برای اولین بار تحریم؟

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

در مقاله‏ پیشین ضمن آنکه بر اهمیت یافتن “انتخابات” به عنوان یکی از دستاوردهای انقلاب بهمن در ایران تأکید کردم، این نظر را نیز به عنوان یک اصلاح‏طلب حامی شرکت در مبارزه‏ی انتخاباتی مطرح کردم که این اولین بار، پس از انقلاب بهمن است که از منظر مبارزه‏ی مسالمت‏آمیز و اصلاح‏طلبانه می‏توان و باید به رویکرد “تحریم انتخابات” یا حداقل عدم شرکت اندیشید. گزینه‏ی عدم شرکت را از آن‏جهت در صورت مسئله قید می‏کنم که رهبران سبز با احتمال زیاد در صورت نامناسب تشخیص دادن شرایط انتخابات، سیاست خود را نه “تحریم” بلکه “عدم شرکت” عنوان خواهند کرد که با منش آنان و ایضاً منش حکومت و در یک کلام مقتضیات فضای سیاسی ایران هماهنگی بیشتری دارد و خوانش مردمی آن البته همان تحریم است.

در پرداختن به علت بروز این فضای متفاوتبه تغییرات رخ داده در پی مبارزات گذشته و به ویژه انتخابات سال 88 رجوع کردم.

مواردی که اشاره‏وار به آن پرداخته بودمکه در جای خود به بحث های سنجیده‏ی جامعه شناختی وکار کارشناسانه نیاز دارد، عمدتاً حول این محورها بود:

یکم تغییرتوازن قوا میان اصلاح‏طلبان یا به زبان امروز سبزها با حکومتیان.

دوم بروز بی‏سابقه‏ی اختلافات نظری و سیاسی در جبهه‏ی اصولگرایان، با این اغماض که جناح احمدی نژاد ـ مشایی، علیرغم فاصله‏گیری آشکار، در حوزه‏ی همین نیروها محسوب شود.

سوم وضعیت انسجام یا پراکندگی نیروها در اردوی اصلاح‏طلبان.

در مورد اول، یعنی تغییر ترکیب توازن قوا میان اصلاح‏طلبان و اقتدارگرایان حاکم، هیچگاه چنین صحنه‏ی آراسته و جبهه‏ی معلومی وجود نداشته است. اکنون دیگر نه تنها حکومت، که اصلاح طلبان نیز قدرت و پتانسل حضور خود را نشان داده‏اند و نکته‏ی پرمعنا اینکه امروز دیگر حکایت مبارزه، داستان قهرمانانی چند که نام‏شان در تاریخ بماند یا جنگجویانی فرمانبر که فرماندهان‏شان را پیروی می‏کنند نیست؛ داستان مبارزه‏ی آگاهانه‏ای است که از رهبران و کادرهای درجه اول آن تا لایه‏های گوناگون فعالان اجتماعی و سیاسی‏اش نشان داده‏اند که برای پرداخت سنگین‏ترین هزینه‏ها آمادگی دارند. حکایت این جبهه‏ی معین و منسجم دیگر تنها حکایت شعارهای مطالباتی و حتا فقط مبارزات مقطعی انتخاباتی نیست؛واقعیت حضور مردمی است که به حقوق خود آگاه هستند و آن را به جد طلب کرده‏اند. مقابله با چنین مردمی که فقط عاصی نیستند که به کشتن آرام بگیرند، بلکه حرفی برای گفتن دارند که به گوش جهان رسانده‏اند، از عهده‏ی خشونت خارج است وسیاست می‏طلبد.

 در دومین مشخصه، یعنی آنچه در اردوی اصولگرایان به شمول همه‏ی جناح‏های حاکمیت می‏گذرد، شاهد تشتت ناتوان کننده‏ای هستیمکهتا کنون بی‏سابقه بوده است. رئیس جمهور منتخب جبهه بی آنکه جایگزینی برایش موجود باشد، از جانب خودی‏ها مورد سخت‏ترین حمله‏هاست. دشوار اینکه در میان همین خودی‏ها نیز دو نیروی بسیار متفاوت در مقابل هم ایستاده اند و دشوارتر اینکه در همین طایفه‏ی اصول‏گرایان، هنوزرئیس جمهورمورد غضب حامیانی دارد.

