صحبت من در واقع در یک کلمه خلاصه می شود و آن تشکر است. تشکر از شما عزیزان و شما خواهران و برادرانی که تشریف آوردهاید و بسیاری از آنان که دلشان این جاست ولی نتوانستند شرکت کنند. “من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق”.
مشخص است که چرا حضرت این جمله را فرموده، چون ما هر چه داریم از خداست. یعنی خودمان – تمام وجودمان – اعمالمان و حتی نیاتمان از خدای تبارک و تعالی است و وقتی تشکر میکنیم از بنده ای که کاری یا وظیفهای انجام داده، در واقع شکر خدا را میکنیم که چنین قوّتی و چنین مهلتی و چنین ارادهای داده که این کار نیک انجام شود.
شما مردم عزیز که در چنین مجالسی شرکت میکنید، در واقع برای شکر خداست که چنین مرجع تقلید و همشهری داشتید که غیر از انجام وظایف الهی به هیچ چیز فکر نمیکرد. آن چه وظیفه میدانست انجام میداد و مصلحت سنجی های عافیت طلبانه را در نظر نمیگرفت، نه این که به کلی مصلحت را در نظر نمیگرفت چون بالاخره مصلحت یک بخشی از واقعیات است، ولی هیچ وقت حقیقت را فدای مصلحت نمیکرد.
در واقع شکر خدا را میکنیم که توفیق پیدا کردهایم که در چنین مجلس قدردانی شرکت کنیم. توانایی شکر خدا را هیچ کس ندارد حتی برای یک نعمت خاص. در ادیان مختلف این را گفته اند و جمله ای که مرحوم پدر نقل میکردند از قول حضرت داوود(ع) در مورد شکر: “یا رب کیف اشکرک”: خدایا من چگونه تو را شکر گویم “و شکری لک نعمة اخری توجب شکرا ً لک”: و حال آن که شکرگزاری من از تو نعمت دیگری است که برای آن شکری دیگر واجب میشود. و وقتی شکر دوم انجام شد، نعمت سومی حاصل شده که توفیق شکر دوم بوده و به صورت تسلسل تا بی نهایت ادامه دارد و هیچکس قادر نیست که شکر کامل کند. و بعضی بزرگان گفتهاند که استغفار معصومین(ع) به درگاه خدا، چه بسا به این خاطر است که توانایی شکر کامل خداوند تبارک و تعالی را ندارند. من از شما مردم شریف در حدّ توانایی خودم تشکر میکنم.
ولی متأسفانه بعضی قدر ایشان را ندانستند و به شهادت امام صادق (ع) که فرمود: “أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَی إِلَیَّ عُیُوبی” ایشان یک آیینۀ شفافی بود که عیب دیگران را میگفت و مخصوصا ً احساس وظیفه میکرد که در مورد اساتید خودش این کار را بکند و از زمانی که طلبۀ جوانی بود، در محضر آیة الله العظمی بروجردی بوده و بعداً در محضر امام خمینی و دیگر بزرگان، ایشان همیشه یک منتقد بود.
هیچ وقت اعتقاد نداشت که خودش اشتباه نداشته و نیز اعتقاد هم نداشت که دیگران اشتباه ندارند و صادقانه این اشتباهات را گوشزد میکرد تا امور اصلاح شود و در جهت بهتر شدن پیش برود.
الآن یکی از مواردی که میبینیم متأسفانه در مملکت اتفاق افتاده و همۀ ملت یکپارچه احساس شرمندگی میکنند، که یک هموطنشان مطالبی در وبلاگش نوشته که مخالف ذوق عدهای حاکم است و چنین کسی به هر دلیلی در زندان فوت شده است. من فکر می کنم همه احساس شرمندگی میکنند، من خودم احساس شرمندگی میکنم که چرا یک هموطن من با هموطن دیگرش چنین برخورد کرد که ایشان در زندان جان عزیزش را از دست بدهد.
من از شما مردم شریف سؤال میکنم که بیشتر از مردم شهرهای دیگر به آثار فقیه عالیقدر آگاهی دارید، فکر میکنید تذکراتی که از این گونه کارها جلوگیری و پیشگیری شود، در چه تاریخی فقیه عالیقدر به مسئولین بلند پایۀ نظام گوشزد و توصیه کردهاند؟! از کتاب خاطرات جلد دوم صفحه ۱۰۶۷ نقل می کنم؛ نامه به رهبر فقید انقلاب است که بیش از ۳۱ سال قبل یعنی ۵/شهریور/۱۳۶۰ این نامه را نوشتند. توجّه دارید که در سال ۶۰ فاجعۀ حزب جمهوری و هفتم تیر رخ داد و فرزند ایشان در آن به شهادت رسید. ایشان میخواستهاند که کارها روی روال و عاقلانه و طبق موازین اسلامی اداره شود.
