راه نیویورک از قاهره می گذرد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

دست به هیچ چیز نزنید، بگذارید همین طور ادامه پیدا کند، داستان دارد به جاهای خوبی می رسد. ‏مثلا اگر انشاء الله دری به تخته خورد و احمدی نژاد و بوش با هم توافق کردند، مشکل ما هم حل ‏می شود، دیگر کسی به ما نمی گوید جاسوس آمریکا؛ هم من براحتی به ایران می روم و هم ‏احتمالا حسین درخشان می تواند تا ده سال دیگر ویزای آمریکا را در تهران دریافت کند. متکی ‏امروز تاکید کرد، خیلی هم انگار قصد داشت که حتما معلوم بشود که تاکید دارد که « ایران ‏بزودی با آمریکا مذاکره می کند.» در همین راستا داستان رابطه با مصر هم قابل توجه است:‏

‏28 سال قبل: ایران کاملا با مصر قطع رابطه کرد.‏

‏25 سال قبل: ایران نام قاتل رئیس جمهور مصر را روی خیابان مهمی در تهران گذاشت.‏

‏20 سال قبل: هیچ ایرانی حق سفر به مصر ندارد.‏

‏10 سال قبل: حتی اگر با صدام هم دوست بشویم با مصر دوست نخواهیم شد.‏

‏5 سال قبل: با عربستان عزیز دوست می شویم ولی با مصری های آمریکایی دوست نمی شویم.‏

‏4 سال قبل: هرگز با مصر رابطه برقرار نمی کنیم.‏

‏1 سال قبل: شایعه برقراری رابطه با مصر دروغ است.‏

شش ماه قبل: ما در هیچ حالتی با عوامل پیمان صهیونیستی کمپ دیوید کنار نمی آئیم.‏

یک ماه قبل: احمدی نژاد اشتباها به جای اینکه شماره تلفن مشرف را بگیرد، شماره مبارک را ‏گرفت و با او یک ساعت اشتباها حرف زد و اشتباها از او خواستار برقراری رابطه بیشتر شد.‏

‏25 روز قبل: لاریجانی به مصر رفت و با رئیس سازمان اطلاعات، رئیس الازهر، وزیرخارجه ‏و هر کسی که وقت اضافی داشت ملاقات کرد.‏

‏20 روز قبل: حداد عادل به مصر رفت و با حسنی مبارک ملاقات کرد و او را نیم ساعت ماچ ‏کرد.‏

‏15 روز قبل: ناطق نوری به مصر رفت و با حسنی مبارک ملاقات کرد و نیم ساعت از شادی این ‏دیدار توی بغل هم گریه می کردند.‏

‏10 روز قبل: وزیر راه و امور مسکن برای دیدن اهرام ثلاثه مصر به این کشور رفت.‏

‏8 روز قبل: وزیر صنایع سنگین و امور خیریه درحال بازگشت از دبی وسط راه در قاهره توقف ‏کرد و با وزیر فرهنگ مصر در مورد شهرسازی در ایران و مصر گفتگو کرد.‏

‏6 روز قبل: برادر احمدی نژاد با برادر حسنی مبارک تلفنی حرف زدند و در مورد شیوه های ‏مشترک بازرسی در دفتر ریاست جمهوری گفتگو کردند.‏

‏3 روز قبل: وزیر علوم در حال رفتن به دفتر کارش بصورت سرزده به قاهره رفت و از سی ‏دانشگاه این کشور، وزارت خارجه، بازیگران سینمای مصر و حسنی مبارک دیدار کرد.‏

‏2 روز قبل: وزیر خارجه اعلام کرد ایران آماده برقراری ارتباط با مصر است و قصد دارد 25 ‏سفارتخانه در قاهره ایجاد کند.‏

دیروز: احمدی نژاد اعلام کرد بزودی به مصر خواهد رفت تا با حسنی مبارک عزیز دیدار کند.‏

نیم ساعت قبل: احمدی نژاد به قاهره رسید و اعلام کرد از این پس به جای ونزوئلا هر هفته یک ‏بار به قاهره می رود. حسنی مبارک نیز از دیدن احمدی نژاد غش کرد و فعلا مشغول ماچ کردن ‏همدیگر می باشند.‏

اما در همه این سال ها مسعود بهنود به خاطر تهیه گزارشی از پیمان کمپ دیوید و تهیه فیلمی از ‏سفر انورسادات به اسرائیل باید سرکوب میشد و شد. خود مسافران و امضا کنندگان پیمان خوب ‏خوب شدند و دست به گردن شدند اما گزارشگر همچنان بدبدبد است.‏

