توسلی و سال های صبر و امید

محمد رهبر
محمد رهبر

بازجوها فقط 48 ساعت مهلت دادند تا به عروسی لیلا دخترش بیاید. با صورت اصلاح نشده و لباسهای زندان و کفش کتانی سر رسید، تا به حال کسی مهندس محمد توسلی را این طور ندیده بود.

 در این چند ساله، اوین خانه ی او و خانواده اش شده، داماد بزرگ، فرید طاهری و دخترش لیلا، بهار و زمستان زندان دیده اند. لیلا جرمش این بود که شاهد قتلی شد و دید که خودروی پلیس، یک معترض سبز را زیر گرفت. داماد را به اتهام عضویت در نهضت آزادی گرفتند و مهندس را به بهانه ی جعل امضای 143 نفرفعال اجتماعی و سیاسی که به سید محمد خاتمی نامه نوشتند و انتخابات مجلس را فرمایشی دانسته بودند، دستگیر کردند.

 این هفته رییس جمهورِ اصلاحات به خانه توسلی ها رفت و در غیاب زندانیان، دلجویی کرد. کیهان نوشت که خاتمی بعد از آن رایی که در دماوند داده، دوباره از نظام دور می شود. روزگارعوض شده، حالا نزدیکی به محمد توسلی اولین شهردار جمهوری اسلامی و دوست صمیمی محمد علی رجایی و با آن سابقه زندان و شکنجه در رژیم شاهنشاهی، فاصله ای بزرگ با نظام است. چه توان کرد، قدیمی ها دیگر نیستند که به یاد بیاورند، چگونه محمد توسلی را آنقدر ساواکی ها به زیر شلاق گرفتند که دچار تشنج شد و با این حال هیچ نگفت.

انقلاب ایران که پیروز شد، بازجوها هنوز نوجوان بودند و توسلی عاقله مردی که تخصص اش در مهندسی ترافیک بود و اولین شهردار تهران شد. با آن همه التهاب پس از زلزله انقلاب، به فکر شهر بود. توسلی و دوستانش در آن ازدحام سیاست به ترافیک شهر فکر می کردند و اول بار طرح ترافیک مرکز تهران را طراحی کردند و آنچه امروز اجرا می شود، بر اساس نسخه قدیمی است.

قرار بود تا شهر را شورای شهر و محلات اداره کند و شهردار درغیاب شورای شهر، شوراهای محلی را جان داده بود و برای متروی تهران هم برنامه ها داشت. مهندس بازرگان که استعفا داد، این عضونهضت آزادی چند صباحی به اصرار دوست قدیمی اش رجایی، در شهرداری ماند.

محمد علی رجایی نخست وزیرِ رییس جمهور بنی صدر بود و با حسن سابقه ی مهندس توسلی اصرار داشت تا شهردار بماند تا کارها بر زمین نماند. اما برخی وزرا ساز مخالف می زدند، ماندنِ یک عضو نهضت آزادی که انقلابیونِ جوان، اهالی اش را لیبرال می دانستند، خوشایند نبود.

 چوب لای چرخ گذاشتن ها شروع شد و متروی تهران را بهانه کردند که طرح گزافی است و در این اوضاع و شرایط که سیستان و بلو چستان نانی ندارد، مترو می خواهیم چه کار.

جنگ هم شروع شد و هواپیماهای عراقی درست از روبروی شهرداری گذشتند. توسلی به این فکر افتاد که از امکاناتِ شوراهای محلی استفاده کند و پشت جبهه را سر و سامانی دهد. اولین فعالیت های مردمی همان و احضارِ شهردار به وزارت کشور همان. جایی که مهدوی کنی، وزیرش بود و اعضای موتلفه اسلامی، میرسلیم و زواره ای مشاورانش. به شهردار گفتند که سفر ه اش را جمع کند و به این کارها کار نداشته باشد و اصلا وظیفه شهرداری تهران، همان جمع کردن زباله هاست.

رجایی قول داد که همه مشکلات را حل کند اما دیگر جایی برای ماندن نبود. نخست وزیر استعفای شهردار را قبول نمی کرد و از همین بود که به جماران رفت و استعفایش را به آیت الله خمینی داد همراه با شرحی از مشکلات شهر برای رهبر انقلاب.

بازجوها موجودات غریبی هستند، حتی اگر شاه پرست باشند یا ولایت مدار یک نقطه مشترک دارند و اینکه دنبال نقطه ی ضعف می گردند، برای شروع می زنند و می زنند، کاری که بازجوی جوان جمهوری اسلامی، درزندان سال 69 می کرد و توسلی را به زیر مشت و لگد می گرفت و بعد به دیوار می کوباندش و داد می زد که تو باید بشکنی، نشکست.

میانه های دهه هفتاد، مهندس توسلی دراداره ای، همان بازجو را دوباره دید که ریاست می کرد و یکباره ازشرم بر جایش نشست و مهندس هم چیزی به رویش نیاورد و بعدها گفت رنجی که در آن یک ساعت برد از رنج یک سال زندان من بیشتر بود و همان موقع بخشیدمش.

مهندس توسلی سال 80 هم زندان رفت و جرمش نهضت آزادی. بازهم نشکست و باز آمد. انتخابات سال 88 دوباره سراغ نهضتی آمدند که سالها بود نه نامزدی داشتند و نه هیچ رییس جمهوری به آنها پستی می داد.

 توسلی در این سه سال، سه بار رفته و آمده است. بازجو ها مجرب شده اند، دانسته اند که یک مرد مودب را با ناسزا و فحش و زشتی شکنجه باید داد. اینبار دل می شکستند، به خانه زنگ می زدند و پیر مرد را آماج زشت ترین کلمات می شد و در زندان هم آنقدر دورش می چرخیدند و دشنام می دادند که از هوش می رفت.

 برای عروسی دختر آمد و بعد به گوشه ای رفت و گریه امان نداد، نشکسته است، این گریه ی صبرو امید است، بازجو ها نمی دانند.