گفت وگو♦ سینمای ایران

نویسنده
مرضیه حسینی

فیلم “مثل یک قصه” به کارگردانی خسروسینائی و “مینای شهرخاموش” ساخته امیر شهاب رضویان در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. همکاران ما در تهران این دو فیلم را مورد بررسی قرار داده اند.

حرف های خسروسینائی

جنگ، نفرت می زاید

mesleyekghese_b.jpg


خسروسینایی کارگردانی که خود رادرژانرهای متفاوتی محک زده، همیشه فیلم هایی راخلق کرده که لحظات ناب آنها درخاطره جمعی مخاطبانش باقی مانده است، همین تجربه ژانرهای متفاوت اوراازافتادن به ورطه تکراردورنگه داشته است. گفت و گوئی داریم با او به بهانه نمایش “ مثل یک قصه” در جشنواره فیلم فجر.

” مثل یک قصه” چگونه شکل گرفت؟

اوایل جنگ ایران وعراق یکی ازآقایان مسئوول ازمن پرسید که آیا قصد ندارم این اتفاق راکه به لحاظ تاریخی ازاهمیت خاصی برخورداراست تصویرکنم وفیلمی درباره آن بسازم. پاسخ من این بود که به نظرمن این امرلازم وضروری است ولی من نگاه خاص خودم رابه جنگ واین اتفاق دارم واگرارائه این نگاه امکان پذیرباشد این فیلم راخواهم ساخت. درآن زمان داستانی به نام “کویرخون” رادراین قالب نوشتم. داستان درصحنه جنگ اتفاق نمی افتد بلکه درکلبه ای که پشت صحنه جنگ به حساب می آمد، جریان داشت. درآن زمان بدلیل آنکه جنگ تمام نشده بود ونگاه فیلم نگاهی مسالمت آمیزبود وتم داستان براین تفکراستواربود که انسانها درهرشرایطی می توانند باهم دوست باشند واین شرایط جنگ است که آنها رادرمقابل هم قرارمی دهد وایجاد نفرت وکشتارمی کند داستان درآن شرایط وبرهه زمانی مناسب ساخت تشخیص داده نشد. پس ازگذشت 24 سال آقای احمد زاده نویسنده- ازمن پرسیدند درباره جنگ داستانی دارید ومن این داستان رامطرح کردم وایشان پس ازخواندن آن توصیه کردند که این داستان به فیلمنامه تبدیل شود.

ابتدا نام کویرخون یعنی همان نامی که سالها پیش هنگامی که داستان به نگارش درآمد رابرای کارانتخاب کردید، چه شد که نامش رابه “مثل یک قصه” تغییردادید؟

اتفاقی که همیشه برای فیلم های من می افتد این است که هنگامی که فیلمبرداری به پایان می رسد، من نام آنها راپیدا می کنم. دراین فیلم نیزبرحسب عادت این اتفاق افتاد وپس ازاتمام فیلم من احساس کردم که “کویرخون” نام مناسبی برای فیلم نیست، داستان تم اصلی اش براین اساس بود که خوبی وبدی دربرابرهم قرارمی گرفت ورفتارانسانی ازیک سووجنگ ونفرت وبرخوردهای خشن زاییده شرایط جنگ ازسوی دیگرودربرابرهم رخ می نمود. پس ازساخت فیلم هنگامی که فیلم رادیدم به یاد داستان های کودکی افتادم که خوبی وبدی درمقابل هم قرار می گرفت ودرنهایت این خوبی بود که پیروزمی شد احساس کردم که این فیلم مانند یک قصه کوچک است واین شد که فیلم مثل یک قصه نام گرفت.

یک قصه کوچک چرا؟

به این خاطرکه چند هنرپیشه بیشترندارد ودریک فضای محدود کوه و بیابان می گذرد.

در دنیای واقعی ولی کمترپیش می آید که خیروخوبی برشرپیروزشود درفیلم شما آیا این خیروخوبی است که برشرفائق می آید؟

در داستان من مانند دیگرداستان ها تقابل خیروشرمطرح می شود ولی درنهایت به این می رسد که درشرایط جنگ خوبی نیزپیروزنیست ونیک وبد باهم می سوزند. ولی نام یک قصه به این دلیل انتخاب شده است که فیلم آرزوی این رادارد که انسان ها بتوانند درشرایط جنگ خصلت -های انسانی شان راحفظ کنند. ولی درشرایط معمول اینگونه نیست. درفیلم چندان سیاه وسفید به ماجرا نگاه نشده است ووجه های خاکستری هم درآن داریم. یعنی افرادی که نه پراز تنفرند و نه به انسانیت توجه دارند یک چیزی میان این دواند وبیشترفرصت طلبند. درکل خوبی هم برنده نمی شود واین حرف نسل جوان است که حتی خوبی هم پیروزنمی شود.