نتیجه گیری اخلاقی: اصولا سیاست خارجی ایران براساس اصول مشخص و روشنی است.‏

جمعه بیام بپرسم، شنبه بیام برقصم

من نمی دانم چرا این خبر خوش فضایی را که امروز خبرگزاری فارس اعلام کرده « خبر خوش ‏هوا فضا فردا اعلام می شود.» مسوولان کشور می دانند، یا هنوز درحال تولید خبرش هستند و ‏خودشان هم نمی دانند این خبر چیست؟ البته بعید است که خبری را بدانند ولی امروز اعلام نکنند ‏و فردا اعلام کنند، مرض که ندارند! حتما اگر خبری به این خوشی و خوبی هست که ملت عزیز ‏ایران با شنیدنش یادشان می رود که یک ماه گاز و برق نداشتیم و راهها بسته بود و دهها نفر در ‏اثر گازگرفتگی و سرما از بین رفتند، چرا زودتر این خبر را نمی دهند؟ الآن کلی از مردم ‏مشکلات مالی دارند، همین خبر را که بشنوند کلی از مشکلات شان حل می شود، چرا اینقدر بی ‏رحمانه دل این مردم را می سوزانند. البته ممکن است دادن خبر خوش فضایی از نظر علمی فقط ‏در روز دوشنبه ممکن باشد، ما که متخصص هوا فضا نیستیم، شاید ما اشتباه می کنیم. البته حافظه ‏مردم هم کمی اشکال دارد، قرار بود یک سال قبل خبر خوش فضایی داده شود. به نظرتان قرار ‏است فیل جدیدی به هوا فضا پرتاب شود؟ ‏

تروریست تحصیل کرده و دموکرات بی سواد

یک خبر بامزه منتشر شد. گفته شده است که مافیای ایتالیا دیگر مثل سابق دست یک مشت لات بی ‏سواد سیسیلی نیست، بلکه توسط گروهی لات تحصیل کرده اداره می شود. البته این موضوع ‏بسیار مهمی است، چون اصولا مافیا یکی از خصوصیاتش که خیلی برای جهانیان مفید است، این ‏است که باید تحصیلکرده باشند، مثلا مردم جهان دوست دارند که وقتی کسی از آنها باج و حق ‏حساب می گیرد حداقل حالا که زور می گوید، یک دکترای حسابداری داشته باشد. یا مثلا اگر یک ‏عضو مافیا ترور فیزیکی می کند، حداقل قبل از ترور کردن مدرک دکترای فیزیک هسته ای را ‏نشان بدهد، یا اگر کاباره اداره می کند، لااقل یک فوق لیسانس هنرهای دراماتیک داشته باشد. البته ‏در شرایط کنونی فقط مافیا نیست که تحصیل کرده است. نفر دوم همین القاعده پزشک است، در ‏کشور خودمان هم خدا را شکر بسیاری از برادران و خواهران فاشیست مان دکترای راهسازی و ‏فوق لیسانس مدیریت دارند، وگرنه دل مان را به چی خوش می کردیم؟ البته در اروپا و آمریکا هم ‏همینطور است، بسیاری از مخالفان دموکراسی تحصیلات دانشگاهی دارند، در عوض آدمی مثل ‏بوش مروج دموکراسی در جهان است، و آدمی مثل سارکوزی چهره اول فرانسه ای است که ‏سارتر و ولتر و مونتسکیو چهره های تاریخی اش هستند. بالاخره هرچیزی که عوض دارد، گله ‏ندارد. ‏

انتخابات با نشاط

از سه چهار طرف قضیه ایراد دارد. ‏

از طرف اول پورمحمدی وزیر کشور که خودش می داند که اصولا در انتخابات سلیقه های ‏عمومی که هیچ، سلیقه نیروهای وفادار به نظام هم که هیچ، سلیقه اصلاح طلبان هم که هیچ، حتی ‏سلیقه مجلس موجود هم رعایت نشده و نمی شود، گفت: « برگزاری با نشاط انتخابات نیازمند ‏حضور نمایندگان همه سلیقه هاست.» پس در کمال سرور و شادمانی نتیجه می گیریم که وزیر ‏کشور تصمیم جدی دارد که هر کاری بکند، جز برگزاری انتخابات با نشاط.‏

از طرف دوم اصلاح طلبان هم که خودشان می دانند که حتی اگر افراد رد صلاحیت شده همگی ‏تائید صلاحیت شوند، باز هم انتخابات رقابتی و آزاد نیست، با این وجود خانم محترمی مثل زهرا ‏شجاعی گفته است: « اصلاح طلبان تنها در انتخابات رقابتی، آزاد و سالم شرکت می کنند.» خب، ‏خانم محترم! این چه حرفی است، بگو در انتخابات شرکت نمی کنیم.‏

