گروگان گیری دوگانه حرکت زنان

نویسنده

po_masoud_01.jpg

امیدمعماریان

نیره توحیدی، استاد دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، رییس دپارتمان مطالعات زنان دانشگاه نورثریج و عضو هیات علمی مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه UCLA است. وی درگفت وگویی با روز نظرات خود را درخصوص ریشه های برخوردهای صورت گرفته با فعالان جنبش زنان، شکاف های موجود درمیان دولت برای پاسخگویی به مطالبات مدنی، تلاش های زنان کشورهای منطقه برای دستیابی به حقوق خود، کنوانسیون رفع تبعیض اززنان و نیز موضوع رابطه جامعه مدنی محلی با جامعه مدنی جهانی بیان کرده است. این گفت وگو را درزیر می خوانید:

nayeretohidi.jpg

فشارهای فرآینده ماه های اخیر برجنبش زنان که درقالب دستگیری، جلوگیری از فعالیت و ارعاب فعالان آن است، ناشی ازچه عواملی است؟

به نظر من پنج عامل که به هم ارتباط دارند دخیل هستند. اول، غلبه فضای امنیتی و روحیه نظامی گری دردولت آقای احمدی نژاد است. دراین فضا با آن سابقه ای که مدیران طراز اول در دولت وی دارند، به نظر می رسد که اساسا یک نوع فقدان درک وناتوانی از مدیریت مطالبات مدنی دیده می شود. یعنی شناختی ازجنبشهای مدنی مثل معلمان، دانشجویان، کارگران، زنان وغیره وجود ندارد و درنتیجه حقانیتی برای آنها قائل نمی شوند. در نتیجه همه چیز را می خواهند با استفاده از این دیدگاه امنیتی نه تنها کنترل، بلکه سرکوب کنند. این موضوع با یک عامل دیگر هم درارتباط است وآن عامل فشارهای بین المللی وبه خصوص بحرانی است که با غرب وعمدتا آمریکا برسرانرژی هسته ای وجود دارد.

موضوعی که به انزوای سیاسی دولت ایران درعرصه بین المللی منجرشده واین احساس خطر که هرآن ممکن است نیروهای نظامی آمریکا به ایران حمله نظامی هوایی بکنند را به وجود اورده است.( اگر چه این موضوع دائما تکذیب می شود). این حالتی که حکومت دائما تحت فشاربین المللی است، نوعی احساس خطر، هراس و پارانویا دردولت به وجود آورده است. این موضوع درپیوند با نداشتن توانایی های مدیریتی درکادرهای دولتی، اعتماد به نفس مقامات بلند پایه دولتی را بسیارضعیف کرده است. واکنشی که دولت دربرابرحرکت های اجتماعی نشان می دهد، حاکی ازآن است که خود دولت نیز برچنین ناتوانی اشراف دارد و به پایه های مردمی خودش مطمئن نیست. بنابراین هر نوع حرکتی را حتی از نوع مسالمت آمیز زنان ودانشجویان، با وحشت زدگی تعبیر به اقدامی امنیتی وخطرناک برای کل نظام می بیند. وگر نه چطور می شود دولتی که مقتدر باشد حتی از تحصن آرام شش دانشجوی وحشت زده بشود، وحشیانه حمله وآنها را دستگیر کند وتا آنجا که من خبردارم ازوضعیت دو دانشجو به نام های خانم بهاره هدایت وآقای یعقوب علی خبری نیست.

عامل دیگر، غلبه دیدگاه های عقب مانده پدرسالارانه درحاکمیت ودولت بربرخی گرایش های میانه روست. به نظرمی رسد دولت آقای احمدی نژاد با لایه های سنتی تر روحانیت پیوندهای قوی تری دارد و درنتیجه هر گاه حتی خود آقای احمدی نژاد مواضعی می گیرد که یک مقداری واقع بینانه ترو خواهان مشارکت بیشتر زنان است، آنها مقاومت می کنند. مانند مورد موافقت او با حضور زنان درورزشگاه ها ویا تقدیر وی ازپیروزی ورزشکارزن درمسابقات دومیدانی که می بینیم بلافاصله مواضع ایشان با اعتراض روحانیتی که حامی رییس جمهوری است مواجه می شود. به همین جهت چون پایگاه اعتقادی و مذهبی آقای احمدی نژاد روحانیت سنتی است، آنها هرگونه چالش نسبت به قوانین پدرسالارانه را به سختی قبول و با آن مقابله می کنند.

