در میان سریالهای مناسبتی، آثار مربوط به نوروز، تا همین چند سال پیش از آفت پیامهای اخلاقی و بعضا حکومتی دور بودند. اگر در ماه محرم و رمضان لازم است که نمایش با پیامهای خطی پیوند بخورد تا مخاطب صرفا سرگرم نشود و در کنارش پند هم بگیرد؛ سریالهای نوروز به عنوان یک جشن ملی نه مناسبتی مذهبی، صرفا جنبه سرگرمی داشتند. اما از چند سال پیش با ساخت مجموعه پایتخت ابتدا سریال سرگرمیساز محلی شد برای تبلیغ فعالیت مثبت نیروی انتظامی و در سری دوم نمایشی شد از اعتقادات صرفا مذهبی یک خانواده ایرانی. اما امسال آش نوروزی از سالهای دیگر شورتر بود. دیالوگهای کاراکترها انگار مستقیم از زیرنویس صدا و سیما به دهان بازیگران دوخته شده بود. انگار داستان و اتفاقات سریالها یک فرع بود تا به اصل ماجرا که دادن پیامهای حکومتی است برسیم. در این بین سریالهای شبکه یک و دو صدا و سیما، یعنی خوب، بد، زشت و پایتخت 3 از محصولات دیگر جلوتر بودند و سعی داشتند از هر گوشه باغ حکومت گلی بچینند و تقدیم مخاطبان بکنند. گلهای درشتی که در جای جای قصهها و سرنوشت کاراکترها روئیده بود و گاهی اجازه نمیداد نمایش و قصه اصلی به درستی دیده بشود.
نقی نه چندان معمولی!
پایتخت 3- سیروس مقدم
از قصههای عجیب تولید سومین سری پایتخت که بگذریم؛ تنها سه بار مسیر داستان و فیلمنامه براساس خواست شبکه تغییر میکند، به نسخه ساخته شده و پخش شده میرسیم. جایی که همان شخصیتهای قبلی در موقعیتهایی نه چندان جدید قرار گرفتهاند. ارسطو هنوز دنبال زن گرفتن است و نقی به عنوان شخصیت لوس و گاهی وقیح ماجرا دچار افسردهگی شده و همه وظیفه دارند که حال او را خوب کنند. اما این موقعیتها و داستانکها و سیر تقریبا فیلمفارسیوارشان زیاد مهم نیستند. اصل و هسته ماجرا را باید در جای دیگر جست و پیدا کرد. زن گرفتن ارسطو اینبار بهانهای شده است برای ورود یک زن چینی به قصه که مسلمان شده و بیشتر و بهتر از تمام شخصیتهای ایرانی قصه، به مسائل مذهبی و حکومتی آشنا است. اوست که در سکانسی طولانی نماز میخواند و وقتی در بیمارستان نگران وضعیت “بهبود” هستند، به آیهای از قرآن اشاره میکند. اوست که میخواهد هرطور شده لحظهی تحویل سال را کنار بارگاه امام رضا بگذراند و وقتی نمیتواند تلفنی با امام رضا درد دل میکند و خواستههایش که شامل رونق کسب و کار پدرش که ساکن چین است را میگوید. اوست که با آمدنش شخصیتهای دیگر سریال چهارشنبهسوری را باعث رفتن آبرو ایران میدانند و سعی میکنند او را از مسیری به برج میلاد برسانند که خبری از جشن ویژه این روز نباشد. اوست که با همه علاقهاش به فرهنگ ایرانیاسلامی، همه را به رستوران چینی دعوت میکند و در یک نیمقسمت دربارهی خاصیت غذاهای چینی حرف میزند و بعد در ادامه میخواهد تمام امراض شخصیتهای داستان را با طب سوزنی معالجه بکند. اوست که پشت در اتاق عمل، وقتی برای پرداخت پول بیمارستان، فقط صد هزار تومان یارانه در حساب “بهبود” است، جملهای از رئیسجمهور را تکرار میکند که “کسانی که محتاج نیستند باید یارانهشان را ببخشند تا دارو ارزان بشود.” اوست که محو عظمت برج میلاد میشود و در گشتن و چرخیدن در این برج، لباسهای محلی ایرانی را میپوشد و سریال را تبدیل به یک فشنشو ایرانیاسلامی میکند. موقعیت آشنای ارسطو که در سری اول و دوم پایتخت هم بود، اینجا با حضور یک زن چینی تکرار میشود تا شخصیت اصلی “چوچانگ” باشد که نامش را تغییر داده و اسم عربی “راحله” را برای خود برگزیده. از سوی دیگر، موقعیت نقی هم بهانهای است برای زدن حرفها و پیامهای دیگر. نقی که