فرناز فصیحی
چهارشنبه شب گذشته، سالن پذیرائی هتل بزرگ هایت در مرکز منهتن احساس یک مهمانی مجلل عروسی ایرانی را منتقل می کرد. بالغ بر هزار مهمان با لباس های رسمی دور تادور میزهای فشرده نشسته بودند و مشغول صحبت های معمول به زبان فارسی بودند.
اما این یک مراسم ضیافت شام به میزبانی محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران بود. فهرست میهمانان نیز شامل ایرانی-آمریکائی های بود که در منطقه نیویورک و اطرافش زندگی می کردند و از لیست موجود در کنسولگری واشنگتن و نمایندگی ایران در سازمان ملل انتخاب شده بودند.
آقای احمدی نژاد این هفته برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک بود و مصاحبه های فشرده ای را با رسانه های آمریکائی انجام می داد. او در حقیقتت دوضیافت شام را میزبانی کرد که یکی مربوط به گروه انتخاب شده ای از متخصصان و فرهیختگان ایرانی بود، دیگری هم برای “هموطنان ایرانی” ترتیب یافته بود.
دعوتنامه من برای صرف شام با رئیس جمهور از طریق پست ارسال شده بود. در آن نامه کوتاهی به زبان فارسی وجود داشت و یادآوری می کرد خانم های میهمان می بایست بر اساس قوانین جمهوری اسلامی موهایشان را بپوشانند. موقع صرف شام متوجه شدم تنها زنانی که موهایش را نپوشانده است، یک پیشخدمت و یک زن میانسال ایرانی با کت قرمز راه راه هستند. وقتی این زن بین میزها حرکت می کرد، کاکل فرفری او هم به حرکت در می آمد.
از او پرسیدم: “کسی از شما نخواست موهایتان را بپوشانید؟”
او بدون اینکه نامش را بگوید گفت: “هیچکس، همه آنها هم مرا دیدند.“
اگر زنی در ایران از قانون حجاب تخطی کند، خطر بازداشت شدن را به جان می خرد. من درست قبل از عبور از ردیاب فلزی و تحویل کیفم به یک پلیس آمریکایی برای بازرسی، شال سبز رنگی را به سر کردم.
برای اینکه آقای احمدی نژاد بتواند ضیافت شامش را در هتل هایت بر گزارکند، می بایست تدابیر امنیتی شدیدی برقرار شود. ده ها نفر از سرویس مخفی آمریکا با کت و شلوارهای ساده و گوشی های پلیس در گوش در سرسرای هتل گشت می زدند و در داخل سالن پذیرائی، شانه به شانه محافظان ایرانی ایستاده بودند. آسانسورهائی که به طبقه محل برگزاری این مراسم باز می شدند، کار نمی کردند.
مأموران پلیس نیویورک هم با فاصله مستقر شده بودند. سگ های پلیس منطقه را بو می کشیدند و حداقل 20 ماشین پلیس در خارج هتل صف کشیده بودند. ضمناً آمبولانس و ماشین آتش نشانی هم حاضر بود. همه این تدابیر برای شرایطی احتمالی است که سوء قصدی متوجه آقای احمدی نژاد شود. یکی از افسران پلیس گفت آنها برای حفاظت از امنیت هتل، تمام روز مشغول مراقبت بوده اند.
هفته گذشته هنگام سخنرانی آقای احمدی نژاد در سازمان ملل، تظاهرکنندگان آمریکائی و ایرانی در خارج از محوطه سازمان جمع شده بودند و علیه سیاست های هسته ای، سابقه حقوق بشر و کینه توزی وی علیه اسرائیل به سردادن شعار مشغول بودند.
در داخل ایران نیز، دیدگاه ها نسبت به او دچار انشعاب شده است. محافظه کاران بسیار افراطی، رفتار پوپولیستی وی را تقدیر می کنند، درحالیکه سایرین از دولت او به دلیل سیاست های اقتصادی منجر به افزایش بیکاری و رسیدن نرخ تورم به 25 درصد علیرغم جاری شدن پول هنگفت فروش نفت بداخل کشور، انتقاد می کنند.
