آژیر خطردر میدان کاج

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

از میدان کاج که عبور می‌کنم به غیر از آن جوان پیراهن قرمز غرق به خون و آن قاتل خنجر به دست، سیمای شهلا جاهد از نظرم می‌گذرد که در آستانه اعدام قرار دارد. به یاد اعدامی‌های مواد مخدر زندان‌های مشهد می‌افتم و نیز اینکه در سال گذشته آمار قتل عمد  83 درصد و آمار ضرب و جرح در ایران صد درصد افزایش یافته است. یعنی هر 15 دقیقه یک نفر در ایران به قتل می‌رسد- یک نفر هم قاتل می‌شود- و اینکه هر 20 دقیقه  یک نفر در اثر حادثه مثلا حادثه رانندگی می میرد. همه این ارقام حاکی از این است که گویی جامعه ایران نسبت به خود و نسبت به مردن و نسبت به مرگ بی‌تفاوت شده و به تدریج به سمت مرگ اخلاقی می‌رود.

وقتی مراکز رسمی اعلام می‌کنند طلاق نسبت به ازدواج در شش‌ماه اول امسال دو برابر شده و 45 درصد زوج‌های جوان ایرانی یا در آستانه طلاق قرار دارند یا به زور و رودربایستی اقوام، همسر خود را تحمل می‌کنند می‌توان عمق فاجعه سیاهی را که بر سر ما خیمه زده است پی برد. باز می‌توان اشاره‌ای به آمار مربوط به خودکشی، تجاوز، آدم‌ربایی و سرقت‌های مسلحانه داشت که اعداد و ارقام آن چند سالی است در ردیف اطلاعات فوق محرمانه ‌امنیتی قرار گرفته و کسی به آن دسترسی ندارد. از نهان کردن این ارقام اجتماعی می‌توان دریافت فجایع هولناک دیگری روزانه در کنار ما و یک خیابان یا یک محله آن‌طرف‌تر در حال رخ دادن است ولی جز مسئولان  کسی به آنها دسترسی ندارد. در این میان فقط  قتل در میدان کاج بود که به عنوان یک معیار برای ارزیابی تحولات  جامعه مورد توجه کارشناسان و جرم‌شناسان قرار گرفت و همه آن را نماد آنچه از ایران رخت بربسته و آنچه در جامعه ایران جا افتاده است ارزیابی کردند. عمود همه آنچه پیرامون حادثه میدان کاج نوشته شد یا مورد بحث کارشناسی قرار گرفت این بود که رحمت و آرامش از میان ما رخت بربسته و خشونت و انتقام و فقدان تحمل اجتماعی جایگزین شده است.

بی‌تردید همه اجزای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک جامعه به یکدیگر مرتبط هستند و تحولات مثبت و منفی یک حوزه بی‌درنگ و به صورت‌های متفاوتی در حوزه‌های دیگر سرایت و خودنمایی می‌کند. یعنی نمی‌توان تاثیر رشد تورم، افزایش شکاف طبقاتی و فراگیر شدن خط فقر یا حتی بحران مسکن و اشتغال را در گسترش طلاق و اعتیاد نادیده گرفت. امری که گام به گام به گسترش ولنگاری، بی بندوباری، فروش سلاح سرد و سپس نزاع و درگیری و فزون شدن شمار زندانیان عادی منجر می‌شود و یک‌شبه رخ نداده است. در هر حال کف همه این تغییرات ساختاری این نهفته است که تداوم فشارهای اقتصادی و صد البته بی‌پاسخ ماندن خواسته‌های سیاسی، تحمل اجتماعی را به حداقل و در سطح کشورهایی کشانده است که تازه در استانه  مدنییت قرار گرفته اند.  بر مردمانی که سالیان سال با حافظ و سعدی و قرآن و مفاتیح آرامش می‌یافتند و یکدیگر را با ارامش و عشق تحمل می‌کردند چنان عرصه به تنگ آمده است که به جای شعر و غزل و نیز گفت‌وشنود و صد البته تحمل دیگران، خیلی زود تیغ مبادله می‌کنند. گویی روان جامعه ایرانی چنان مرتعش و تحریک‌شده است که توان شنیدن از دیگران و نیز تحمل قانع کردن دیگران و بخشیدن را از دست داده یا از دست می‌دهد. ادامه این روند بی‌تردید فقط منجر به این می‌شود که به‌زودی به غیر از آمارهای مربوط به خودکشی بقیه آمارهای نا هنجاری ها اجتماعی نیز در ردیف اطلاعات محرمانه قرار گیرد و ایرانیان حتی شانس این را نیز از دست بدهد که در جریان میزان رشد تحولات منفی خود قرار گیرند.

هر آنچه تاکنون آمد مقدمه این بود که حتی اگر هیچ چالش سیاسی مهمی در این کشور مورد توافق و مصالحه قرار نگیرد، نمی‌توان از این امر غافل بود که گفت‌وگو کردن، مصالحه، کوتاه آمدن و بخشیدن را برای ریشه‌کن کردن بخش‌هایی از ریشه‌های خشونت در نظام آموزشی و تربیتی باید مورد توجه قرار داد تا گسترش فرهنگ خودمحوری و خودبینی و خشونت‌طلبی متوقف شود. این واقعیت را نیز نمی‌توان انکار کرد که نقاط ضعف و حتی ابهام‌های آموزشی و تعریف نداشتن در بسیاری از مباحث تربیتی عامل مهمی بوده است برای خشن و فاقد تحمل شدن جامعه ایران. آموزش و پرورش در این زمینه باید گام اول را برمی داشت و صدا و سیما با حذف نمایش‌های سراسر  حاکی از خشونت و قتل، گام بعدی را.

نمایش فیلم‌هایی با مفاهیم انسانی و عاطفی بر رفتار مردم و تعاملات عادی اجتماعی مردم بیشتر تاثیرگذار است اما ادامه پخش این همه سریال‌ که در جریان آنها کسانی کشته می‌شوند یا برای کشتن نقشه می‌کشند. تاثیری ویرانگر از خود باقی می‌گذارد. بی‌تردید اگر خشونت و رفتارهای غیرمنطقی در میان اقشار وسیعی از اجتماع در چنین سطحی خودنمایی می‌کند تاثیر عملکرد صدا و سیما را نمی توان نادیده گرفت. کاش می‌شد ازاین همه کلیشه‌های تکراری و سخنرانی‌های شبانه روزی که توجه کسی راجلب نمی‌کند، کاست و به تولید برنامه‌های ویژه‌ برای نقد و تحلیل بحران‌های حاد مانند خشونت‌طلبی و فاصله گرفتن مردم از راهکارهای مسالمت‌آمیز برای حل معضلات عادی روزانه پرداخت.

از شهلا جاهد نام بردم زیرا مشهورترین زندانی زن غیرسیاسی ایران طی هشت سال گذشته است. بسیاری از زنان زندانی بی‌پناه گفته‌اند که در زندان مورد حمایت او قرار گرفته‌اند اگر می‌خواهیم بخشیدن و مصالحه کردن را دوباره با جامعه ایران آشتی دهیم می‌توان با تلاش برای عفو شهلا جاهد شروع کرد و نیز می‌توان بخشیدن زندانیان حوادث سیاسی سال گذشته را آزمود. این وعده خداست که بخشیدن همواره درهای رحمت را می‌گشاید و مردمان را با یکدیگر مهربان می‌کند.

منبع: شرق