صحنه

نویسنده
پیام رهنما

پازل های ناهمگون نمایشی

نمایش “دوازده” همزمان با مکثی کوتاه بر یک رویداد واقعی، حرکتی تدریجی و لایه لایه به سمت حقیقت انسانی را آغاز می‌کند و همگام با این روند تدریجی، تماشاگرش را در لذت کشف و نزدیک شدن به حقیقت انسانی غرق می‌کند.
فردی کشته شده و پسر جوان او متهم به قتل است.دوازده نفر اعضای هیئت منصفه با شخصیت‌ها و تیپ‌های متفاوت در اتاقی برای گناهکار بودن یا نبودن او تصمیم می‌گیرند. داستان دراماتیک از زمانی آغاز می‌شود که پس از جلسه دادگاه همه اعضای هیات منصفه با اطمینان از رای قاطع به گناهکار بودن پسر دستهایشان را بالا می‌برند، اما یک نفر نخستین تردید را ایجاد می‌کند و رای به گناهکار بودن او نمی‌دهد…

 

نگاه…

یکی از عناصر متمایز کننده‌ هر نمایش از دیگری فضای خاص آن نمایش است. فضایی که به آن جان می‌بخشد و ذهنیت مخاطب بر اساس آن شکل می‌گیرد. این فضا چه ملهم از نمایشنامه‌ای رئالیستی باشد و چه نباشد بر پایه روایت خود، مخاطب را با اتمسفر موجود درگیر کرده یا بر اثر تفسیری اشتباه از متن، مخاطب را از اثر نمایشی دور می‌کند.

این موضوع گرچه آگاهی‌دهنده است و مخاطب را در درک فضای زمانی جدیدی که در نمایش به وجود آمده یاری می‌رساند؛ اما آنقدر ناگهانی اتفاق می‌افتد که درک زمانی مخاطب را برهم ریخته و نمایش را به دو پاره تبدیل می‌کند. پاره‌ای که در آن گذر از امروز به دیروز با کندی و با فاصله کوتاهی در حد ساعت‌ها و روزها صورت می‌گیرد و حتی توهم پیش رفتن مستقیم داستان در زمان را به وجود می‌آورد. و پاره‌ای دیگر پس از آن که ناگهان گذری زمانی، در گذشته اتفاق می‌افتد. پس از آن دوباره سیری عقب رو در زمان در حد روزها و ساعتها، که در آن با داستان زندگی کاراکترها، اتفاقاتی که برای آنها افتاده و دلیل دشمنی امروز آنها مواجه می‌شویم.



گرچه موضوع متن نمایش بر پایه فاش کردن اطلاعات گذشته و نمایش شکاف میان روابط آدم‌ها و تنهایی آن‌ها  شکل گرفته است؛ اما این اتفاق به سادگی و با سیری خطی (البته در زمان گذشته) اتفاق نمی‌افتد. کلیت داستان نمایش از سیری مشخص برخوردار است که در آن با ساختاری قطعه قطعه و پازل مانند روبرو می‌شویم. ساختاری که در آن معرفی مختصری از هر کدام از کاراکترها و روابط میان آنها صورت می‌گیرد. این معرفی قرار است با پیشرفت نمایش کامل شود. کارگردان نمایش، برای تکمیل این اطلاعات از شیوه خاص خود استفاده کرده است. شیوه‌ای که در آن با حذف نقاط اوج خرده داستان‌ها روبرو هستیم و اطلاعات نهایی داستان از مخاطب پنهان نگه داشته شده‌اند. در این شیوه برای مثال اتهامات برخی از متهمان کاملاً نامشخص و یا سطحی هستند و نمی‌توانند به عنوان دلایلی قانع کننده برای ادامه سیر داستان ( رو به جلو) مطرح شوند. این شیوه نگارش که ظاهراً در آن تعمد نویسنده وجود دارد، به باقی ماندن سوالات بی جواب در ذهن مخاطب می‌انجامد.

در کارگردانی نمایش “12”با فضای نیمه انتزاعی مواجهیم که از قرار معلوم دادگاه پیش روی در آن قرار است نقش خبررسانی را بازی کنند که کاراکترها دائماً در حال عبور از آن هستند. علاوه برعناصر صحنه ای، جنس‌بازی‌ها، رنگ، نور، موسیقی و کلیت حاکم بر فضا که با میزانسن های فشرده شده ترکیب می شوند در آفریدن این فضای نیمه انتزاعی بی‌تاثیر نیستند.
میزانسن‌های تفکیک شده نمایش در فضاهای چندنفره اتفاق می‌افتد. فضاهایی که در آن هم در متن و هم در کارگردانی نمایش رابطه کج دار و مریزی را شاهدیم که از پس سالیان بر کاراکترهای نمایش تحمیل شده، رابطه‌ای که درباره آن سخنی گفته نشده و زندگی پوچی در آن تصویر می‌شود که مسیر حرکت تک تک کاراکترها را به سوی پوسیدگی و ناامیدی نشان می‌دهد. مسیری که شاید آدم هادرآن خواهان تغییر و خروج ازبحران هستند.

این ناکامی در روابط کاراکترها علاوه بر صحنه‌های دونفره‌ای که در آن شکلی از رابطه مکاشفه ای  نمایش داده می‌شود، در مونولوگ‌های کوتاه هر کدام از کاراکترهای اصلی نیز جلوه‌گر می‌شود. مونولوگ‌هایی که در آن‌ها کاراکترها رازهای نگفته خود و شاید وجه خاموش و دلمرده خود را به زبان می‌آورند. این وجه دلمرده و مایوس در تمام طول کار قابل شناسایی است. به نظر می‌رسد که افسردگی و خاموشی و دست روی دست گذاشتن بخشی از زندگی این آدمها شده، آدمهایی که از هم دور می‌شوند و در توهم یافتن رابطه‌ای ناب و خالص به گذشته یا رویاهای خود پناه می‌برند.

صحنه نمایش “دوازده” نه تنها سرما و خشونت نهفته در بسترهای زیرین داستانش را با خود به همراه ندارد، بلکه با سفیدی و بی چیزی غیر واقع‌گرایانه‌اش بیشتر شبیه به دکور برنامه‌ها و مسابقه‌های تلویزیونی نشان می‌دهد. رنگ‌های تیره و فضای دلمرده و غم زده اثر و حتی طراحی صحنه و ریتم کند نمایش، دست به دست هم داده‌اند که با وجود تمام نوآوری‌ها، نمایش “12” نمایشی معمولی و تا حدودی کسل‌کننده باشد. نمایشی که در آن دردهای انسانی تنها بر سطح نمایش جلوه‌گر می شوند و راهی به عمق آن نمی‌یابند.