نمایش آدم آدم است نوشته برتولت برشت در تالار مولوی تهران در حال اجراست. هنر روز این نمایش را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
این تنها یک نمایش است
نویسنده: برتولت برشت- بازنویسی: میلاد اکبر نژاد- کارگردان: شکوفه ماسوری- بازیگران: پیام بخت، محمد نادری، محمد منعم، علیرضا کریمخانی، سالار دریامج، کیوان فهیمی، هومن خدادوست، شکیبا عبداللهیان
خلاصه داستان: یک دلال به نام “گالی گی” از منزلش خارج میشود تا یک ماهی میخرد ولی سربازان ارتش بریتانیای کبیر، سر راه او سبز میشوند و طی جریاناتی که پیش میآید”گالی گی” را مثل یک ماشین اوراق میکنند.
برتولت برشت برای اهالی نمایش که سعی دارند آن را به صورت آکادمیک بیاموزند نامی آشناست. او سال ها پس از استنیسلاوسکی شیوه ای از اجرای نمایش را برای تئاتر دوستان به ارمغان آورد که به معنای واقعی جنبه سرگرم کننده داشت. با آموزه های برشت دیگر لازم نبود زمانیکه یک بازیگر روی صحنه می رود و قصد دارد نقش شخصی را بازی کند که سرش درد می کند واقعا سرش درد بگیرد. او کافی بود بازی کند و ادای سر درد را در بیاورد و تماشاگر هم با قرار دادهایی که از عالم نمایش می شناخت شرایط بازیگر را می پذیرفت. این اساس فاصله گذارانه برشت نیز از تفکری ناشی می شد که می گفت اگر تماشاگری در آلمان پای اجرای نمایشی از چخوف روسی نشسته می داند اکنون در آلمان است و در روسیه نیست. پس زمانیکه این نکته را می پذیرد می تواند به این باور نیز برسد که بازیگران روی صحنه خود شخصیت ها نیستند و عده ای مشغول نمایش دادن برای آنها هستند.
شکوفه ماسوری در جایگاه کارگردان و میلاد اکبر نژاد در نمایش آدم آدم است نیز کوشیده اند بر عوالم برشت وفادار بمانند. برشت در این نمایشنامه نگاهی متفاوت به انسانها دارد و بحث جایگزینی آدمها را در شرایط سخت و دشوار بررسی میکند. اگرچه اجرای ماسوری از کار برشت یک تجربه دانشجویی به شمار می آید اما او چند سال قبل نسز نمایش دیگری از این نویسنده یعنی آنکه گفت آری، آنکه گفت نه را روی صحنه برده بود. کارگردان در اجرای این نمایش کوشیده از عناصر ایرانی تئاتر یعنی پیش پرده خوانی نیز برای ایجاد بیشتر حس فاصله گذاری برشت استفاده نماید. در شیوه برشت میان پردهها فقط فاصله ایجاد میکنند و لطمهای به نمایش نمیزنند. در حقیقت این فاصلهها باید وجود داشته باشد تا مخاطب دچار پیوستگی موضوع به معنای باور کردن شرایط نشود. در شیوه اپیک هر لحظه باید “قرارداد” ایجاد شود. قرارداد مبنای اصلی این شیوه است.
اصولاً آنچه از پیام زیرساختی متن برشت و عمق کلام او می آید، بحث دگرگونی است. شاید برشت به ما می گوید که آدم ها خیلی زود عوض می شوند یا انسانی به راحتی جای انسان دیگر را پر می کند. زیرا در این فرآیند، نه نوستالژی، دوستی و خاطرات بلکه مناسبات قراردادی و روساختی جامعه دخیل هستند. قصه در وضعی نه چندان متعارف و باورپذیر به وقوع می پیوندد. چهار سرباز به نام های جس ماهونی، پولی بیکر، اوریا شلی و جرایا جیپ در یک وضع غیرعادی قرار می گیرند. طوری که یکی از آنها ـ جرایا جیپ ـ از قافله عقب می ماند اما این امر هنگام حضور و غیاب در پادگان برای آنها مشکلی بزرگ به وجود می آورد. در نتیجه تصمیم می گیرند که فردی دلال به نام گالی گی را جایگزین او کنند تا هنگام سرشماری تعداد آنها کم نباشد. این کل پلات و بنیاد نمایشنامه است که در شرایط خاص شکل گسترده تری پیدا کرده و با رویدادی مشابه گسترش می یابد. برای نمونه بعد از جریان جایگزینی، گالی گی به جای جرایا جیپ، بخش کامل معما حل می شود. یعنی از یک سو جرایا جیپ حذف می شود و گالی گی در نقش و هویت داستانی و اجتماعی او جایگزین می شود. از سوی دیگر خود گالی گی نیز تنها برای آن شب کاربرد داشته و بعد از آمار شبانه سربازخانه، دیگر خاصیتی ندارد.
این سیکل دوار که در واقع انتقاد طنزآمیزی به مناسبات روساختی دنیای مدرن است، همواره در طول نمایش تکرار می شود. برای نمونه جایی که گالی گی در هویت واقعی خود (دلال) ظاهر می شود و می خواهد به عنوان واسطه یک معامله قرار گیرد. اما او در این ابراز وجود رودست می خورد و در واقع به سرقت متهم می شود. اما شاید داستان پایان نمایشی از جاهای دیگر تأمل برانگیزتر باشد. جایی که جرایا جیپ وقتی به دوستانش می پیوندد و خود را معرفی می کند. آنها در حالی که مشغول جنگ هستند او را نمی شناسند. زیرا گالی گی نیز در کنار آنهاست و گویی سال هاست که به جرایا جیپ تبدیل شده است. این تصور دردناک زمانی اوج می گیرد، که همسر گالی گی با او روبه رو می شود. در تمام طول قصه همسر گالی گی به دنبال وی می گردد. او همیشه به افراد می گوید که شوهرش برای خرید ماهی از منزل بیرون آمده و دیگر به خانه برنگشته است. گویی نشانه شناسی این عنصر مفهومی (ماهی) به همان ضرب المثل طنزآمیز «نخود سیاه» شبیه است. البته در فرستادن گالی گی به دنبال نخودسیا، نه همسرش بلکه ساختار و روابط جامعه مدرن تأثیر دارد. با این حال زمانی که زن گالی گی به وی می رسد، او خود را جرایا جیپ معرفی می کند و با همسرش مثل یک غریبه رفتار می کند. این تمام قصه ای است که نمایش «آدم آدم است» دنبال می کند و در عین طنزآمیز بودن، دلهره آور نیز به نظر می رسد. منتها نویسنده در بازآفرینی متن از چند زبان متفاوت سود می برد. طوری که کلام آهنگین گاهی به زبان معیار و در مواردی نیز به سوی زبان محاوره می رود. اما آنچه از زوایای نوشتاری برمی آید، وفاداری به اثری طنزآمیز و سرگرم کننده است.
گویی کارگردان نمایش نیز به چنین اصولی وفادار است. زیرا در تمام عوامل تولید به نوعی سرگرمی و اجرای متناسب با زمان از متن برشت نظر دارد.