی، بنفشه پورزند، بهزاد مهرانی، پتکین آذرمهر، حسن شریعتمداری، سعید قاسمینژاد، سلمان سیما، شهران طبری، فریبا داوودی مهاجر، مجید محمدی، محسن سازگارا، مریم معمارصادقی، مهران براتی، نرگس توسلیان، یوحنا نجدی…
همه سرما خورده یک زمستان ایم
اما مخملباف چه می گوید؟ آیا باآپارتاید همراهی دارد؟ پاسخ اش این است: “من همیشه خودم را نصیحت می کنم که حرف ها و رفتارهایم، تا حد ممکن، واکنش به خطاهای دیگران نباشد. چون امکان دارد کسی به راحتی به شما تهمت بزند و شما در دفاع از خود، از سر خشم و ضعف چیزی بگویید که به آن اعتقاد نداشته باشید. اما ما همه سرما خورده یک زمستان ایم، ما همه داریم در یک دریا غرق می شویم و می توانیم همه در یک ساحل آفتاب بگیریم. تابوی رابطه با اسراییل را ما ایجاد کردیم. یک اتفاقی در شصت و اندی سال پیش افتاده و تمام بشریت با همه ادعاها و همه ظرفیت های اقتصادی، سیاسی، نظامی و با همه نفرت های مذهبی اش سعی کرده این موضوع را حل کند و نتوانسته است. ما با اینکه همگی در یک کره زندگی می کنیم ولی متاسفانه خودمان را انسان هایی نمی بینیم که در یک کره مشترک زندگی می کنیم، خودمان را تقسیم کرده ایم، با مرزهای سیاسی، قومی، فرهنگی، دینی، زبانی. یعنی ما به جای اینکه فکر کنیم انسان هستیم و تمام کسانی که در کره زمین زندگی می کنند انسان اند، فکر می کنیم من اول مرد هستم یا زن، آمریکایی هستم یا ایرانی یا اسراییلی، یا اگر در افغانستان هستم، به قوم هزاره تعلق دارم یا پشتو یا تاجیک… یعنی مرتب داریم خودمان، خودمان را تقسیم می کنیم، همین تقسیم بندی ها در دوره هیتلرنه تنها قوم یهود را به تراژدی عجیب و غریب کشاند، بلکه کره زمین را به وضعیت تراژیکی کشانده. “
سازنده فیلم هایی چون گبه و شب های زاینده رود، در ادامه می پرسد: “حالا ما هنوز بعد از شصت و اندی سال، آیا باید مسائل مان را از طریق دشمنی، جنگ، تداوم و رشد نفرت ادامه بدهیم؟ به جای نفرت ورزی و قهر کردن، بهتر نیست گفت و گو کنیم؟ وقتی می گویید با حکومت های مستبدی مثل جمهوری اسلامی، که انواع بلاها را سر ملت خود و سر ملت های همسایه می آورد، از ارسال تروریست به افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین تا سرکوب جنبش های داخل ایران، باید مدارا و گفت و گو کرد پس چرا وقتی سخن به خاورمیانه می رسد، شما روشنفکران هم مثل آن ها خودی و غیر خودی می کنید و می گویید اصلا نباید گفت و گو کرد؟”
مخملباف که از “توبه نصوح” شروع کرد وبه “سلام سینما” رسید و رفت تا “عروسی خوبان” اتفاقا طرفدار ادامه این بحث هاست، زیرا: “ببینید من مثل یک گنجشگی از آسمان پرواز ممنوع ذهن روشنفکر ایرانی گذشتم، حالا می گویند: چرا پریدی؟ ! ما آسمان اسراییل را پرواز ممنوع اعلام کرده بودیم، ای پرنده تو چرا پریدی؟ برای همین من این بحث را به فال نیک می گیرم و از همه آنهایی که نامه نوشتند، و خواستند مرا نصیحت کنند و بگویند من خطا کردم تشکر می کنم، چرا که بحث مبارکی را آغاز کردند و من امیدوارم، این بحث حتی فراتر از مورد سفر من هم ادامه پیدا کند. برای اینکه اگر احمدی نژاد می خواهد اسراییل را نابود کند و موضع سیاسی نظامی می گیرد، این تفکر در بستر جامعه ما هم ریشه دارد… ابتدا من روشنفکر قهر می کنم، بعد جامعه عوام شروع می کند به توهین کردن و بعد در سطح سیاسی حکومت تهدید به حمله می کند. در این قهر، توهین و تهدید چه چیزی عاید ملت ما شده جز تحریم و تهدید به جنگ و احتمالا جنگ و