بیکار و بدهکار است برای راضی کردن طلبکارش به تحریمها و مذاکرات اشاره میکند و با بردن نام کاترین اشتون و جان کری میپرسد “در و پنجرهسازی چه ربطی به هستهای داره که تحریم شده؟” و با این استدلال طلبکار را که در و پنجرهساز است، قانع میکند و برای پرداختن بدهیاش زمان میگیرد. در ادامه به شکل عجیبی افسردهگی نقی با شرکت در مسابقات کشتی پیشکسوتان درمان میشود تا او در مبارزاتی هالیوودوار یک به یک رقیبانی از چین، روسیه و آمریکا را شکست بدهد تا لااقل در کشتی بالاتر از ابرقدرتهای شرق و غرب قرار بگیریم. اگر در سری دوم در لفافه به احمدینژاد و نامه نوشتن به او اشاره شد، در این سری بازیگران اسم “حسن روحانی” را کامل بر زبان میآورند و در همین حال پیام احمدینژادی ”ما میتوانیم” را با قهرمانی در کشتی برای مخاطبان میفرستند. پایتخت 3 یک سریال مصرفی و روزمره است. هر حرفی که به نوعی بین مردم در تاکسی و خیابان و اینترنت رد و بدل میشود، به شکل رسمی و حکومتی شده در پایتخت 3 بازتاب داده میشود. از رستوران گران برج میلاد و رونمایی از پیراهن تیمملی بگیر تا مذاکرات 1+5 و ربوده شدن مرزبانها و استفاده خانمها از کیلیپس. با این همه استقبال از پایتخت3 در نهایت هیچ ربطی به این موارد ندارد. مردم سرخوش از کشف تکیهکلامها و جملات جدید مثل “فدایی داری”، “آخ آخ آخ گاد!” و “خسته نباشی”! آنها را تکرار میکنند و برایشان در فیسبوک صفحه میسازند و پیامهای مهم سریال بیاستفاده در دهان بازیگران باقی میماند.
لاتی که تحریم ورشکستش کرده!
خوب، بد، زشت-منوچهر هادی
هرچیزی که در پایتخت3 به نمایش درآمده، در سریال خوب، بد، زشت به شکل گلدرشتتر و روتر نشان داده میشود. گاهی به نظر میرسد فیلمنامه و دیالوگها مستقیم از تحریریه روزنامه کیهان به لوکیشن رسیده است. فیلمنامهنویس سریال بار اول توسط مسعود دهنمکی و سریال” دارا و ندار” معرفی شد و کارگردان تا همین چند سال پیش رانندهای بوده که مسئولیت آفیش کردن بازیگران را به عهده داشت. حالا چنین تیمی با بازیگران مشهور تلویزیون به اضافه امین حیایی که در این سالها علاقه خاصی به پروژههای ویژه نظیر “اخراجیها” و “قلادههای طلا” داشته، دور هم جمع شدهاند تا کار ناتمام پایتخت3 را به انجام و فرجام برسانند. شخصیت “بهنوش” زنی سر به هواست که هر اتفاق خانوادهگی را به سرعت در فیسبوک منعکس میکند و همین باعث شده که زندهگی زناشوییاش دچار مشکل بشود. او بارها توسط مردان قصه- پدر، برادر و شوهر- مورد شماتت قرار میگیرد که تمام وقتش را پای اینترنت میگذراند و عکسهایی را که باید سر طاقچه خانه بگذارد، آنجا منتشر میکند. تبلت “بهنوش” به عنوان وسیلهای برای ارتباط با دنیای مجازی، از ابتدا تا انتهای سریال در تیررس نقد و خشم مردان قصه است و آخر سر او را راضی میکنند برای داشتن زندهگی بهتر تبلتش را بفروشد. برادر غیرتیاش- “بهادر” با بازی “امین حیایی”- بارها او را به خاطر استفاده از کیلیپس تهدید میکند. شوهر “بهنوش” که بارها تاکید میشود پسر خوبیست و اسم پرمعنایی هم دارد- “حامد زمانی” خوانندهی جوان سرودهای انقلابی!