چنین شرایطی کم‏ترین زیانش این است که دستیابی به یک سیاست واحد را بسیار دشوار می کند و شاید دست نیافتنی.

اما در موضوع سوم که ترکیب آرا در جبهه‏ی اصلاح‏طلبان باشد، تفرقه در کمترین میزان نسبت به گذشته و وحدتی نزدیک به دوم خرداد 76 موجود است. اینطور نیست که در عرصه‏ی وسیع جنبش گرایشات متفاوت موجود نباشد. اما دو گرایشی که به زعم من امروز امکان بازیگری در صحنه‏ی انتخابات را دارند، یعنی کسانی که به راه اعتدال و میانه‏روی با قبول رهبری موسوی و کروبی می‏روندو آنها که به این رهبری انتقاد دارند و آن را به اندازه کافی قاطع نمی بینند، در تخالف شدید با یکدیگر نیستند.

گرایش سوم که نیرو و جمعیتی در داخل کشور ندارد و عمدتاً در خارجه می‏گوید و می نویسد، جریانی است که عمدتاً “پس از واقعه”جنبش سبز را تأیید کرده اما رهبری سه گانه‏ی جنبش را از آغاز نپذیرفته است.

از نتایج قابل توجه این است که احتمال پراکندگی آرا در میان جنبش سبز بسیار پایین است. چه اگر اصلاح‏طلبان به سیاست عدم شرکت برسند، هم گروه اول وهم گروه دوم به طریق اولی از آن تبعیت می کنند و در صورت انتخاب سیاست شرکت نیز گروه دوم از آنجایی که در برنامه‏های عملی، همواره در کنار گروه اول بوده است، به احتمال زیاد در این آزمون نیز شرکت خواهد داشت.

گروه سوم نیزبا مشخصاتی که رفت و به سبب همین مشخصات، صحنه‏ی عملی در داخل ندارد و شرکت در انتخابات را نیز پیشاپیش باطل اعلام می‏کند. از این نظر، می‏تواند از محاسبه‏ی ما در بررسی صحنه‏ی انتخابات به دور باشد و این بحث را که این دوستان کی و کجا بازیگر صحنه خواهد شد را همما فعلاً مسکوت بگذاریم.

به این ترتیبدر میان اصلاح‏طلبان پراکندگی فکر و عملدر انتخابات آتی مجلس، زمینه‏ی قابل توجهی ندارد. این نتیجه هم در مقایسه با انتخابات ریاست جمهوری سال 84 که عامل شکست آنان و برامدن احمدی‏نژاد شد، و هم در قیاس با انتخابات سال 88 که دو نمونه‏ی شاخص مانند کروبی و موسوی حضور داشتند، به دست می‏آید.

 

در این شرایط و در صورتی‏که پیش‏شرط‏های خاتمی، کلاً یا بخشاً، متحقق شده باشد، به نوعی که امکان حضوراصلاح‏طلبان در انتخابات فراهم شود، آنها برای اولین بار گزینه‏ی شرکت و تحریم هر دو را در مقابل خود دارند. یعنی تحقق “برخی” از آن شروط نیز هنوز می‏تواند برهان شرکت نشود. چند و چون آنچه شرایط را قابل شرکت می‏کند و یا غیرقابل اعتماد باقی می‏گذارد، در گذر از مجموعه‏ای از تحولات داخلی و خارجی تعیین خواهد شد، که قید داخلی عمدتاً به میزان نرمش حکومت در مقابل مخالفان سیاسی خود برمی‏گردد و وجه خارجی آن بیشترین تأثیر را از وقایع منطقه می‏گیرد؛ وقایعی که باز به نوبه‏ی خود می‏تواند عقلانیت را به حکومت ایران یادآوری کند و راه حوادث سنگین و آینده‏ی نامعلوم کشورهای منطقه را در مقابل ما نگشاید.

بعد از این اما و اگرها شرکت اصلاح‏طلبان در انتخابات اگر رقم بخورد، سنگین‏ترین چالش آنان با گرایشی از اصولگرایان خواهد بود که شانس بیشتری را در آن جبهه دارد: یعنی جناح احمدی‏نژاد مشایی!