نامه خطاب به رهبر فقید انقلاب است: “تأثیر جوّها و احساسات و عصبانیت ها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تند زبانی بدون این که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند، کاملاً ناراحت کننده و وحشتناک است”. توجّه کردید به جرم تند زبانی، یعنی مشابه آنچه مرحوم ستار بهشتی داشته است. الآن پس از ۳۱ سال که از این تذکر مشفقانه و خیرخواهانه گذشته، به جرم تند زبانی ایشان جان شریفش را از دست داده است.
من نمیگویم عمدی، ولی بالاخره در زندان بوده و وقتی در زندان یک نظام است، تمام مسئولین نظام باید جوابگو باشند. و امیدوارم این یک نقطۀ عطفی باشد که رسیدگی جدّی کنند و واقعاً نظام جمهوری اسلامی حساب خودش را از مأمورین و افراد خاطی جدا کند. متأسفانه در حوادث و فجایع قبلی که پیش آمد، این کار را نکردند و نظام حسابش را جدا نکرد و متأسفانه و سوگمندانه، مصلحت خاطیان در نظر گرفته شد، ولی مصلحت نظام در نظر گرفته نشد. یکی از مصلحتهای بزرگ نظام، آبروی آن است که ما در دنیا سربلند باشیم و بگوییم نظام ما حساب و کتاب دارد و در مقابل تخلفات برخورد میکند، نه این که افرادی هستند که مصونیت آهنین دارند و هر کاری کنند رسیدگی نمیشود.
فقیه عالیقدر در این نامه که خواندم از ۳۱ سال پیش به بعد تذکراتی دادند و نوشتند و در خاطرات ایشان هست و اگر بگویم تکرار مکرّرات میشود. ولی متأسفانه به ایشان با ناسزا و تهمت جواب دادند و او را ناجوانمردانه ساده اندیش خواندند.
برای من واقعاً سخت است که تعریف کنم، به عبارتی تعریف از خود میشود، چون تعریف از پدر است، امیدوارم مرا ببخشید، چند مورد را اشاره میکنم. این مواردی که عرض میکنم برای کشف و کرامات نیست که بگویم ایشان که بوده و چه بوده، بلکه برای درس گرفتن است که اگر اکنون نیز کسانی هستند که خیرخواهانه تذکر میدهند و نصیحت میکنند، نظام باید با دیدۀ منّت نگاه کند و بپذیرد و تشویق کند کسانی را که انتقاد میکنند.
مرحوم آیة الله العظمی منتظری در بدو پیروزی انقلاب خدمت رهبر فقید انقلاب میرسد، این مطلب در صفحۀ ۴۳۸ خاطرات هست، به ایشان پیشنهاد میکند که در دنیا رسم است که وقتی حکومت جدیدی روی کار میآید، هیئت های حسن نیّت به کشورهای دیگر مخصوصاً همسایه میفرستد که ما جدیداً آمدهایم و به جمع شما اضافه شدهایم و با شما هیچ سر جنگ و دعوا نداریم. البته از رهبر فقید انقلاب جواب منفی گرفتند. الآن این همه ذکر شهدا میشود که مثلاً نجفآباد از نظر شهدا و جانبازان در مرتبۀ اول است، که این ایثار و گذشت مردم عزیز را میرساند ولی از طرفی این را هم حساب کنیم که اگر این جنگ رخ نمیداد، از نظر سازندگی چه میشد؟ اسنادی منتشر شده که شروع و تحمیل جنگ با هدایت استکبار جهانی بوده و آیة الله منتظری نظرشان این بود که چه بسا اگر این پیشنهاد پذیرفته میشد جنگی اتفاق نمیافتاد.
پس از آن هم شما میدانید، در شهریور ۵۹ جنگ شروع شد؛ فتح خرمشهر در خرداد ۶۱ صورت گرفت یعنی یک سال و نیم بعد از شروع جنگ. آیة الله منتظری خیلی مصرّانه پیشنهاد پایان جنگ و پذیرش قطعنامه را میدهند که باز مورد قبول واقع نمیشود و چنین پیشنهادهای مشفقانهای را، بعضی از مسئولین استهزاء کردند و در نشریات اهانت کردند که ایشان ساده اندیش است.