شما سالهای جنگ راتجربه کرده اید وازنقطه دید یک کارگردان تبعات آن راازنظرگذرانده اید پس ازاین سالها چه ارزیابی ازجنگ دارید؟

یک نکته ای بد نیست من اینجا مطرح کنم. یک فیلسوف لهستانی که جنگ راتجربه کرده است جمله ای دارد که من هیچگاه آنرا فراموش نمی کنم. می گوید: زمانی که جنگ شروع می شود کسی که آغازگرجنگ است بااین پیش فرض که برنده خواهد بود جنگ را آغازمی کند جنگ که ادامه می یابد طرف احساس می کند چندان هم برنده نیست. طرف مقابل هم که مقاومت کرده است این حس رادارد که توانسته تاحدی ازباختش جلوگیری کند ولی درپایان هردوطرف پی می برند که هردوبازنده اند. به نظرمن درجنگ برنده برنده وجود ندارد اقلا درمعیارهای انسانی برنده وجود ندارد ممکن اسن ازنظرسیاسی، سلطه بریک سرزمین یا انسانها، طرفی فکرکند پیروزشده است ولی به رغم من درجنگ برنده وجود ندارد. جنگ درواقع آدمها رابه نابودی می کشاند واین آن چیزی است که برای من تاسف برانگیزاست.

شما درفیلمی مثل “عروس آتش” سینمای قصه گو رابکاربرده اید ولی دراغلب کارهایتان باساختاری ضد قصه روبروهستیم، فیلم “مثل یک قصه” باتوجه به نامی که بارمعنایی قصه داربودن رامنتقل می کند چه شیوه روایتی دارد؟

این یکی دیگرقصه، قصه است. درمورد عروس آتش عده ای معتقد بودند که این فیلم هم برمبنای یکسری تحقیقات مستند ساخته شده است. من یک نکته رالازم است اینجا عنوان کنم که من همه نوع فیلم خوب رادوست دارم. این خوب جدای ازمعیارهای من می تواند مستند، مستند داستانی، فیلم کوتاه، داستان مطلق، اقتباسی و… باشد همه این نوع فیلم ها اگرخوب ساخته شده باشد خوب است، زیرا که سینما ابزاراست واگراین ابزاربا خلاقیت وتوانایی توام باشد مطمئنا نتیجه خوب خواهد داشت. اما درمثل یک قصه من آگاهانه، می خواستم قصه ای بگویم که شاید درواقعیت اتفاق نیفتد. حتی من تاکیدی نداشتم که صحنه ها وفضای فیلم با صحنه های دوران جنگ یکی باشد. آن راهم براساس اینکه طبیعت زیباست یا لازم است انتخاب کرده ام. امید من این است که فیلم رایک قصه امروزی ببینند. که یکسری ارتباط های انسانی رامطرح می کند.

در اغلب کارهایتان بادیدی واقعگرایانه پیش رفته اید، هرچند که گفتید این فیلم مابه ازای واقعی ندارد ولی آیا واقع گرا نیست؟

می تواند واقعی باشد. قسمتی ازآن، می تواند آرزوباشد، کما اینکه این آرزو به نتیجه نمیرسد ولی آدم می تواند آرزومند باشد که آدمها حتی درشرایط جنگ خصلتهای انسانی شان راحفظ کنند. اینجا درشخصیت هایی که ما داریم یکی ازآنها به دلیل لطماتی که ازدشمن خورده معتقد است که دشمن راباید نابود کرد. ولی دوجوان هستند واین برای من جالب است که نسل جوان فارغ ازاین بغضها وپیش داوری هاست وآن کسی که جوان است می گوید: یک افسرمجروح وسربازعراقی راه گم کرده اند وداخل کلبه شده اند وبه ما پناه آورده اند وسربازجوانی که معتقد است بیرون ازکلبه جنگ است.

گفتگو با امیر شهاب رضویان

در باره بازگشت


ask-dovom-b.jpg

امیرشهاب رضویان با پیشینه ای پرباردرساخت فیلم کوتاه، به سینمای حرفه ای آمد اودرساخته های بلندش نیزکوشید تاهمان روال تجربه گرایی متداول درحوزه فیلم کوتاه را حفظ کند. به بهانه حضورنمایش “ مینای شهرخاموش” درجشنواره با گفتگویی انجام

داده ایم.

اگر موافق باشید برای شروع دررابطه بافیلم وچگونگی شکل گیری آن توضیح دهید؟

طرح فیلم اوایل سال 82 درذهنم شکل گرفت. طرح اولیه درمورد پیرمردی بودکه باید مورد عمل جراحی قرارمی گرفت ولی ازجراحی می ترسید ودرطی این اتفاق باآدم های مختلفی مرتبط می شد. این مقداری گسترش پیدا کرد ونیازمند پزشکی شد که ازخارج ازکشوربرای جراحی پیرمرد می آمد که این پزشک یک راننده جوان دارد ودراین بین یک مجروح جنگی نیزبه طرح اضافه شد که بهانه آمدن پزشک به ایران بود. درنهایت فیلم به روایت بازگشت آدم ها به زادگاهشان تبدیل شد. درهمان زمان دردی ماه سال 82 زلزله بم اتفاق افتاد که پس ازاین تم اصلی فیلم تغییرکرد به بازگشت آدم ها به زادگاهشان که یک شهرزلزله زده است. درکناراینها تم یک عشق گمشده بعنوان درد مشترک پیرمرد وپزشک به تم اصلی داستان تبدیل شد.

