ربنا و هویت ملی
بی تردید حذف ربنای شجریان از مراسم افطار میلیون ها روزه دار ضربه یی به هویت ملی ایرانیان محسوب می شد؛ هویتی که نه به آسانی شکل گرفت، نه هزینه کمی از خون ایرانیان به پای آن ریخته شد و نه جبران خسارات احتمالی وارده به آن بدون سختی فراوان امکان پذیر است. هویتی که شنیدن ربنای شجریان، اذان موذن زاده اردبیلی و دو نغمه مشهور شادمانه مراسم عروسی ایرانی ها هر باره بازتولید و یادآوری می کند تاکید مداوم و پیوسته بر ایرانی بودن و ایجاد فاصله با هر هویت غیرایرانی است.
برخی نغمه ها، تصویرها، و به ویژه مراسم سنتی در سطح ملی هر کشور یک وجدان جمعی را شکل می دهد که معمولاً متعلق به هیچ طیف و جناح و قوم خاصی نیست. اما در عین حال چسبندگی سیاسی، ملی، مذهبی و فرهنگی آن کشور را حتی در اوج تنش های فراگیر داخلی و خارجی قوام می بخشد.تا سه دهه پیش حجم زرادخانه هسته یی و تولید صنایع سنگین از جمله اتومبیل و فولاد از مهم ترین معیارهای تقسیم کننده نظام بین الملل به شمال و جنوب و شرق و غرب محسوب می شد، اما هرچه می گذرد ظهور و قوام یافتن پدیده های جدیدی همچون نقش زنان، جوانان، گسترش سازمان های غیردولتی، شفافیت نظام سیاسی و مبارزه با فساد در کنار اصرار بر تولیدات فرهنگی و دفاع از نمادهای فرهنگی تا پای جان به عامل مهم مبادلات نظام بین الملل تبدیل شده است.کشورهایی که فاقد توانایی تولید نمادهای ملی و هویتی فراگیر در سطح ملی و منطقه یی هستند همواره در دفاع از امنیت ملی خود نیز دچار مشکل می شوند و هزینه های بالاتری را می پردازند. زیرا کشورها بدون نمادهای ملی زودتر آسیب می بینند و مورد تهاجم قرار می گیرند. در همین راستاست که شاهد هستیم بسیاری از کشورهای تازه پا به عرصه گذاشته از جمله کشورهای آسیای میانه، در مقایسه با حوزه های قدرتمند فرهنگ روسی، چینی یا حتی عربی در تلاش هستند نمادهای هویتی برای خود خلق کنند زیرا نمادهای ملی و هویتی عواملی هستند که مانع حل شدن در فرهنگ و نفوذ کشورهای مجاور می شود. صفرمراد نیازاف رئیس جمهور ترکمنستان سال ها تلاش داشت تا خود و نام مادر خود را به عنوان نماد ملی ترکمنستان معرفی کند و جا بیندازد، زیرا ترکمنستان برای ارائه و تولید تعریف از کشوری به این نام وجه تمایز چندانی با دیگر کشورهای منطقه از جمله تاجیکستان یا قزاقستان و ازبکستان نداشت.
در کشورهای تازه متولد شده آسیای میانه قزاق بودن، ترکمن بودن و تاجیک ماندن معضلی است که طی دو دهه گذشته هنوز راه حلی برای آن پیدا نشده است زیرا مجموعه کشورهای این منطقه هویت فرهنگی و نماد ملی قدرتمند و به لحاظ تاریخی قابل دفاعی در برابر یکدیگر ندارند. اما هویت ایرانی بودن از چنان پشتوانه فرهنگی، تاریخی و سیاسی قدرتمندی برخوردار است که نه به سادگی می توان آن را شست و نه هضم شدن در هویت های فرهنگی مجاور - برای مثال عرب ها - به سادگی امکان پذیر است.
بنابراین اگر اصرار می شود که ربنای افطار شجریان یک موضوع مرتبط با هویت ملی ایرانیان است که در جاهای دیگری به امنیت ملی ربط پیدا می کند و حتی دیگر به خود او تعلق ندارد - چه رسد به گردانندگان از راه دور و نزدیک صدا و سیما - به دلیل کارکرد و تاثیری است که این نغمه در پس ذهن متولدان این فلات از خود باقی گذاشته و از هویت خاص ملی و مذهبی بودن ایرانیان در مقابل غیرفارسی زبانان حکایت می کند.