نابودی کشور در آینده. آیا اگر دو کشور همدیگر را به نابودی بکشانند آن وقت روشن فکران خود را ملامت نمی کنند که چرا پیش از این به سهم خود برای جنگی که می توانست اتفاق نیفتد کاری نکردیم. چه خوب است این بحث بین موافقین و مخالفین ادامه پیدا کند و این مسئله حلاجی بشود که آیا ما باید یک ملت ۸ میلیونی را که بیش از دو میلیون آنها فلسطینی هایی هستند که پاسپورت اسراییلی دارند و در انتخابات آن جا شرکت می کنند، و از این جنگ ۶۰ ساله هم، علیرغم بی عدالتی های که در آن شده خسته اند و دنبال این هستند که زندگی کنند و دلشان نمی خواهد فرزندان آنها در جنگ و نفرت زندگی کند، از بین ببریم؟ راننده تاکسی ای که من را از فرودگاه به محل جشنواره رساند یک متولد اسراییل و از خانواده ایرانی بود. از او پرسیدم این قضایا را چطوری می بینید؟ گفت: تمام این سه مذهبی که ما داریم همه از فرزندان یعقوب اند، یعقوب دلش می خواست این خانه را برای هر سه پسرش بگذارد ولی دید خانه ای که بنا کرده موجب جنگ بین سه پسرش شده است. هرکدام می گوینداین خانه مال من است چون من به یعقوب می رسم، و همه آنها راست می گویند. خانه مال هر سه ماست، مسلمانان، یهودیان و مسیحیان. و گفت من از یک طرف آرزویم رفتن به ایران است و از طرف دیگر به راستی نگرانم که اگر ایران واقعا بمب اتمی بسازد، و با این موشک هایی که دارد من ظرف ۱۵ دقیقه از شروع شلیک ایران دیگر زنده نخواهم بود. ما در سایه ترس زندگی می کنیم. “
اما اگر مخملباف ایرانی نبود و به جشنواره فجر دعوت می شد، چه؟ آیا رفتن اش می توانست حمایت از سیاست های جمهوری اسلامی تلقی شود؟ پاسخش این است:
“ببینید در کره زمین بیش از دو هزار فستیوال وجود دارد. ۹۹ درصد این فستیوال ها با حمایت های دولتی برگزار می شوند. ترکیبی است از حمایت شهرداری های شهرهایی که جشنواره ها در آنها بر پا می شود که هتل را می دهند، وزارت فرهنگ های هر کشور که سالن سینما یا هزینه اش را می دهند، رادیو و تلویزیون های هر کشور که آن را پوشش خبری می دهند، و بخش های خصوصی که اسپانسرمی شوند و هزینه های جنبی جشنواره را می دهند و شرکت های هواپیمایی آن کشورها که بلیت مسافران را می دهند. تقریبا در فرانسه، در آلمان، در کره، در ژاپن، در مصر، در ایران… هر کجا فستیوالی هست این طوری با حمایت دولت ها ممکن شده. چون فیلم های هنری جشنواره ها نمی توانند با فروش بلیت همه هزینه های جشنواره ها را پوشش بدهند. به همین خاطر جشنواره فجر اگر کمک دولت نبود هیچ وقت برگزار نمی شد. حالا ما پیش از این متهم بودیم که در کشور ایران، که حکومتی استبدادی دارد فیلم می ساختیم؛ حتی اگر فیلم انتقادی هم می ساختیم، متهم بودیم. حالا هم با همان منطق که مخالفین حکومت ایران می گفتند با این موضوع برخورد می شود. برخوردها و منطق ها همان است، چرا که ما، چه چپی چه راستی، سرما خورده یک زمستان ایم، زمستان استبداد. از یک فرهنگ بیماریم. یعنی از طرف روشنفکری به همان چیزی متهم می شویم که اگر به جایی می رویم حریم ممنوعه سیاست های همان دولتی است که با آن مخالفیم. ما ممنوعیت هایی را که رژیم آخوندی بنیان گذاشته رعایت می کنیم حتی اگر روشنفکر باشیم. بیش از ۴۰ دیکتاتور در کره زمین وجود دارد. با این حساب نباید به هیچ یک از آن ۴۰ کشور سفر کرد. یعنی ما باید علاوه بر مرزهای سیاسی موجود که ما را مجبور به گرفتن ویزا می کند پس از این باید از کسانی که مرزهای فرهنگی ایجاد می کنندویزای فرهنگی بگیریم.”
