سئوال غربی؛ حکم ایرانی

نوشابه امیری
نوشابه امیری

از مصاحبه های مطبوعاتی و تلویزیونی محمود احمدی نژاددر آمریکا، چند نتیجه گیری کلی شد. اولین نتیجه گیری به ‏وابستگان حکومت و دولت تعلق داشت که به روال معمول از مشت محکمی سخن گفتند که بر دهان یاوه گویان وارد شد ‏و لابددندان در دهان غرب خونخوار باقی نگذاشت.‏

‏ از دید ناظران غیردولتی اما 1ـ روزنامه نگاران غربی نشان دادند که بی اطلاع اند و طوطی وار بحث هایی را ‏تکرارمی کنند. 2 ـ در پشت همه این مصاحبه ها، مراودات اقتصادی و خلاصه “فرش ایرانی” و “ضیافت” نقش اصلی ‏را دارد و 3 ـ مسئله مردم ایران با حکومت هایی از جنس دولت نهم، مسئله اصلی روزنامه نگاران خارجی نیست.‏

از نتیجه گیری دولتیان بگذرم که هم تکراریست و کارکرد دیگری دارد و هم در همان محدوده “حامیان” می چرخد.اما ‏فرض های دیگر؛ من با دومی و سوم مخالفم و بحث، از زاویه آخر برایم جالب است؛ چرا؟ ‏

فرضیه اول: باید هنوز خام باشیم و اسیر همان اندیشه منسوخ که ما از همه جهانیان بهتریم که فکر کنیم روزنامه نگاران ‏غربی بی سوادند، بلد نیستند قبل از مصاحبه در مورد مصاحبه شونده و موضوع مصاحبه اطلاعات لازم را جمع آوری ‏کنند و…خیر. دنیا پر از روزنامه نگاران حرفه ای “درجه یک” است که هم این حرفه را به خوبی می شناسند هم به مدد ‏انواع و اقسام وسایل، امکان شناخت کامل فرد مصاحبه شونده را دارند. و اتفاقا تعداد قابل توجهی از این روزنامه ‏نگاران در آمریکا یافت می شوند.‏

فرضیه دوم: بحث “همه را خریده بودند” کهنه است. درست است که ما به عنوان ایرانی به هزار دلیل حق داریم اتفاقات ‏زیادی را در قالب تئوری توطئه بریزیم ـ آخرین دلیلش همین دولت نهم که به گفته خود آقایان بر اساس عملیاتی پیچیده و ‏چند لایه سر کار آمد؛ این طور نیست؟ ـ اما نه همه اتفاقات؛ به ویژه آنگاه که سر دیگر ماجرا، در ایران نیست. البته به ‏یاد آن روزها که می نوشتیم “واضح و مبرهن است” هنوز هم می توان گفت قدرت خرید “پول” در جهان روز به روز ‏به وضوح پررنگ تر می شود، اما این قدرت، مطلق نیست آن هم در جهان چند قدرتی. که اگر چنین بود، جهان امروز ‏امن جای مافیاهای سیاسی و اقتصادی بود و کسانی از قماش آقای احمدی نژاد مجبور به این همه بند بازی های سیاسی ‏نبودند؛ به یاری مشاوران مقیم آمریکا هم نیازی نبود. ‏

علاوه بر این، اتهام “مصاحبه در برابر فرش ایرانی” ـ هر چند فرش ایرانی هم قیمت های مختلفی دارد ـ اتهام سنگینی ‏ست که قاعدتا نمی تواندبه همگان و به همه کس وارد باشد.بگذریم که می گویند در ایران این نوع فروش، بازارش چنان ‏گرم است که نایب رئیس مجلس با دست چک [نمی دانم چک شخصی یا چک بیت المال] در میان نمایندگان طالب ‏استیضاح حاضر می شود و پس گرفتن امضاها را “جبران” می کند.اما آنجا ایران است؛ ایران اسلامی. ‏