- شرطش برای بازگشت به زندهگی مشترک دست برداشتن بهنوش از اینترنت و ماهواره است. شخصیت سر به هوای “بهنوش” اما یک خواهر هم به نام “سوسن” دارد. دختری ساکت و دچار مشکلات روحی که 24 ساعته مشغول پیگیری اخبار است و به قول خودش “بخش خبری مورد علاقهاش بیست سه و سی است!” او اخبار را دنبال میکند تا با ارزان شدن مسکن، طلا و ارز خوشحال بشود و تلاطم روحیاش آرام بشود. او نماد و نشانی از دختر خوب در مقابل دختر بد قصه- “بهنوش”- است. همیشه در اتاقش نشسته، به جای ماهواره و سریالهای شبکهی جم اخبار صدا و سیما را تماشا میکند، عروسک میسازد و منتظر خواستگار است. شخصیت “بهاره” هم با اینکه هنوز ازدواج نکرده، بارها تاکید میکند که میخواهد نقش مادر خانواده را بازی بکند. لباس بدوزد و بفروشد، غذا درست بکند، برادر و خواهرانش را سر و سامان بدهد و از پدرش مراقبت بکند. اما در کنار این شخصیتها که فرعی و چاشنی هستند، کاراکتر اصلی سریال “بهادر” است؛ این آمر به معروف و ناهی از منکر لاتمسلک که به قول خودش روی “ناموس ملت” حساس است و هرکس که مزاحم ناموس مردم بشود را شخصا تنبیه میکند. جالب اینکه این نماد غیرت، عاشق دختری دندانپزشک میشود و با او به کوه میرود و آخر هم فردینوار از سر راه دختر کنار میرود تا او با دوستپسرش ازدواج بکند. “بهادر” که الگوی جوانی امروزی به نام “پرهام” است، او را زیر پر و بال میگیرد تا اصول لاتبازی را یادش بدهد تا دیگر توسط پدرش به خاطر بیعرضهگی تحقیر نشود. اصول لاتی البته چیزی نیست جز مشتی کلمات کوچهبازاری و لو دادن پارتی مختلط با زنگ زدن به 110 و جاسوسی کردن و آدم خفت کردن. پرهام سرمست از آموزش سر چنین کلاسی، ادای لاتها را در میآورد و در آخر خانوادهاش از بهادر تشکر میکنند که پسرشان را به آنها برگردانده! چنین داستان زیرگذری و بازارچهای هم اما از دادن پیامهای مستقیم دولتی و حکومتی غافل نمیشود. پدر خانواده که میخواهد برای دخترش جهیزیه بخرد، داراییاش را جمع میزند و به طور ویژه روی یارانهاش حساب باز کرده. در جای دیگر “سوسن” که برای فروش عروسکهایش قرارداد بسته، میگوید “اگر ده درصد بیشتر پول بگیرم، یارانهام را میبخشم!” و در قسمتی دیگر بعد از گله از وضعیت بد اقتصادی میگوید “مردم باید به هم کمک کنند تا وضع آروم آروم بهتر بشه!” و باز همین شخصیت، یکی از مشکلات روحی و فکرهای ناراحتکنندهاش این است که “اگر در کشور زاد و ولد انجام نگیرد تا چند دیگر کشورمان جمعیت مسنی خواهد داشت و این خیلی وحشتناکه!“ شخصیت بهادر که بیکار و علاف است، وضعیت خودش را به گردن تحریمها میاندازد و میگوید “یه فلافلی داشتیم که خورد به تحریمها و ورشکست شد!” انگار شخصیتها و بازیگران بلندگو متحرکی هستند که به بیت رهبری متصل شدهاند تا فرامین رهبری را به مخاطبان گرامی منتقل بکنند!
در نظرسنجیای که سایتهای اینترنتی انجام دادهاند، این دو سریال پربینندهترین و کمبینندهترین برنامه نوروزی بودهاند. پایتخت3 به لطف تکیهکلامها و شوخیهای کلامیاش که سه سال است ورد زبان مردم شده، بیشترین بیننده را به دست آورده و خوب، بد، زشت بدون داشتن این مواهب، لخت و خالی و فقط با پیامهای گلدرشتش کمترین تماشاگر را داشته. میشود حدس زد که اگر پایتخت3 هم از ظواهر و رویه جذاب و عامهپسندش بیبهره بود، به سرنوشت خوب، بد، زشت دچار میشد و با بیتفاوتی مخاطبی روبهرو میشد که پیامهای حکومتی از دهان بازیگران محبوبش برایش فرقی با زیرنویسهای فلهای صدا و سیما ندارد. این حرفهای ظاهرا به روز، بهتر و جذابترش توسط مخاطب در زندهگی روزمره تکرار میشود و اگر قرار است پای تلویزیون بنشیند، دوست دارد چیزی را ببینید که جدا از واقعیتهای زندهگیاش باشد. چیزی شبیه به زندهگی سرخوش نقی که پشت چین، روسیه و آمریکا را به خاک میرساند و روی سکو قهرمانی با مدال طلا بر گردن به جایزه ده هزار دلاری مسابقه فکر میکند و حتما مشغول ضرب کردنش بر سه هزار است تا با رسیدن به معادل میلیون تومانیاش شادتر بشود و افسردهگیاش را فراموش بکند!