این کارگردان ایرانی مقیم لندن معتقدست این روش ها ما را به آزادی نمی رساند و می پرسد: “آیا روشنفکر بایستی مرزهای ضد انسانی را تقلیل دهد یا اینکه بر مرزهای موجود مرز دیگری هم بیفزاید؟ به من می گویید که آقای هاوکینگ به اسراییل نرفته، تو هم نرو. آقای هاوکینگ بسیار محترم ولی ایشان ولی فقیه من نیست که اگر ایشان به جایی نرفت من هم نروم. بهتر است که ما استدلال کنیم؛ استدلالی که اصول انسانی در ان رعایت شده باشد.”
یعنی این رفتن نباید به ”حمایت از سیاست آپارتاید اسراییل” تعبیر شود؟ سئوالی که وی در پاسخش اش می گوید: “دوستانی که این نامه را امضا کردند، برخی شان حقوق بگیران دولت های غربی، به ویژه آمریکا هستند و در دولت بوش هم در دانشگاه های آنجا درس می دادند و حقوق های خوبی هم می گرفتند، آیا معنیش حمایت آنها از سیاست های بوش در حمله به افغانستان و عراق است یا دارند زندان گوانتانامو را تایید می کنند؟ بشر دارد روی کره زمین زندگی می کند، جوامع بشری نیاز به رابطه با یکدیگر را دارند. روابط فرهنگی می تواند زمینه ساز حل بحران های اقتصادی سیاسی آن ها باشد، ۶۰ سال ما بایکوت کردیم، وقتش است که گفت و گوهای فرهنگی را به ویژه در زمینه صلح راه بیندازیم. من در اسراییل گفتم شما مردم را دوست دارم، مردم ایران هم تا آنجایی که من دیدم مردم اسراییل را دوست دارند، اصلا بین دو ملت اختلافی نیست این اختلاف سیاسی و بین دولت هاست. اما ریشه هایی هم در فرهنگ ما پیدا کرده وریشه موضع گیری مخالفین و روشنفکران در همین جاست. کار هنرمند شکستن این تابوهاست. من مفتخرم که تابوی ارتباط با امریکا را از طریق محکوم کردن اشغال سفارت آمریکا شکستم، و گفتم به سهم خودم عذرخواهی می کنم واز این بابت مورد نقد واقع شدم. من مفتخرم که وقتی افغان ها را در جامعه ایران قاچاقچی و دزد می دانستند، از آنها دفاع کردم و گفتم نژاد پرستی نکنید و باعث شدم در مدارس به روی بچه های آنها باز شود، من مفتخرم که اولین کسی هستم که با ساخت فیلم «گبه» چهره زیبایی از مردم ایران را به مردم آن جا نشان دادم و الان هم با «باغبان» چهره زیبایی از اسراییل نشان می دهم که آن مردمانی که سالهاست جز بدی از هم نشنیده اند، این تصاویر زیبا را ببینند. گبه و باغبان دو تصویر زیبا از دو کشوریست که پیش از این جز دشمنی و تصاویر سیاه از یکدیگر ندیده اند. من خواستم این تصویر را عوض کنم و در صلحی که در آینده اتفاق می افتد، سهیم باشم. من مفتخرم که با آغوش باز هر تهمتی را می پذیرم، برای شکستن تابوهایی که بیش از استبداد و بیش از دیکتاتوری ما را اسیر باورها و عادات غلط می کند. رفتن به هیچ کشوری به معنای پذیرش اشکالات آن کشور نیست. برخی از دوستانی که جزو منتقدین هستند خودشان پنهانی سفر می کنند و در دانشگاه های اسراییل درس می