"پ" مثل پهپاد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یعنی اگر شما فکر می کنید هنوز هم سپاه در رزمایش هایش دچار تلفات سنگین می شود و چند نفر از نیروهایش اسیر دشمن فرضی می شوند و انبار مهماتش به صورت خودجوش وسط بیابان منفجر می شود، معلوم است یا اصلا از پیشرفت های نظامی مملکت خبر ندارید، یا خبر دارید ومی خواهید سیاه نمایی بکنید. در حالی که الان، یعنی همین الان الان ؛ نه مثلا یک ساعت دیگر، یا یک ساعت قبل تر، دقیقا همین الان شکار پهپاد های پیشرفته آمریکایی برای سپاه پاسدارن تبدیل شده به یک تفریح سالم و دم دستی. یعنی چی؟

یعنی همین طوری صبح که یکی از فرمانده های سپاه از منزل خداحافظی می کند و از در خانه شان می آید بیرون، با خودش می گوید، خب امروز کجا برویم پهپاد شکار کنیم؟ بعد راننده اش که با ماشین ضد گلوله منتظرش ایستاده جواب می دهد امروز باید برویم انتخابات را مهندسی کنیم، وقت نداریم. یا یک دفعه تلفنش زنگ می زند و از ونزوئلا به او خبر می دهند که باید برود کاراکاس با آمریکا توی حیاط خلوت رابطه برقرار کند و از شکار پهپاد خبری نیست، حالا این دو تا هم اتفاق نیافتد، یک دفعه از وزارت کشور به او زنگ می زنند و می گویند که باید چهار تا فرماندار معرفی کند تا به جای فرماندارانی که هوس کردند بروند شکار پهپاد، اما یک دفعه دیدند وسط ریاض هستند و حال کردند به آمریکا پناهنده بشوند و در ضمن تجارت الماس اپوزیسیون تشکیل بدهند، بروند سر کار.

حالا به فرض که این سه تا هم نباشد، مگر ول می کنند؟ یک دفعه موبایل سردار زنگ می زند و می گویند باید دو میلیارد دلار طلا را تبدیل به ریال کند و حقوق کارگران 256 کارخانه از پنبه زنی تا خودروسازی را بدهد و حالا زنگ بزن به این سردار و آن سردار ببین کدام شان توی خانه هفت هشت هزار میلیارد تومان پول نقد دارند که تا شب دستی بدهند که کار ملت راه بیافتد. همین می شود که آن فرمانده سپاه، یعنی همان فرماندهی که هی تلفنش زنگ می خورد، سرش را تکان می دهد و آه می کشد و سرش را بلند می کند و به نماینده مقام معظم رهبری در آسمان ها می گوید خب، راضی ام به رضای تو… امروز که نمی شود، فردا برویم شکار پهپاد آمریکایی. بعد هم پایش را از روی صورت مردم بر می دارد و سوار ماشین می شود و بی خیال کارخانه و ونزوئلا می شود و می رود انتخابات را مهندسی کند.

البته نگران شکار پهپاد امروز نباشید، ما روزی یک پهپاد را شیرین شکار می کنیم. چیزی که زیاد است فرمانده سپاه. حالا این یکی نشد، یکی دیگرشان که صبح از منزل خداحافظی کرده و از در خانه شان بیرون آمده، حتما با خودش می گوید، خب امروز کجا برویم پهپاد شکار کنیم؟ بعد راننده اش(با راننده آن یکی فرق می کند) که با ماشین ضد گلوله منتظرش ایستاده جواب می دهد: امروز باید برویم گمرک … خب این یکی هم نشد. اما نا امید نشوید، هیچ دویی نیست که سه نشود. این فرمانده سپاه سومی حتما می رود شکار پهپاد. یعنی صبح که از منزل خداحافظی کرده و از در خانه شان بیرون آمده، باور کنید حتما حتما با خودش گفته، خب امروز کجا برویم پهپاد شکار کنیم؟ بعد راننده اش(با راننده آن دوتا فرق می کند) که با ماشین ضد گلوله منتظرش ایستاده جواب داده: امروز باید برویم بازار ارز …

ای بابا، شما دیگه شورشو در آوردین… هی بریم گمرگ، بریم بازار ارز، بریم ونزوئلا، بریم فرمانداری، بریم جهنم … این مملکت صاحاب نداره؟ یعنی توی این مملکت به این گندگی یک فرمانده سپاه پیدا نمی شود که صبح وقتی از منزلش خداحافظی می کند و از درخانه اش بیرون می آید، خبر مرگش وقتی با خودش می گوید امروز کجا برویم پهپاد شکار کنیم؟ راننده اش خفه خون مرگ بگیرد، نگوید برویم یک جای دیگر… پس این پهپاد ها را کی شکار می کند؟