از طرف سوم: خانم عبادی و دوستان، اعلام کرده اند که اگر انتخابات کاملا آزاد نباشد، یعنی ‏شورای نگهبان کنار نرود، همه حق انتخاب نداشته باشند، انتخابات با نظارت بین المللی برگزار ‏نشود و چند چیز دیگر، در انتخابات شرکت نمی کنند. من نمی فهمم چرا شرطی که می دانند نمی ‏شود، می گذارند؟ ‏

نتیجه گیری اخلاقی: هم کسی که انتخابات برگزار می کند، هم کسی که در انتخابات در هر حال ‏شرکت می کند، هم کسی که در هر حال در انتخابات شرکت نمی کند، اجماعا دروغ می گوئیم، ‏اصولا هیچ مشکلی هم نیست.‏

عرق فروشی کیهان

این طنز امروز کیهان را بخوانید.‏

‏« گفت: جرج بوش در یک سخنرانی گفته است «در دوران جوانی شدیداً معتاد به الکل بودم ولی ‏بعدها ترک کردم»!

گفتم: حتما بعد از ترک الکل به هروئین معتاد شده است.

گفت: مگر وحشی گری و خونریزی و قتل عام مردم و غارتگری محرومان و… از اعتیاد به الکل ‏و هروئین و بنگ و حشیش و کراک و شیشه بهتر است؟!

گفتم: یارو در آمریکا وارد یک مشروب فروشی شد و چند تا بطری عرق کوفت کرد. بعد به ‏گارسون گفت؛ تریاک داری؟ و یک نخود تریاک هم کشید و بعد پرسید هروئین؟ کوکائین؟ و… همه ‏را مصرف کرد و بعد گفت یک چای کمرنگ؟ گارسون با تعجب پرسید چرا کمرنگ؟! و یارو ‏گفت؛ آخه چای پررنگ واسه قلب ضرر داره!»‏

توضیح اول: اصولا کسی چند بطری عرق نمی خورد، اگر چند بطری عرق بخورد احتمالا قبل ‏از اینکه بتواند حرف بزند می میرد.‏

توضیح دوم: اصولا در هیچ مشروب فروشی در هیچ جای دنیا تریاک و هروئین نمی فروشند.‏

توضیح سوم: نویسنده کیهان به دلیل عدم آشنایی با مصرف « عرق» واحد مصرف مشروبات ‏الکلی را نمی داند و طبعا متوجه نیست که هیچ وقت یک آدم نمی تواند چند بطری عرق بخورد. ‏مثل این است که آدم برای رفع تشنگی پنج سطل آب بخورد، اما همین نویسنده به دلیل آشنایی دقیق ‏با تریاک می داند که واحد مصرف تریاک « نخود» است و مواظب است که زیاده روی نشود.‏

توضیح چهارم: احتمالا کسی که چند بطری « عرق» می خورد، برای اینکه نشئه بشود نباید «یک ‏نخود» تریاک بکشد، بلکه احتمالا باید دو کیلو هم تریاک بکشد.‏

توضیح پنجم: اصولا در مشروب فروشی کسی گارسون را صدا نمی زند، بلکه در رستوران این ‏کار را می کند.‏

سووال: فکر می کنید کسی که در مورد موضوع ساده ای مثل مشروب فروشی در آمریکا این همه ‏دچار توهم است، در مورد مردم آمریکا و دولت آمریکا، یا اصولا هر جایی بیرون تهران چطور ‏فکر می کند؟

و حتی یک کلمه هم بد نگفت

گاهی فکر می کنم چقدر خوب است که آدم کاری کند که وقتی می رود همه از زیبایی ها و خوبی ‏ها و یادگارهای ماندگارش حرف بزنند، البته که کار سختی است. از دیروز اینترنت پر بود از ‏قشنگ ترین یادگارها از احمد بورقانی، مثل صدها دسته گل که به نشانه وجود آدمی که همه ‏وجودش پر از نیکی بود، فضا را پر کند. حتی سایت تابناک هم درگذشت بورقانی را تسلیت گفت ‏و یکی از آثار وجودی او را « روزنامه های زنجیره ای» دانست. مغز که قاط بزند همین می ‏شود. شد حکایت طرفداران حکومت پهلوی سابق که چنان تحت تاثیر انقلاب قرار گرفته بودند که ‏شعار می دادند« زنده باد شاه خائن»‏