زنان بدون قیصر

حامد احمدی
حامد احمدی

» خشت و آینه

فیلم‌های دیروز، گرفتاری‌های امروز

مقدمه: خشت و آینه بخش تازه‌ای است که قرار دارد به فیلم‌های قدیمی سینمای ایران بپردازد. فیلم‌های که نه صرفا به لحاظ کیفیت هنری، که از دید مضمون و نگاه اجتماعی مهم بوده‌اند اما در زمانه‌ی خودشان جدی گرفته نشدند تا “فیلم‌های دیروز” تبدیل به “گرفتاری‌های امروز” در عرصه‌ی اجتماع بشود.

هشتمین روز هفته در زمان خود، و حتی تا همین امروز، مورد توجه منتقدان و مخاطبان جدی سینما قرار نگرفته. در نیمه‌ی اول دهه‌ی پنجاه، زمان اوج موج نو و کاشفان نه چندان فروتن‌اش در مطبوعات سینمایی، فیلم “حسین رجائیان” با این‌که تم جذابی دارد، حرف مهمی می‌زند و سر و صورت حرفه‌ای دارد، اما دیده نمی‌شود تا از پس‌اش فیلم‌های مشابه ساخته بشوند و موجی هم‌پای “قیصر”، که این فیلم در تم و مضمون و نگاه ضد آن محسوب می‌شود، شکل بگیرد. جامعه‌ی سنتی، فیلم و نگاه سنتی را طلب می‌کرد و موج سینمایی‌ای که پس‌وند “نو” داشت، اتفاقا که پیرو و پی‌جو تحجر بود.

لی‌لی دانش‌جوی رشته‌ی پزشکی شبی که می‌خواهد به خانه برگردد، در خیابانی خلوت مورد تجاوز قرار می‌گیرد. از همین نقطه‌ی آغازین و پایه، می‌توان شباهت‌ها و تفاوت‌های “هشتمین روز هفته” و “قیصر” را دید و حس کرد. در فیلم کیمیایی، تجاوز به فاطی وقتی اتفاق می‌افتد که او می‌خواهد برای درس خواندن به خانه‌ی دوست‌اش برود. مسیر بین خانه و جایی برای تحصیل و آموزش و در میانه‌اش حادثه‌ی مهلک تجاوز. قیصر راوی مناسبات طبقه‌ی پائین و سنتی جامعه است و هشتمین روز هفته نمایی از طبقه‌ی متوسط را بازتاب می‌دهد. در هر دو خانه، خبری از پدر نیست. در قیصر چیزی درباره‌ی غیبت پدر گفته نمی‌شود اما در هشتمین روز هفته، طبق قاعده‌ی درست شخصیت‌پردازی، پدر را این‌گونه می‌شناسیم: نویسنده‌ای که به لحاظ اخلاقی به دخترش نزدیک بوده و به او آزادی زنده‌گی و زیست اجتماعی می‌داده. نبود پدر در قیصر با حضور برادران غیرت‌مند پر می‌شود تا از همان ابتدا، با این‌که درام با تجاوز به فاطی آغاز می‌شود، شخصیت زن از متن فیلم حذف بشود و فیلم درباره‌ی غیرت و همت مردانی باشد که دنبال انتقام هستند. در هشتمین روز هفته اما خبری از مرد و مهم‌تر نگاه مردسالارانه نیست. و شاید همین غیبت است که زنده‌گی لی‌لی را ادامه می‌دهد و او را مثل فاطی به سمت خودکشی نمی‌برد. لی‌لی پس از تجاوز، در هم ریخته و شکسته، به خانه می‌آید. لباس‌های‌اش در می‌آورد. وان حمام را پر می‌کند و تن‌اش را که به حضور اجباری و بی‌اجازه‌ی دیگری آلوده شده، زیر دوش آب و اشک ریختن خودش می‌شوید تا دوباره به زنده‌گی، درس خواندن و زنده‌گی اجتماعی برگردد. هشتمین روز هفته دقیقا در همین نقطه، در دهه‌ی پنجاه و حتی همین امروز، فیلمی نو و پیش‌رو و انسانی محسوب می‌شود. تجاوز باعث انزوا و حذف و عدم زن نمی‌شود. او را به زیر سایه‌ی مردان غیرت‌مند و حامی نمی‌برد. حتی وقتی هم‌کلاسی لی‌لی، علی، متوجه ماجرا می‌شود و عزم انتقام دارد، دختر تجاوز دیده، به او هشدار می‌دهد: “با انتقام چیزی حل نخواهد شد.”