دهند. برخی از ایشان سفرهای سیاسی دیگری می کنند که پنهان است ولی من هر کاری می کنم آشکار است و به آن افتخار می کنم، برای اینکه موضوع من هنر و فرهنگ است. من نشانه می گیرم آن چیزهایی را که به عنوان عقده ها و گره های فرهنگی، پشت گره های سیاسی ماست، این سرطان نفرت در فرهنگ ما پخش شده، اگر فقط وزارت ارشاد مخالف بود و دستور می داد ۱۲۰ جایزه بین المللی خانواده مخملباف را نابود کنند، می گفتیم یک جناح است، اما واکنشهای دیگر نشان می دهد که مسئله وسعت فرهنگی دارد. با اینکه اکثر ۱۵۰ نفری که این نامه را امضا کرده اند شناخته شده نیستند، از آن ها ممنونم و از آشنایی با ایشان خوشوقتم. اما حتی اگر یک نفر هم بودند و فقط و فقط یک استدلال قوی داشتند با صدای بلند می گفتم قبول کردم و می پذیرم. ولی متاسفانه استدلالی درآن نیست و عدد ۱۵۰ نفر هم برای من به استدلال تبدیل نمی شود.”
مخملباف باز تاکید می کند که: “ولی شروع این بحث را مبارک می دانم ومعتقدم باید سطح این بحث را بالا کشاند. آن چیزی که حرف من است، این است که نفرت مذهبی به ویژه در خاورمیانه دارد امنیت کره زمین را تهدید می کند. ما باید تلاش کنیم از طریق سفر کردن و گفت و گو کردن بین اقوام، بین مذاهب و دوستی ایجاد کردن بین طرفین متخاصم، این نفرت را تقلیل بدهیم، خشونت های مذهبی را تقلیل بدهیم. قهر کردن تشدید این نفرت هاست. آدم ها اول از هم می رنجند، بعد به هم نگاه نمی کنند، بعد کمی از هم فاصله می گیرند، بعد با هم حرف نمی زنند. بعد نسبت به سرنوشت هم بی تفاوت می شوند، بعد پشت هم بد می گویند، بعد حرف های بدشان به گوش هم می رسد و دست آخر دست به یقه می شوند. ما نباید یکی از این پله ها را که به جنگ می رسد مهیا کنیم. من پیام صلح را به مردم اسراییل می دهم و پیام مردم اسراییل را به ایرانی ها منتقل می کنم و می گویم شما دوست اید، این دولت ها هستند که نمی گذارند. وقتی در اسراییل صریحا از دولت آن ها انتقاد می کردم مردم آنقدر دست می زدند و ستایش می کردند که من می گفتم پس دولت شما نماینده کدام مردم است که می خواهد به ایران حمله کند؟”
و حالا که ساکنان وزارت ارشادطرح جمع آوری جوایز مخملباف و خانواده اش از موزه سینما را دارند چه؟ “در مورد وزارت ارشاد بحث بر می گردد به اینکه وقتی ما ۳۰ سال مردم را عادت دادیم که هر مشکلی در داخل داریم بندازیم گردن اسراییل و عده ای از مردم هم بگویند مرگ بر اسراییل، بعد روشنفکر منتقد ما هم اول متهم باشد که صهیونیست است و بعد برای رفع این اتهام هر وقت به حکومت نقدی کرد، یک فحش هم به صهیونیسم بدهد، که از قبل رفع اتهام کرده باشد، این عادتش می شود و کم کم خودش هم نمی داندچه می گوید. شخص محترمی در نقد سفر من گفته بود براساس اصول پایدار من می گویم که اسراییل بد است. پاسخ من این است، آن کودکی که الان ۱۰ ساله است و طبیعت یا خدا خواسته در اسراییل به دنیا آمده باشد و اگر در ایران به دنیا آمده بود، الان ملیت دیگری داشت، چطور به او بگوییم تو غاصبی؟ تمام آدم های زیر ۶۰ سال که اکثریت مردم اسراییل اند در اسراییل به دنیا آمده اند، بدون این که نقشی در غصب سرزمین دیگری داشته باشند. این ها در خانه خودشان به دنیا آمده اند، بعد ما می گوییم شما غاصب اید! و در ذهن مان یک آشویتس دیگر بر پا می کنیم. من شروع این بحث را مبارک می دانم، برای اینکه حتی اگر حرفش را هم نزنیم این سرطان وجود دارد. سفرمن مثل آزمایشی باعث شد این سرطان آشکار شود. اگر سطح عالی بحث حفظ شود و شخصی نشود و بگوییم بسیار خب یک موضوع داریم و آن اینکه رابطه با اسراییل خوب است یا بد. آن وقت از این بحران رابطه با اسراییل یا جنگ با اسراییل عبور می کنیم و گفت و گو کردن بین خودمان را هم یاد می گیریم. “
اما اصولا رابطه با اسراییل خوب است یا بد؟ “من می گویم رفتن به اسراییل خوب است و دلایلی هم دارم: اولین دلیل اینکه ما انسانیم و انسان ها حق دارند در هر کجای زمین که دوست دارند، به ویژه در جایی که به دنیا آمده اند زندگی کنند. دومین دلیل، اگر اسراییلی ها و فلسطینی ها اکثریت شان دنبال صلح اند، ما هم باید صلح را تقویت کنیم، نه اینکه دنبال به جنگ انداختن آن ها باشیم. سومین دلیل اینکه، جنگ اعراب و اسراییل دیگر فقط مربوط به آن ها نیست، به کشور ایران هم سرایت کرده و ایجاد صلح در آن جا، ایجاد صلح برای کشور ایران هم هست. چهارمین دلیل، الان به جای اینکه تهدید نتانیاهو و یا خامنه ای و احمدی نژاد بررسی شود اول باید تکلیف ذهنیت ما روشن بشود. آیا ما روشنفکران ایرانی طرفدار نابودی اسراییل و قهر با آن هستیم یا طرفدار حل این مسئله از طریق گفت و گو؟ چه کسی گفته ما بی تفاوت باشیم و سفرای سیاسی جمهوری اسلامی پشت فشار فرهنگی، که تازه ما به آنها وارد می آوریم، گاهی بروند و مذاکره ناموفق کنند؟ ریشه های معضل خاورمیانه فقط سیاسی نظامی نیست. شما باید بروید و از نزدیک ببینید که تنفر مذهبی و قومی چطور می تواند، بین اسراییلی و فلسطینی، بین عرب و عجم، بین اسلام و مسیحیت و یهودیت نابود کننده و آغاز گر جنگ باشد… هر وقت قرار به مذاکره می شود افراطیون هر دو طرف نمی گذارند. حال آنکه بین ما و مردم اسراییل، به عنوان انسان هایی که در یک سیاره زندگی می کنند، هزاران دلیل برای دوستی وجود دارد و حتی یک دلیل واقعی برای دشمنی بین ما و آن ها وجود ندارد. پس بیایید برای صلح عادلانه و دوستانه هر چه زودتر بین فلسطین و اسراییل تلاش کنیم.”
و حرف آخر: “ای کاش می شد تمامی کودکان ایرانی، فلسطینی و اسراییلی را در آغوش کشید و گفت: ای عزیزان، به حرف های پدران متعصب تان گوش نکنید، بروید با هم دیگر بازی کنید.”