نگارش فیلمنامه گویا زمان زیادی برده است؟

فیلمنامه ازآذر82 تا بهمن 84 نگارش شد که دوستان زیادی چون آقای انتظامی، امید روحانی سعید شاهسواری و شهباز نوژید دررابطه با فیلمنامه به من مشاوره دادند که آقای انتظامی خیلی لطف داشت ومشاوره های خیلی خوبی دررابطه باکاردادند، سعید شاهسواری نیزازهمکلاسی های قدیم من است ودررابطه با همه فیلم ها با او مشورت می کنم. فیلمبرداری فیلم 20 فروردین 85 درشهربم آغازشد ودر30 خرداد درتهران تمام شد. 10دقیقه فیلم درهامبورگ آلمان می گذشت که مهرماه سال 85 آن سکانس ها رافیلمبرداری کردیم.

زمان زیادی صرف تولید رازمینای شهرخاموش شد این امرناشی ازچه بود؟

عجله زیادی ندارم که فیلم راسریع بسازم و3-2 سال روی موضوع فیلمنامه کارکردم. ترجیح می دهم فیلمی که می سازم به اندازه کافی روی فیلمنامه ومسائل فنی کارکرده باشم ولی علاوه براعتقاد من این فیلم کارسختی بود. سختی آن نیزناشی از50 درصد فیلمبرداری بود که درشهربم صورت گرفت. شهربم شهری است که امکاناتش به حداقل رسیده وشرایط جوی به لحاظ گرما وبادهای محلی نامناسب بود که همه اینها درکنارناامنی منطقه ومشکلات حاشیه ای فیلمبرداری راسخت می کرد وایجاد محدودیت می کند تاکارخوب پیش برود. ولی فیلم درحدود 55 جلسه درتهران وبم فیلمبرداری شد وبه واقع با وسواس زیادی فیلم ساخته شد. ولی آنچه اهمیت دارد آن است که مخاطب فیلم راببیند وازنتیجه کارراضی باشد.

بازیگرها راچطورانتخاب کردید؟

تعدادی ازبازیگرها راازبم انتخاب کردیم که برخی ازبازیگران تئاتربم هستند وبرخی نابازیگر.

بازیگر نقش دکتر پارسا “ شهبازنوشیر” راچگونه انتخاب کردید؟

از طریف اعلامیه های اینترنتی درسایت های فارسی زبان آلمان شهبازنوشیرراپیدا کردیم. درآلمان حدود 100 مردایرانی رابرای بازی درنقش دکترپارسا تست زدیم که درنهایت اوانتخاب شد.

وعزت الله انتظامی چطور؟

آقای انتظامی ازاولین انتخاب ها بود. اگرانتظامی دراین فیلم بازی نمی کرد، این فیلم رانمی ساختم.

پس ازلحظه نوشتن به این بازیگرفکرکردید؟

وقتی فیلمنامه رامی نوشتم به این بازیگرفکر می کردم. تاوقتی که موافقت نهایی رااعلام نکردند، فیلمبرداری راشروع نکردم.

ارزیابی تان ازجشنواره فیلم فجرچیست؟

جشنواره فجررا تابع سلایق متنوعی می بینم که درسال های مختلف بااشکال متفاوت جشنواره اداره شده است ورویکردهای متنوعی برجشنواره حاکم است. سیاست گذاری جشنواره رانقد نمی کنم به این لحاظ که این امردرتخصص من نیست ولی درکل فکر می کنم وجود یک فضا برای ارائه یک ساله تولیدات سینمای ایران مقوله مهمی است وفضایی است که یک رابطه بی واسطه بین فیلمساز، منتقد ومخاطب بوجود بیاید که این بزرگترین ارزش جشنواره فیلم است.

جایگاه فیلم “مینای شهرخاموش” را در جشنواره چگونه ارزیابی می کنید؟

نمی توانم قضاوت کنم چون فیلم های دیگررا ندیده ام ولی هدف اصلی ام دیده شدن است وسالهاست که دیگردغدغه ام رقابت وجایزه نیست وفقط مسئله ای که اهمیت دارد حضورفیلم دریک فضای فرهنگی است.

پیش ازاین نام فیلم “رنگ های خاطره” بود ازعلت تغییرنام آن بگویید؟

از ابتدا اسم “رنگ های خاطره” را دوست نداشتم ولی اسم جایگزینی برای آن پیدا نمی کردم ولی کم کم در3-2 ماه گذشته به اسم “مینای شهرخاموش” رسیدم.