ایرانیانی که به دلایل گوناگون مجبور به ترک وطن شده و در دیار غربت زندگی می کنند، نگاه متفاوتی نسبت به حدود آزادی در جمهوری اسلامی پیدا کرده اند.
برخی از هموطنان که بخصوص تحت فشارهای طاقت فرسای دهه 60 جلای وطن کرده اند، هنوز هم شرایط ایران را چیزی شبیه جهنم ترسیم می کنند، آنچانکه گویی روزانه هزاران تن را به دلیل اظهار نظر یا فعالیت محدودشان در ملاءعام گردن می زنند.
برخی دیگر از هموطنان که جزو مهاجران سال های اخیراند، با مقایسه ایران با بعضی کشورهای کوچک و توسعه نیافته منطقه، شرایط سیاسی در ایران را چندان هم ناامید کننده نمی دانند و حتی معدودی از آنها، حداقل آزادی ها برای فعالیت های معمول سیاسی در ایران را تامین یافته تلقی می کنند.
نیازی به توضیح ندارد که ایران جهنم مورد ادعای برخی از گروههای اپوزیسیون خارج از کشور نیست و هنوز می توان در ایران در خلوت و جلوت، سیاست های نظام را به چالش کشید، البته به شرط آنکه چنین حرکتی، تکرار نشود، سازمان نیابد، موج ایجاد نکند و سرانجام اینکه بر نقاط فوق العاده حساس نظام، انگشت نگذارد.
با همین توضیح مختصر می توان ادعای دسته دیگری از هوطنان را که مدعی وجود حداقل آزادی ها برای انجام فعالیت های عادی سیاسی در ایرانند، باطل دانست.
اشتباه این دسته از دوستان مانند برخی ناظران خارجی این است که ایران را با پاره ای کشورهای توسعه نیافته همسایه مقایسه می کنند و آنگاه رای به بهتر بودن شرایط ایران می دهند.
در واقع مقایسه سطح آزادی در دو کشور بدون در نظر داشت جمعیت، پیشینه، نرخ سواد و آموزش، رشد طبقات اجتماعی، میزان درخواست مشارکت در امور سیاسی، وجود قشر روشنفکر و دانشجو، پیشرفت های تکنولوژیک و غیره، امری بی هوده است و حاوی اطلاع ویژه ای در باره سطح واقعی آزادی در آن دو کشور نیست.
به عبارت روشنتر، آزادی در هر کشور تابعی از شاخص هایی است که در پاراگراف بالا نقل شد و بدون توجه به این شاخص ها، حدود و ثغور آزادی سیاسی در یک کشور را نمی توان دریافت.
ایران کشوری است باستانی و دارای سابقه ای نسبتا درخشان از یک تمدن تاریخی. کشور ما در عصر استعمار، هرگز مستعمره نشد و در اوج انحطاط مشرق زمین، صد سال پیش صاحب نخستین قانون اساسی در بین کشورهای منطقه شد.
صد سال است که ما مجلس و نهادهای مدرن حکومتی داریم و در پرتو پیشرفت های جهانی، طبقات تحصیل کرده، روشنفکر، متخصص و خواهان مشارکت در سرنوشت خود در ایران به اندازه ای رشد کرده که قابل قیاس با بسیاری از کشورهای منطقه نیست.
از این رو نباید ایران را با کشورهایی که از استقلالشان بیش از چندین دهه نمی گذرد و دارای بافت های اجتماعی عقب مانده و بدون طبقات قدرتمند خواهان مشارکت در امور سیاسی اند، مقایسه کرد و حکم به بالا بودن سطح آزادی در ایران داد.
به باور من، سطح آزادی از جمله آزادی بیان در ایران که ابتدایی ترین نوع آزادی است، در مقایسه با نیازی که جامعه ایرانی و طبقات مولد فکر و اندیشه برای انجام امور معمول خود دارند، حتی از کشورهایی که اغلب مورد تمسخر قرار می گیرند، پایین تر است.
در کشوری مانند عمان و یا عربستان، مگر چند روشنفکر و متفکر و هنرمند پیدا می شود که برای خلق و ارائه آثار خود با محدودیت های دولتی روبرو باشند؟
در ان کشورها، مگر چند دانشجوست که خواهان فعالیت سیاسی در دانشگاهها باشند، اما دولت مانع آنها شود؟
در جایی که تقاضا برای مشارکت وجود ندارد و یا اندک است، تاسیس یک شورای مشورتی شبه حکومتی نیز پیشرفت محسوب می شود، اما در جایی که تقاضای مشارکت بسیار بالاست، ایجاد سد نفوذ ناپذیری برای پالایش افراد خواهان ورود به نهادهای حاکم بر مبنای گرایش های سیاسی و اعتقادی آنها، معنایی جز عقبگرد ندارد.
با این مقدمه طولانی، می خواهم تاکید کنم که آزادی بیان در ایران به شدت محدود است و وقتی پای برنامه هسته ای کشور در میان باشد، به حد صفر میل می کند.
اینک سازمان مجاهدین انقلاب تابوی مربوط به ممنوعیت هر گونه اظهار نظر متفاوت از دیدگاه رسمی حکومت در باره برنامه هسته ای ایران و نحوه اداره آن را شکسته است و همزمان با این تابو شکنی، محافل رسانه ای وابسته به حکومت به کار افتاده اند تا برای اعضای این سازمان دردسر ایجاد کنند.
اگر پرونده هسته ای امری است مربوط به همه ایرانیان و سرنوشت همه ما را رقم می زند، چگونه ما ایرانیان حق اظهار نظر در باره چیزی که سرنوشت ما و فرزندانمان را تعیین می کند، نداریم؟
چه کسی و بر مبنای کدام حق، می تواند مانع از اظهار نظر ما در باره یک موضوع به غایت حساس و بحران زا برای کشور شود؟
اگر آتشی بر دامن این کشور افتد، مگر دودش فقط به چشم چند مسئول و مقام سیاسی می رود که آنان اجازه اظهار نظر به شهروندان کشور نمی دهند؟
تاریخ نشان داده است که در هنگامه شداید و سختی ها، این مردم عادی اند که قربانی می شوند و نه صاحبان مال و جاه و قدرت.
پس چگونه از ما می خواهند که دم فرو بندیم و حتی از سرنوشتی که مانند دیوانه ای تیغ در دست در پی مان دوان است، اظهار نگرانی هم نکنیم؟
به هر حال سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان یکی از گروههایی که نقشی اساسی در شکل گیری نظام سیاسی ایران داشته است، گامی شجاعانه برداشته است، چنانچه نظام سیاسی این گام را با برخورد شدید – از هر نوع آن – پاسخ دهد، در آن صورت کشور ما وارد همان جهنمی شده است که برخی ایرانیان مهاجر ادعا می کنند.