اصلا صبر کن ببینم.بر فرض محال که یکی هم پیدا شد. شما به چه اجازه ای هی می روید پهپاد شکار می کنید؟ حالا آمریکا که هیچ غلطی نمی تواند بکند، بچه بازی در آورده همه کار و زندگیش را ول کرده صبح تا شب نشسته پهپاد ول می کند توی آسمان مملکت، شما مگر کار و زندگی ندارید هی می روید شکارش می کنید؟ پهپاد می خواهیم چکار؟ به جای این کارها بروید دسته بیل بسازید که هر سال مجبور نشویم یک میلیون دسته بیل از چین وارد کنیم. شکار پهپاد هم شد کار؟ خب بدهید همین بچه هایی که برایتان ماکت جنگنده می سازند، ده تا هم پهپاد بسازند، یک دفعه بیایید بگویید کل ناوگان پهپادی آمریکای جنایتکار را شکار کردیم…تمام.

شما هم نیشتان را ببندید. اهه … چه معنی می دهد؟ یک مشت آدم توی مملکت کار و زندگیشان را ول کرده اند راست راست دارند توی چشم مردم دروغ می گویند، شما هم هی می خندید، کجایش خنده دار است؟

حالا که خندیدید، ولی کاش وسط این خنده ها و ریسه رفتن ها، کمی هم به نظام پولی کشور فکر می کردید تا همه بار روی دوش این حاج آقای کت مخملی نماند. کدام حاج آقا؟ همین حاج آقای خودمان که سالها همه از او بدون اینکه قیافه اش را ببینند می ترسیدند، حالا اول قیافه اش را می بینند بعد می ترسند. حجت‌الاسلام مصطفی پورمحمدی رییس سازمان بازرسی کل کشور در جلسه ماهانه جامعه اسلامی مهندسین به ایراد سخنرانی پرداخته و گفته است: “ در شرایط فعلی نظام بانکی و پولی در کشور رها شده و مدیران به خودشان این اجازه را داده‌اند که خلاف اصول مدیریتی ریسک کنند و این همان گرایش سیاسی است که در منطق مدیریتی حاکم شده است.”

ای جاااان… یعنی آدم کیف می کند وقتی می بیند یکی از مسئولان نظام این قدر حواسش جمع است. باور کنید اگر آقای پور محمدی این موضوع رو کشف نکرده بود، آن هم خودش تنهایی، تا دویست سال دیگر هم هیچ کس به فکرش نمی رسید نظام بانکی و پولی مملکت همین طوری در کشور رها شده باشد. تا همین دیروز همه فکر می کردند محکم یه جایی بسته شده اند. آن سه هزار میلیارد را هم برای رفع قضا و بلا از سر مقام رهبری صدقه داده ایم، کشششش دادن هم ندارد، ریا می شود.

یا اصلا همین پول ملی که در عرض شش ماه ارزشش نصف شد. باور کنید اگر آقای پورمحمدی را از دولت بیرون نکرده بودند (منظورمان این است که از دولت اخراجش کرده اند) و وقتش آزاد نشده بود تا روی مسائل مملکت فکر کند، الان همه فکر می کردند خودشان حواسشان نبوده، نصف پولشان را یک جایی جا گذاشته اند یا گمش کرده اند، خیلی هم خودشان را سرزنش می کردند. اصلا همه اینها به کنار، همین بازار ارزو سکه. باور کنید… خب باور کنید دیگر.

همین طوری از اول مطلب چشم هایتان را گشاد کرده اید که مثلا یعنی چی؟ خب آقای پورمحمدی می خواهد کاندیدای ریاست جمهوری بشود، چه ربطی دارد؟ خیلی ها قبلا همین حرف ها را زده اند؟… باز چه ربطی دارد؟ همان هایی که قبلا این حرف ها را زده بودند، بلافاصله ناپدید شدند؟ … خب؟ این هفت سال کجا بوده؟ .. من چه می دانم کجا بوده، حتما یک جایی بوده، مخالف نظام که نیست جا و مکان نداشته باشد. اصلا ببینم ، شما چرا این قدر حرف بی ربط می زنید؟به نظر من که این حرف ها به هیچ وجه از ارزش های آقای پور محمدی کم نمی کند… چی؟ آقای پورمحمدی ارزشش کجا بود؟ خودش از همه بد تر است؟ در دوره طلائی اولا هشتصد تا حکم اعدام در اوین صادر کرده بعدش هم منتظری دستش را گرفته وگرنه هزار و هشتصد تا میشد، در دوره قتل های برون مرزی هم در سال های سازندگی معاون فلاحیان بوده؟ کلی آدم بی گناه را همین آدم گذاشته سینه دیوار؟ اصلا همین حرف هایی که می زند مصداق کامل … ولش کنید، اصلا برای چی مصداق مشخص کنیم. همین مفهومی که داریم می گوییم از صد تا مصداق مشخص تر است. ماشاء الله مثل لباس های هاکوپیان به تن اکثر مسوولان مملکت می خورد، حالا یکی گشاد تر یکی تنگ تر.