توصیه دیگری که مرحوم آیة الله منتظری به مسئولین میکردند این بود که زندانیان سیاسی و محصورین را آزاد کنید و تأکید میکردند که در قانون اساسی، آزادی بیان و آزادی قلم هست؛ زندانی سیاسی غیر از این که حرف مخالفی گفته یا نوشته باشد، کاری نکرده و اینها طبق قانون اساسی آزاد است؛ و بر فرض اگر کسی تخلفی کرده باشد، باید به وجه احسن جواب داده شود؛ و به این آیه استناد میکردند: “ادْفَعْ بالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ”.
به نظر من اگر قرآن کریم فقط همین یک آیه را داشت، نشانۀ معجزه بود که در آن محیط خشن و در بین مردمان خشن، پیامبر اکرم(ص) چنین پیام لطیفی میدهند که بر فرض چنانچه کار خلافی هم شده، به خوبی جواب دهید؛ نتیجۀ آن چه میشود؟ “فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ” اگر این کار را بکنید، آن کسی که بین تو و بین او دشمنی بوده، دوست صمیمی تو خواهد شد. آیا بهتر از این انتظار داریم که دشمنی تبدیل به دوست، آن هم دوست صمیمی شود؟ البته به دنبال آن میگوید: این کار هر کسی نیست، “وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا” صابرین فقط میتوانند این کار را بکنند “وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیم” یعنی باید حظّ و بهرۀ عظیم داشته باشد کسی که بتواند این کار را بکند. خداوند کریم در این آیات میخواهد تشویق کند که اگر کسی کاری کرد که به نظر شما بد است، آن بدی را با خوبی جواب دهید تا آن فرد دوست صمیمی شما شود.
منتقدان دوست هستند، ولی اگر بر فرض دشمن حساب شوند، دستور صریح قرآن این است که با آنان به خوبی رفتار شود، تا دوست شوند. امیدوارم که توفیق الهی باعث شود که همه بتوانیم به وظایف خود عمل کنیم.
شرکت در این مجالس باعث میشود که با پیام فقیه عالیقدر و سایر بزرگان آشنا شویم. پیام آیة الله العظمی منتظری این بود که شریعت مبین اسلام و مذهب عزیز تشیّع را هیچ وقت متهم نکنیم و همیشه تکرارشان این بود که اگر اشکالی از من طلبه است، اشکال از دین نیست؛ اسلام یعنی اسلام حضرت محمّد(ص) و علی(ع).
ایشان توصیه به کتاب خواندن و آشنایی با مبانی و احکام اسلام میکردند. امروز چند بار این واقعیّت تلخ گفته شد که چاپ کتاب های ایشان حتّی “شرح نهج البلاغه” ممنوع است و در هر شهری که اقدام کردیم، اجازۀ چاپ به ما داده نشد. و من همین جا فرصت را مغتنم میدانم و از امام جمعه محترم حاج آقای حسناتی، که شخصاً به ایشان ارادت دارم، تقاضا دارم که خواست و تقاضای این جمع را به مسئولین برسانند. شرح نهج البلاغه کتابی است که آیة الله العظمی منتظری اقرار میکرد که برای آن خیلی زحمت کشیده است؛ ۳ جلد آن در زمان حیات ایشان چاپ شد و تا ۱۰ جلد آمادۀ چاپ است که مجوز چاپ نمیدهند. وقتی خبرگزایهای خارجی تماس میگیرند، من احساس شرمندگی میکنم که در کشوری هستم که هموطنان ما با این که هم دین ما هستند و شیعه هستند، ولی کتاب سمبل تشیّع را اجازۀ چاپ نمیدهند. البته در مرحلۀ اول نهج البلاغه و در مراحل بعد کتابهای دیگر که سیاسی هم نیستند، مثلاً شرح خطبۀ حضرت زهرا(س) که در زمان حیات ایشان ۶ بار چاپ شده و برای چاپ هفتم مجوز نمیدهند و این بسیار باعث تأسّف است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
این سخنان در تاریخ ۱۳۹۱مهر/۲۸ ایراد شده است.
تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/آذر/۲
منبع: وبسایت آیت الله منتظری و کلمه