و گزینه تحریم در صورتی که ناگزیر شود، نه حرکت بیهوده‏ای نظیر آنچه تحریم‏گران حرفه‏ای تاکنون پیش گرفته‏اند و حاصلش یکدست شدن مجلس و خانه‏نشینی معترضان بود، که اقدامی در جهت فرارفتن از موقعیت سیاسیفعلی است. این فراروی در عین حفظ سمت و سوی مسالمت‏آمیز و حفظ ارز‏ش‏های مبارزه‏ی مدنی، راه ایجاد و تثبیت مبارزه سیاسی‏ی قانونی را در ایران خواهد گشود و مدنیت در مبارزه را به جامعه و مهم‏تر از آن، به حکومت تحمیل خواهد کرد.

تحریم کنندگان پس از روز انتخابات نیز با اقتدارگرایان چهره به چهره هستند و در جامعه حضور دارند. حضور دارند زیرا که انتخابات تنها صحنه‏ی عمل آنها نبوده است. آنان بیش از دوسال و نیم است که فاجعه‏ی انتخابات پیشین را فریاد می‏زنند و هم‏چنان بذرهای مطالباتش را در جامعه می‏افشانند و هیبت دوم خرداد را در ذهن و خاطره‏ی اقتدارگرایان یاد می آورند. آنها حضور مدام خواهند داشت زیرا که امروز صدای اعتراض آنها در جهان شنیده شده و افکار عمومی آزادیخواهان همه‏ی دنیا را پشت سر دارند. پرشماری‏ی آنان زندانهای ایران را با همه‏ی وسعت‏شان تنگ می‏کند و رفت و آمد ناگزیرشان به جامعه که فشارهای فرهنگی و اجتماعی آن را ایجاب می‏کند، به معنای ارتباط مدام جامعه با آنان است. جامعه از پایداری آنان و آنان از پایداری جامعه نیرو می‏گیرند و رشد می کنند.

به این ترتیب‏است که تحریم این انتخابات از سوی اصلاح‏طلبان هزینه‏ی انتخابات را برای اقتدارگرایان بالا می‏برد و تبلیغات همیشگی را به زمین می‏زند. این سرنوشت را پیشرفت شتابان ارتباطات در جهان تضمین می‏کند.

و علیرغم همه‏ی این امکانات تازه باز بایدتأکید کرد که همه‏ی اینها در فضایی تخمین زده می‏شود که رویکرد تحریم، همچنان‏که شرکت قطعی، هنوز محرز انگاشته نمی‏شود.

آنچه که امروز بایدقطعیت داشتهباشد، تأکید بر تأمین شرایط برگزاری انتخابات است. اعلام چنین مطالباتی، به جای آنکه کارحکومت را درمصادره‏ی انتخابات آسان کند، او را در مقابل پرسش‏هایی از داخل و خارج قرار می‏دهد و به چاره‏اندیشی وامی‏دارد. به میزانی که حکومت برای پیروزی خود در انتخابات به سیاست متوسل شود، حتا اگر در صدد سناریوسازی بر بیاید، امکان مانور نیروهای بیرون از حکومت بیشتر خواهد شد و گزینه‏ی تعامل وسازش با برخی خواسته‏های جامعه مطرح تر.

مسیر تحولات سیاسی در جامعه‏ی ما به چنین فضایی نیاز دارد و تلاش در جهت ایجاد این فضاها بخشی از کوشش‏هایی است که برای ایجاد فرهنگ دموکراسی ناگزیر است.

به‏ویژه امروز که جنبش دموکراسی‏خواهانه در کشور ما مفاهیم صلح و آشتی و مدارا را به میان جامعه برده است، دعوت هرباره از حکومت به گزینش تعامل و سازش با معترضان، قرار دادن او در مقابل افکار عمومی و وجدان‏های آگاه در همه جهان است؛ صرف‏نظر از اینکه نمی‏توانیم فراموش کنیم که در قلب سپاه استبداد، چهره‏های شاخصی آشکارا به ارزش‏های آزادی‏خواهانه بها می دهند، از یک صدایی کردن جامعه انتقاد می‏کنند و حتامشخصاً خواهانگشودن فضای انتخابات برای اصلاح‏طلبان هستند. مشوق آنان هریک از انگیزه‏های فردی یا سیاسی باشد، هوای جامعه‏ی مدنی را در ایران تازه می کند.