قریب به چهار دهه از درگذشت دکتر محمد نخشب، نظریهپرداز و نفر نخست “جمعیت خداپرستان سوسیالیست ایران” میگذرد (۱۸شهریورماه، سالروز درگذشت وی در سال ۱۳۵۵ است). نخشب (متولد ۱۳۰۲) در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ هجری شمسی، حضوری برجسته در تحولات فکری ـ سیاسی جامعهی ایران داشت. وی پایهگذار دیدگاهی شد که بعدتر دکتر علی شریعتی، دکتر کاظم سامی، دکتر حبیبالله پیمان، و بسیاری دیگر از شاگردان و همفکرانش، آن را در ابعاد گوناگون منتشر کردند و ارتقاء دادند.
جمعیت سیاسی نخشب و همفکرانش (زندهیاد حسین راضی و دیگران)، نخستین جمعیت فکری ـ سیاسی با هویت “ملی ـ مذهبی” در تاریخ معاصر ایران، بهویژه پس از تکوین “دولت ـ ملت” مدرن، محسوب میشود. تشکیلاتی که از “نهضت خداپرستان سوسیالیست” سر برکشید، و بعدتر، در قالب “جمعیت آزادی مردم ایران” یکی از نیروهای موثر نهضت ملی در ابتدای دههی ۳۰ به پیشگامی دکتر محمد مصدق بود، و از احزاب اصلی “جبهه ملی ایران” شد. جمعیت مزبور بعدتر با عنوان “حزب مردم ایران” به فعالیت خود ادامه داد.
پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نخشب بهعنوان یکی از پایهگذاران و فعالان محوری “نهضت مقاومت ملی” فعال شد. او در مبارزه با حاکمیت استبدادی، و برای دفاع از آرمانهای نهضت ملی و دیدگاههای دکتر مصدق، بارها بازداشت و زندانی شد. نخشب سرانجام، و بر اثر تنگناهای حاکم و فشارهای پیوسته و واقعیتهای تلخ غالب بر جامعه، کولهبار مهاجرت بست. تلاشهای وی در جبهه ملی آمریکا، تأملات نواندیشانه و نیز کوششهای انساندوستانهی نخشب در ایالات متحده اما تا هنگام درگذشت وی در ۵۳ سالگی ادامه داشت.
“راه سوم”
خداپرستان سوسیالیست (سوسیالیستهای خداپرست) در متن فقر حاکم بر کشور، دغدغهی «انسان» داشتند و حرمت و کرامت بشر را نقطه عزیمت کنش اجتماعی خود تعریف کرده بودند. نخشب و همفکرانش، از منظری ملی و با دغدغهی توامان عدالت و آزادی، سوسیالیسم و دموکراسی را کنار هم نشاندند، بر خداپرستی مبتنی کردند، و «راه سوم»ی بومی را با نقد همزمان کمونیسم مسکویی و لیبرالیسم غربی پی گرفتند.
نخشب و همفکرانش (ازجمله مهندس جلالالدین آشتیانی) در فضای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ و در روزهایی که عدالت اجتماعی را مارکسیستها ـ و بهویژه اعضای حزب توده ـ تبلیغ میکردند، از برابری و آزادی توامان زیر سایهی خداپرستی گفتند، و به طرح ضرورت زیست سوسیالیسم با دموکراسی و این هر دو در کنار اخلاق پرداختند.
نخشب ـ مجهز به تفکر انتقادی ـ تاکید داشت که فروگذاشتن آزادی به بهانهی تحقق عدالت، یا فراموش کردن برابری بهنام دموکراسی، نادرست است و واجد پیامدهای مطلوبی نخواهد بود. افزون بر این، او همچون اقبال لاهوری و در سمتوسویی مشابه با رویکرد وی، به نقد سنت و باورهای خرافی و نیز انتقاد از سوءاستفاده از عقاید مذهبی مردم زمان خویش، و همچنین به نواندیشی دینی همت گمارد.
نخشب “دموکراسی سیاسی” را “آزادی برای اظهار هر نوع عقیده سیاسی و اجتماعی و برخورداری از حق اعمال هر نوع وسیله مشروع برای اشاعه و پیشرفت آن” میدانست. از نظر وی، آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و احزاب، جنبههای مختلف دموکراسی سیاسی را توضیح میدهند. او معتقد بود که دموکراسی سیاسی از طرف قدرتهای مختلف (ازجمله اعمال نفوذ دولتها و سرمایهداران) محدود میشود و “گاهی به کلی مقدرات مردم را از دست آنها خارج ساخته به دست این نیروهای متنفذ میدهد.”
اینچنین، وی “دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی” را “لازم و ملزوم یکدیگر” میدانست و تاکید میکرد تا زمانی که یکی از آنها به تنهایی حاکم باشد دموکراسی ناقص است و معنای واقعی خود را از دست میدهد.
وی معتقد بود که دموکراسی غربی با آنکه ظاهرا کمونیستها را به پشت پا زدن به فضایل اخلاقی متهم میکند، اما آنچه را که خود در روش سیاسیاش مورد توجه قرار نداده، بشردوستی و احترام به ارزش های انسانی بوده است. نخشب بهعنوان نمونهای به رفتارهای مغایر با حقوق بشر توسط دولتهای غربی، استعمار مردم آسیا و آفریقا و تبدیل کشورهای آنها به مراکز تهیه مواد خام و فروش مصنوعات کشورهای غربی، و نیز مسلط ساختن “حاکمان جنایتکار” اشاره میکرد. او همچنین با نقد سوسیالیسم مورد ادعای “مسکو”، آن را نمودار سیستم یکحزبی، عدمآزادی اندیشه و تسلط یکجانبهی دولت بر تمام شئون اجتماعی میدانست: “اگر در آن جبهه [غرب/آمریکا] دلار حکومت میکند، بلاشک در این جبهه [شرق/مسکو] سرنیزه، حاکم مطلق است.”