در حال حاضر میلیون ها ایرانی اصلاح طلب و اصولگرای زن و مرد خاطره این ربنای داوودگونه و آسمانی را که هر ساله تکرار می شود در کنار خاطرات نوجوانی، میانسالی و در مجموع در کنار بخشی از گذشته خود جای داده اند. بسیاری از مکان ها، تصاویر و افرادی که گذشته ما و هویت جمعی ما را ساخته اند دیگر نه قابل دسترس هستند و نه قابل دوباره تجربه شدن. اما گوشه هایی از این گذشته مشترک نه تنها پاک نمی شود و از یاد نمی رود بلکه هر سال دوباره می توان آن را از نو تجربه کرد. اگر بتوان تخت جمشید و میدان نقش جهان و کارکردهای سیاسی میدان آزادی را در تاریخ معاصر ایران نادیده گرفت، و اگر کسی توانایی حذف ترانه الهه ناز بنان، یا حتی برخی از نوحه های صادق آهنگران را از پس ذهن ایرانیان داشته باشد و اگر بتوان شیخ بهایی و شریعتی و حماسه 40میلیونی ملت را از تاریخ معاصر پاک کرد و نادیده گرفت آن گاه می توان نمادهای ملی همچون ربنای افطار شجریان را نیز حذف کرد.
اگر تعارف را در سطح ملی کنار بگذاریم و با نگاهی به آمار مربوط به تعداد قلیل نشریاتی که در ایران چاپ می شود، تیراژ محدودی که روزنامه ها دارند، کتاب هایی که هیچ گاه مجوز نمی گیرند و خوانده نمی شوند را به نسبت جمعیت 70 میلیونی ایران مورد ملاحظه قرار دهیم که 60درصد جمعیت آن را جوانان تشکیل می دهند ابعاد ناکارایی فرهنگی جامعه ما در مقایسه با حوزه های فرهنگی مجاور - مثلاً ترکیه و عراق - آشکار می شود.
اگر مجموع تولیدات موسیقی و فیلم از مجاری رسمی را مطالعه کنیم و از یاد نبریم که سینمای ایران از سر اجبار و تا حدود زیادی در انحصار سینمای طنز قرار گرفته، آنگاه می توان ادعا کرد صدا و سیما به عنوان تنها رسانه ملی واقعاً آزاد آزاد در ایران تبدیل به بزرگ ترین مرکز فرهنگی کشور شده است. البته بزرگ ترین مرکز فرهنگی نه به لحاظ تاکیدی که این رسانه فراگیر بر وحدت و وفاق دارد، بلکه از آن نظر که با هفت کانال تلویزیونی به صورت شبانه روزی همه تولیدات و از هر نوع فیلم - غیرپورنو و غیرعاشقانه - هالیوود و بالیوود هند را به صورت مطلق و بدون هیچ گزینشی و به نوبت برای 70 میلیون ایرانی پخش می کند. و جالب اینکه برخی از مشهورترین فیلم های پلیسی و جنایی امریکایی را چندین بار در طول یک سال به نمایش می گذارد. گفته فوق تا حدی است که به جرات می توان ادعا کرد فقط طی تعطیلات 13 روزه نوروز هر ساله کشته شدن صدها هزار نفر با پخش جدیدترین فیلم های خشن پلیسی از هفت کانال تلویزیونی در 24ساعته جلوی چشم میلیون ها ایرانی نمایش داده می شود و کسی به آثار تخریبی نمایش این همه فیلم های پلیسی و جنایی تولید شده در کره زمین از صدا و سیما توجهی ندارد.
وقتی بزرگ ترین رسانه ملی کشور به خود زحمت نمی دهد تا حداقل نمایش فیلم های غیرپلیسی و غیرجنایی را افزایش دهد و از شمار نمایش خشن ترین فیلم های غرب بکاهد چگونه می توان انتظار داشت هویت ملی یا یک نماد ملی پاس داشته شود. اگر پس از نمایش این همه فیلم هولناک هنوز هویتی از ایرانیان باقی مانده باشد به نوعی معجزه است و نیز تتمه تاثیر پخش جسته گریخته آثار استادانی همچون محمدرضا شجریان و اسلاف و گذشتگان است، وگرنه از یاد نبریم که با تاسف مدت هاست مردم تماشای کانال های ماهواره یی را به هر کانال صدا و سیما ترجیح می دهند. منبع: اعتماد