این چنین است که می رسیم به مورد سوم: روزنامه نگار غربی با منطق و استدلال و از آن مهم تر با سئوالاتی خاص ‏که برایش بیشترین میزان اهمیت را دارد در جلسه حاضر می شود. او فرصت طرح یک یا دو سئوال را دارد. فرصتی ‏که آن را با پرسیدن در مورد شکنجه احسان منصوری از دست نمی دهد؛ حتی اگر نام احسان ها را شنیده باشد و دل او ‏نیز به درد آمده باشد. او می خواهد بداند:رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی قرارست به کدام سمت برود. سخن گفتن از ‏حذف اسراییل از نقشه جهان، یک بازی سیاسی ست یا به قولی بازی با مهره اسراییل برای گرفتن امتیاز بیشتر و شاید ‏هم تضمین امنیتی برای جمهوری اسلامی؟ ایران متحد غرب است یا “اسپانسر” گروه های اسلامی منطقه؟ با چه هدفی؟ ‏و…‏

به هر حال جهان سیاست، دو دوتا چهارتای خود را دارد. تکلیف این جدول ضرب که روشن باشد، بقیه عوامل، می ‏شوند زیر مجموعه. اگر هم احساساتی در کار باشد و دردی، حیطه اش روشن است و به کار انتحاری نمی کشد.‏

در برابر اما ما به عنوان روزنامه نگار ایرانی ـ و شهروند جمهوری اسلامی ـ وضعیت مان تفاوت می کند. وقتی آقای ‏احمدی نژاد می گوید ایران کشوری آزاد است، هزار نمونه داریم که ناقض این ادعاست. وقتی می گوید مردم جلوی من ‏و رهبر آزادانه هر چه بخواهند می گویند، دو هزار و پانصد و هفتاد و هفت نمونه داریم که غیر از این می گوید. وقتی ‏از حمایت 98 در صدی مردم حرف می زند ما یاد حمایت سازمان یافته نهاد شبه نظامی بسیج می افتیم. وقتی از زندگی ‏نمونه یهودیان و مسیحیان و بهاییان و دیگرگروه های فکری و دینی و جنسی در ایران یاد می کند، ما برای هر نمونه، ‏کسانی را می شناسیم که ترس شان “نمونه” است نه نوع زندگی شان…..‏

این چنین است که هر بار احمدی نژاد را در مصاحبه ای با غربیان می بینیم مرتب در میان مصاحبه می پریم و می ‏گوییم پس اصانلو چه؟ زندانیان کرد چه؟ فقر گسترده در ایران چه؟ فساد بالای اداری چه؟ سعید مرتضوی چه؟ سردار ‏زراعی چه؟ بند 209 چه؟ و هزار “چه” دیگر که مشکل ماست، سئوال ماست؛ اما سئوال غربی نیست. و این نه از سر ‏ندانستن کارست و نه به دلیل قالی ایرانی. “گربه” ایران شاید، اما قالی ایرانی، نه.‏

‏ و همه بحث اینجاست: سئوال های بی جواب ما؛ سئوال هایی که در تحلیل نهایی سرنوشت احمدی نژاد و گردانندگان ‏پشت صحنه فیلم “مردی با کاپشن سفید” را روشن می کند. سئوال هایی که ما نمی توانیم بپرسیم، اما در دل جامعه موج ‏می زند. امواجی که روز به روز گسترده تر می شود؛ امواجی که شاهان با آن به شکوه می آیند و به خفت می روند. ‏

و در روز حادثه، هر بار که کسی از جنس احمدی نژاد بگوید 98 در صد مردم در حضور من و رهبر آزادانه حرف ‏می زنند، 98 در صد مردم، آزادانه حکم دروغگو را “تنفیذ” خواهند کرد. آن حکم، نه فقط از شبکه های غربی که پیش ‏از آن از شبکه های داخلی اعلام خواهد شد. یادتان می آید: صدای انقلاب تان را شنیدیم.‏