ناکارآمدی روش های رسمی حل اختلاف

عباس عبدی
عباس عبدی

abbasabdi.jpg

برخی رویدادهای اجتماعی را می توان به عنوان یک مورد جالب و نسبتاً کامل برای تحلیل شرایط اجتماعی برگزید. این موارد در جامعه شناسی به نام case study مشهورند. در اینجا به عنوان نمونه به حادثه قتلی که در روزنامه اعتماد (مورخ 9/5/86) گزارش شده، می پردازم.

1ـ جرم قتل رویداد بسیار مهمی است. حداقل دو خانواده به شدت درگیر آن می شوند، به ویژه وقتی که نان آوران خانه قاتل و مقتول باشند. در بسیاری از مواقع قضیه به قصاص هم منتهی می شود که آثار وحشتناکی بر اطرافیان دارد. درگیر شدن با پرونده و رسیدگی به آن نیز معضلی است که سال ها دو طرف را درگیر ماجرا می کند. بنابراین قتل از بد ترین جرایمی است که آثار زیانبار آن در روان افراد درگیر باقی می ماند.

2ـ این حادثه در رشت اتفاق افتاده. جایی که حداقل در ادبیات عامه ما، روحیه مردم آن هیچ تناسبی با خشونت گرایی ندارد و اتفاقاً نحوه برخورد قاتل و جملاتی که بیان می کند موید این امر است. بنابراین جرم رخ داده، دقیقاً یک حادثه و بدون سبق تصمیم بوده است و حداقل دو خانواده را در معرض نابسامانی شدید قرار داده است.

3ـ قاتل، معلم یعنی فرهنگی ترین شغل موجود است، مقتولان هم دو نفر، یکی در مرز فارغ التحصیلی مهندسی (آرزوی بسیاری از جوانان و مادران آنها) و دیگری افسر بازنشسته نیروی انتظامی.

4ـ موضوع مجادله، ظاهراً پیش پا افتاده است. هم راه حل های تفاهمی آن موجود است و هم در ظاهر و روی کتاب راه حل های قانونی آن. اما راه حل اول انتخاب نمی شود، چون به احتمال قوی توازن قدرت و اخلاقی میان دو طرف وجود نداشته است تا راه حل تفاهمی را برگزینند، اما راه حل قانونی هم در این موارد چاره ساز و کارآمد نیست، زیرا به احتمال قوی قاتل فکر می کرده که سمبه طرف پرزور است یا اگر هم نباشد، پیگیری رسمی به دردسرش نمی ارزد. به همین دلیل است که شیوه های شخصی حل اختلاف برگزیده می شود و این شیوه ها جز اعمال خشونت و ضرب و جرح و قتل نتیجه دیگری ندارد. من در کتاب «مباحثی در جامعه شناسی حقوقی در ایران» و نیز کتاب «مسائل اجتماعی قتل در ایران» مفصل به این نکته اشاره کرده ام.قتل نه تنها خانواده های طرفین قاتل و مقتول را متاثر می کند، بلکه جامعه درگیر با آن را نیز شدیداً تحت تاثیر قرار می دهد. برای وقوع چنین موردی چه کسی را باید مقصر شناخت؟ آیا با قصاص قاتل مساله حل می شود؟ قاتلانی که پس از زدن ضربات تازه متوجه می شوند که چه اتفاقی رخ داده است؟ مگر این معلم نمی دانست که سزای قتل، قصاص است؟ پس چرا مرتکب قتل شد؟ کدام عامل موجب آن نحوه برخورد مقتولان با حقوق قاتل می شد (با توجه به ادعای قاتل که ظاهراً درست می نماید)؟ آیا عاملی که چنان روحیه یی را در طرف مقابل ایجاد کرد، در نهایت به نفع مقتولان عمل کرد؟

به نظر می رسد که فقدان ساز و کارهای کارآمد، بی طرف، سریع، رسمی و قانونی حل اختلاف در کشور، منشأ بسیاری از رفتارهای خشن و نابسامان است. اخیراً یکی از ایرانیانی که مدت ها در چین فعالیت می کند و به دیدارم آمده بود، گفت که در آن جامعه چیزی که تاکنون ندیده ایم، دعوا و درگیری بین افراد است. چیزی که در ایران به وفور مشاهده می شود. این صحنه زشت که رانندگان خودرو وسط ترافیک پیاده شده اند و با مشت و لگد و… در خیابان به جان هم افتاده اند، از صحنه هایی است که هر ایرانی حداقل چند بار آن را دیده است. گرچه تحلیل تک عاملی از این پدیده کارساز نیست، اما از نظر من فقدان یا ناکارآمد بودن روش های غیرشخصی حل اختلاف در ایران بخش مهمی از رواج این پدیده زشت را توضیح می دهد.

منبع: اعتماد، سه شنبه مرداد