شاید محل شکست همین‌جاست. همین‌جا که که انتقام و چاقو و زیربازارچه و وسترن ایرانی از روایت حذف می‌شود. این شکست نه فقط برای فیلم “هشتمین روز هفته” که برای اجتماع ایرانی اتفاق می‌افتد. اجتماعی که تجاوز را ضعفی زنانه تعریف می‌کند. آن را آبروریزی بزرگ برای تجاوز دیده می‌داند و با این نگاه تجاوزگون، زن را در چارچوب بسته قرار می‌دهد که یا باید در مقابل تجاوز ساکت باشد یا خودش را نیست و نابود بکند. لی‌لی ِ “هشتمین روز هفته” بدون این‌که متجاوز را بشناسد، در موقعیتی دیگر، با او وارد گفت‌وگو می‌شود. کم‌کم به او دل می‌بندد. و وقتی متوجه یکی بودن متجاوز و معشوق می‌شود، به خود فرصت می‌دهد که فکر بکند، تمام احتمالات ممکن، از طرد تا بخشش، را مرور بکند و در نهایت تصمیم‌اش را بگیرد. هشتمین روز هفته به همین اندازه صبور است و به خودش و مخاطب‌اش اجازه‌ی فکر کردن می‌دهد. آن هم در زمانه‌ای که شور و شر و هیجان‌های آنی ارزش‌های مهمی به حساب می‌آمدند. قیصر با تبدیل تجاوز به هیجانی داستانی مخاطب خود را گروگان می‌گیرد و او را به هم‌راه خود به هزارتو انتقام و کینه‌کشی می‌برد و هشتمین روز هفته فضا را برای فکر کردن، تحلیل و نتیجه گرفتن باز می‌گذارد.

جامعه‌ی ایرانی در همان دوران، بعدتر در دهه‌ی شصت و حتی همین حالا، پیرو و هواخواه همین فضاهای سنتی است. در تهران چند سال پیش، میانه‌ی دهه‌ی هشتاد، صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها و سایت‌ها درباره‌ی دختری نوشتند که پس از سوار شدن بر اتوموبیلی مسافرکش مورد تجاوز قرار می‌گیرد. دختر که از قضا دانش‌جو بوده، نه چیزی می‌گوید و نه شکایتی می‌کند و چند ماه دوباره از سوی همان مرد مسافرکش در موقعیتی دیگر تجاوز را تجربه می‌کند. دختر بی‌نام ِ صفحه‌ی حوادث، سکوت‌اش مسلما مملو از پچپچه‌ها و هیاهوهای یک جامعه‌ی مردسالار است که زن تجاوزدیده را بی‌آبرو یا مقصر می‌داند. جامعه‌ای که در این‌جا کامل و دربست دنباله‌رو حکومت‌اش است. حکومتی که پس از تجاوز دسته‌جمعی به زنان حاضر در یک مهمانی، آن‌ها را به خاطر نوع پوشش مقصر در تحریک کردن مردان متجاوز دانست و دوباره با هم‌راهی جامعه فرد تجاوزدیده را زیر فشار قضاوت‌ها و اتهام‌های خود قرار داد.

در سکانس پایانی هشتمین روز هفته، متوجه می‌شویم که تمام ماجرایی که بر لی‌لی گذشته، یکی از داستان‌هایی‌ست که پدرش نوشته. پدر با گذاشتن دخترش در مرکز یک فاجعه، در حقیقت خود را مورد آزمایش قرار می‌دهد که می‌تواند در مقابل دوگانه‌ی عقل و احساس هم‌چنان طرف تعقل باشد یا نه. او در متن داستان‌اش دخترش را در دام تجاوز تصویر می‌کند تا ابتدا خودش را مقابل تله‌ی مردسالاری امتحان بکند و بعد از دیگران بخواهد نسبت به زنی که تجربه‌ی دردناک تجاوز را از سر گذرانده، نگاه امن و ایمن‌تری داشته باشند. هشتمین روز هفته در نهایت به هم‌راه نگاه انسانی و هشداردهنده‌اش شکست می‌خورد؛ در زمانه‌ای که قیصر و دنبال‌چه‌های‌اش نمادهای مردانه‌گی و حق‌طلبی بودند. کسانی که با بیرق حمایت از زنان به عنوان “ضعیفه” در همان گام نخست، زن را به انزوا و پستو می‌فرستادند و پس از آن‌که تبدیل به قدرت حکومتی شدند، همین تز را تبدیل به تئوری عمومی کردند تا جامعه از حضور مزاحم و تحریک‌کننده‌ی زنان تهی بشود.