هرچند نام نخشب به علل و دلایل گوناگون، از نیمهی دههی ۴۰ به تدریج به سایه رفت، اما گوهر دیدگاههای او با بازخوانی و تبیین عمیقتر شاگردان و همفکرانش، در ابعادی وسیع تکثیر شد. در این بستر بود که به تدریج، نام او و یاد خداپرستان سوسیالیست، در سپهر اندیشگی و سیاسی ایران برجستهتر شد.
نخشب، شریعتی، سامی و پیمان
فهرست دانشآموختگان مکتب خداپرستان سوسیالیست، و همراهان نخشب مطول است. مستقل از طیفی از خداپرستان سوسیالیست که در کنار آشتیانی ماندند و در جمعیت آزادی مردم ایران فعال سیاسی نشدند، و صرفنظر از فهرست طولانی کنشگران سیاسی حزب ، نمیتوان از اشاره به سه نام متمایز و مشهور در تاریخ معاصر ایران پرهیز کرد: دکتر شریعتی، دکتر سامی، و دکتر پیمان.
علی شریعتی (متولد ۱۳۱۲)، روشنفکر مشهور، دیدگاههای نخشب را به شکل مفصلتری پیگرفت، و با قلم و زبان شورانگیز و با تکیه بر تاریخ و جامعهشناسی تشریح کرد. مثلث “زر و زور و تزویر” یا “آزادی، برابری و عرفان”ی که این نواندیش دینی پیوسته بر آنها تاکید میکرد، و به اذعان خود او، مقصود و مضمون تمام سخناش بود، همان سهگانهای بود که نخشب از آنها میگفت. سرنوشت، مرگ شریعتی نواندیش و عدالتخواه و آزادیطلب را ـ همچون نخشب ـ در غربت (مهاجرت/تبعید) رقم زد (۱۳۵۶).
کاظم سامی (متولد ۱۳۱۴) از جوانان همراه نخشب، بعدتر خود نفر نخست “جاما” (جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران) شد. پس از انقلاب، او بر جایگاه وزیر بهداری دولت موقت مهدی بازرگان و نماینده مجلس تکیه زد و خود را برای انتخابات ریاستجمهوری نامزد کرد. سامی با نقطه عزیمتهای عدالتخواهانه، ازجمله پیگیران جدی “طب ملی” و “شورا” در جمهوری اسلامی بود. قتل این فعال سیاسی دموکراسیخواه در مطباش در آذر ۱۳۶۷ شوکی بزرگی به نیروهای ملی ایران بود. نام او در فهرست قربانیان ترور مخالفان در جمهوری اسلامی ثبت شده است.
حبیبالله پیمان (متولد ۱۳۱۴) از جوانان همراه نخشب و حزب مردم ایران بود. او در ابتدای دهه ۱۳۴۰ همگام سامی در “جاما” (جنبش آزادیبخش مردم ایران)، و در آستانه انقلاب، موسس و نفر نخست “جنبش مسلمانان مبارز” شد. پیمان شهرهترین کنشگر سیاسی و متفکر در قید حیات اردوگاه خداپرستان سوسیالیست محسوب میشود. زندگی فکری ـ سیاسی وی گرهخورده با نظریهپردازی در حوزهی نواندیشی دینی، و پیجویی سوسیال دموکراسی با تاکید بر ارزشهای انسانی و اخلاقی. مولفههایی که خود بازتابدهندهی دیدگاههای نخشب است.
هفت دهه پیش، هنگامیکه جهان و بهویژه خاورمیانه اینچنین درگیر خشونتهای حاد مذهبی و فرقهای نبود، محمد نخشب از امکان همزیستی صلحآمیز انسانها در لوای آزادی و برابری، زیر سایهی اخلاق، و نیز در لوای حکومت قانون برآمده از انتخابات سالم و آزاد میگفت.
سوسیالیستهای خداپرست (از نخشب تا شریعتی و سامی و پیمان) هرچند هدف خشونت استبداد شاهنشاهی و ولایتفقیهی قرار گرفتهاند، اما بهگونهای موثر، پیام اجتماعی و نگاه متفاوت خود به دین را ابراز و تکثیر کردهاند.
در هنگامهی افزایش بیعدالتی در ایران و استقرار استبداد دینی، اندیشه سیاسی نخشب و همفکرانش (مبتنی بر ترکیبی از سه مقولهی آزادی، برابری و اخلاق)، باور ایشان به صلح و نوعدوستی و استقلال، و نیز رویکردهای نواندیشانهی آنان در حوزهی دین، بهگونهای راهبردی، جلوهگری میکند.
پینوشت:
فهرست سوسیالیستهای خداپرست همراه نخشب در حزب مردم ایران، مطول است؛ حسین راضی (که دبیرکل حزب شد)، علیاکبر نوشین، جواد شرفالدین، نظامالدین قهاری، محمود نکوروح، مهدی صراف، رسول دادمهر، هرمز ممیزی، فریدون و عزتالله ضرغامی، بهمن رضاخانی، معینالدین مرجایی، ابوالفضل مرتاضی لنگرودی، رضا نخشب، رضا کاشفی، علی شریعتمداری، و علیمحمد ایزدی، برخی از ایشان هستند.
کاظم یزدی، ابوالقاسم زرینخامه، احمد بیداری، احمد شهسا و ابراهیم یزدی نیز ازجمله خداپرستان سوسیالیستی بودند که همچون آشتیانی با جمعیت آزادی مردم ایران، همراه نشدند.