تالار پذیرائی هتل را طوری تزئین کرده بودند که گوئی روز ملی ایران است.
این اولین حضور من در مهمانی شام یک رئیس جمهور ایرانی نبود. یکبار در میهمانی محمد خاتمی- رئیس جمهور سابق ایران- و یک بار دیگر هم در میهمانی قبلی آقای احمدی نژاد حاضر بودم. هر دو ضیافت شام قبلی کوچکتر بودند و زرق و برق کمتری داشتند. به نظر می رسید این بار مسؤولان ایرانی برای نشان دادن هویت ملی، سیمای نرم تر و میانه روتری را در معرض دید گذاشته اند.
وقتی بالاخره آقای احمدی نژاد بالای سکو رفت تا برای جمعیت حرف بزند با تشویق و صدای سوت حاضرین روبرو شد. او از وقفه ای که در صرف شام ایجاد می کند معذرت خواست. دقایقی قبل از این، دیس های برنج زعفرانی، گوشت و مرغ کباب شده و سس انار و گردو سر میزها گذاشته شده بود.
احمدی نژاد در نطق طولانی خود ساده و خاکی بود. جوک تعریف می کرد. درحالیکه استفاده از ادبیات رسمی در بین مقامات مرسوم است، او چنان از اصطلاحات خیابانی استفاده می کرد که گوئی با جمعی از رفقا حرف می زند. او گفت دیدار با ایرانیان مقیم آمریکا نقطه اوج سفرش بوده است. حتی یک خط شعر هم از جائی خواند: “وقتی شما را می بینم، مثل ماهی هستم که به آب بازگشته است.“
آقای احمدی نژاد پس از ایراد سخنانی درباره صلح آمیز بودن ماهیت برنامه هسته ای ایران، با قاطعیت گفت: “اگر تمام دنیا، حتی با همه اجدادشان جمع شوند، نمی توانند ما را از غنی سازی اورانیوم باز بدارند.“
او وقتی درباره غرب حرف می زد، در ابتدا صلح طلب و آرام بود. او گفت ایران یک ملت طالب صلح است و به دنبال روابط دوستانه با تمام ملت ها بر اساس احترام متقابل است و هیچ تهدیدی را متوجه هیچ کشوری نمی کند. اما او در ادامه گفت: “من می خواهم در پیشگاه همه شما ایرانیان به دنیا بگویم، اگر کسی حتی تصور حمله به ایران را بکند، قبل از اینکه دستش به دگمه شلیک برسد، ما بازویش را قطع خواهیم کرد.“
این اظهارات ابتدا با سکوت و سپس با تشویق حاضران همراه شد.
نظرات او درباره جایگاه ایران در جهان، از خودبزرگ بینی مرسوم در جمهوری اسلامی حکایت داشت: “اگر شما رفتارتان را درست نکنید، ایران تمام معادلات را در دنیا به هم می زند و آنرا با عدالت جایگزین خواهد کرد.“
شاید یکی از مهمترین بخش های پیام پایانی وی به ایرانی-آمریکائی ها، درخواست کمک و پشتیبانی از آنها بود. احمدی نژاد گفت: “شما باید از شرایطی که امروز با آن روبرو هستیم آگاه باشید. ایرانی ها امروز هرجای دنیا که هستند، دست به دست هم بدهند. شما باید سازمان ها و نهادهائی را بوجود آورید و خیلی قدرتمند شوید. ما اینجا به اندازه کافی ایرانی داریم، اگر شما دست به دست هم بدهید، می توانید همه آمریکا را بگیرید.“
پس از پایان سخنرانی احمدی نژاد، مردم ایستادند و او را تشویق کردند.
دیدن تنوعی از ایرانی-آمریکائی ها در یک چنین مراسمی تکان دهنده بود. جمعیت ایرانی های مقیم آمریکا معمولاً با جامعه آمریکائی عجین شده اند و در بین مهاجران، طبقه تحصیلکرده و موجهی را تشکیل می دهند. به زبان دیگر، آنها عمدتاً حامی حکومت ایران نیستند. اغلب آنها خانه و کشورشان را برای بدست آوردن زندگی بهتر و آزادتر در آمریکا ترک گفته اند.
حتی بعضی از آنها یک روز مرخصی گرفته بودند تا از واشنگتن دی سی، مریلند و ویرجینیا برای شرکت در مهمانی شام با احمدی نژاد- یکی از محافظه کارترین و بحث انگیزترین روسای جمهور تاریخ اخیر ایران- تا اینجا رانندگی کنند.
بعداز اینکه با هم میزی های خودم کمی راحت شدم، از آنها سؤالاتی پرسیدم. بیشتر آنها نمی خواستند نام فامیلشان گفته شود و حتی از این تعجب می کردند که چطور مرا به مراسم دعوت کرده اند.
ماندانا 31 ساله از واشنگتن دی سی که در یک سازمان غیر انتفاعی کار می کند، گفت از روی کنجکاوی آمده است. او به من گفت: “همه یک جوری راجع به احمدی نژاد حرف می زنند که انگار او را می شناسند، من آمدم تا خودم ببینم او چه شکلی است.“
اسماعیل 74 ساله و پزشک که یک مسیحی ایرانی و ساکن نیویورک است این را کتمان نمی کند که طرفدار رژیم نیست. “اغلب مردمی که امشب اینجا می بینید مخالف سیاست های ایران هستند، بااینحال به اینجا می آیند چون می خواهند به هویت ایرانی خودشان متصل باقی بمانند.“
حسین موسوی 60 ساله و مهندس، به جلو خم شد و درگوشی گفت رئیس جمهور را تحسین می کند و آرزو می کرد سیاستمداران بیشتری نظیر او بودند. “من او را تحسین می کنم چون شبیه خیلی از سیاستمداران دیگری نیست که برای منافعشان، موضع خود را عوض می کنند. او صادق است و سر حرفش می ماند.“
نیلوفر 23 ساله که به تازگی از کالج فارغ التحصیل شده و لباس تنگی به تن داشت گفت دیدن هر رئیس جمهوری یک افتخار است و اگر به او دعوتنامه دیدار با جورج بوش را هم می دادند، او حضور پیدا می کند، هرچند با سیاست های او هم موافق نیست.
سپس آقای احمدی نژاد به اتاق جداگانه ای که پرده سیاه داشت و توسط صفی از ماموران پلیس مخفی آمریکا محافظت می شد، رفت و مشغول گرفتن عکس و دیدار خصوصی با حاضرین در مراسم شام شد.
مسؤولان ایرانی کاغذ و قلم هائی را پخش می کردند تا مردم مطالب و درخواست های خود را بنویسند. مردی به نام علی از مریلند می خواست پسرش از سربازی معاف شود تا بتواند به ایران برگردد. زنی به نام میشا از لس آنجلس هم نوشت رژیم به جای سختگیری می تواند آزادی بیان، سیاسی و اجتماعی بیشتری بدهد. یک زن جوان دیگر هم که اسمش را نگفت می خواست رژیم اعتیاد به مواد مخدر را از بین ببرد.
من راهم را از بین جمعیت باز کردم تا با منوچهر متکی وزیر خارجه ایران برسم و با او گفتگو کنم. از او پرسیدم جلسه این هفته سازمان ملل چطور بود؟ او پاسخ داد: “آنها می توانند هرچه که می خواهند بگویند، اما جورج بوش عملاً از دور کنار رفته است.“
پرسیدم آیا نمایندگان ایران با نامزدهای دموکرات و جمهوری خواه تماس داشته اند، او گفت “نه، ولی هرکسی که رئیس جمهور این کشور بشود، چاره دیگری جز اعمال تغییرات گسترده در سیاست خارجی نسبت به ایران نخواهد داشت.“
منبع: وال استریت ژورنال- 27 سپتامبر – 2008