عامل چهارم، نزدیک شدن به ایام انتخابات و وحشتی است که دولت مردان فعلی وآنهایی که قدرت اصلی را دردست دارند از واگذاردن بخش هایی ازحکومت به رقبا دارند. این وحشت ازقوت گیری گروه های رقیب باعث می شود که هرگونه حرکت اجتماعی را سرکوب کنند. به خصوص جنبش زنان را که به نظر می آید خیلی ها در ماه های اخیر، آن را به عنوان نوعی محرک و مشوق سایرجنیش های مدنی هم می بینند. بنابراین با این رویکرد که جو جامعه به نحوی باشد که نیروهای منتقد ورقیب نتوانند در انتخابات شرکت کنند وفضای انتقاد از دولت تضعیف شود، به این کاراقدام می کنند و به نظرم حداقل تا زمان انتخابات این جو سرکوب وتهدید کردن فضای گفت وگو ادامه داشته باشد.

پنجمین عامل، قوت گیری وگسترش جنیش زنان است. یعنی خود ایده های تساوی جویانه وفمینیستی بین زنان، دانشجویانان، جوانان ونفوذ حرکت های چهره به چهره و کمپین هایی که توسط فعالان اجتماعی راه اندازی شده درداخل وخارج کشور –مانند کمپین یک میلیون امضا برای حقوق برابر ویا کمپین علیه سنگسار- وتماس فزآینده فعالان جنیش زنان با مردم عادی، درذهنیت بخش های سنتی ومحافظه کار حاکمیت وحشت ایجاد کرده که مبادا ارزش های سنتی و قوانین تبعیض آمیز مورد چالش وسیع تر اجتماعی قراربگیرد. حتی ما امروز شاهد تاثیر فعالیت های صورت گرفته درحوزه زنان در میان نخبگان مذهبی محافظه کار نیزهستیم. به نوعی که می بینیم این روند درمیان روشنفکران تاثیرعمیقی گذاشته است و آنها چه سکولار و چه مذهبی، برخلاف حتی ده بیست سال پیش همگی حدی ازحساسیت را نسبت به مسائل و حقوق زنان نشان می دهند. درمیان روحانیت نیزما شاهد یک شکاف تدریجی نسبت به شریعت ورابطه آن با قوانین زنان هستیم.

تا آنجا که در روز زن درایران، آقای خامنه ای دردیداری که با جمعی از بانوان داشتند علیه فمینسیم صحبت کردند ونفوذ ایده های تساوی جویانه را غربی دانستند وهرگونه چالش نسبت به قوانین اسلامی را غرب گرایی قلمداد کردند اما از طرفی مشاهده می کنیم که همزمان ایشان اعلام می کند که همه قوانین موجود آخرین حرف نیستند وامکان تفسیرهای جدید توسط علمای مبرز درمسائل فقهی امکان پذیر است.

شما اشاره کردید که رییس جمهوری دربرخی موارد اظهار نظرهایی داشت و بعدا به دلیل فشارهای گروه های سنت گرا مجبور به عقب نشینی شد. به عقیده شما جنس موضع گیریهای آقای احمدی نژاد چه بوده است؟ آیا موضع گیری همراه با مطالبات زنان و خلاف جهت گیری های طبقه حامی خود بوده یا دلایل دیگری داشته؟

البته ایشان مواضع مترقی نگرفته اند بلکه برخی مواقع مواضع واقع بینانه گرفته اند. چون متاسفانه آنقدر قوانین ما عقب مانده است که اگر مثلا کسی قبول کند حضور زنان دراستادیوم های ورزشی اشکالی ندارد و این منافی عفت عمومی نیست، حرف واقع بینانه است ولی لزوما پیشرو نیست. معتقدم که به نظر نمی رسد خود آقای احمدی نژاد تعصباتی نسبت به این نوع مسائل داشته باشد. حداقل موقع انتخابات ادعاداشتند که مساله نوع پوشش، حجاب وآرایش زنان، دختران و پسران جوان جزو مسائل مهم اجتماعی نیست و نباید دولت به این جور چیزها دخالت کند. ولی می بینیم وقتی به قدرت رسید به دلیل فشاری که روحانیت سنتی که به آن تکیه دارد وارد می کند، احمدی نژاد سکوت ویا عقب نشینی کرده است. یعنی خیلی جاها ندیدم که ایشان موضع گیری مشخصی پیرامون مسائل زنان داشته باشد. مثلا بیاید و درمورد کمپین یک میلیون امضا ویا قوانینی که به صورت آشکارحقوق زنان را نقض می کنند، موضع مشخصی گرفته باشد. من حالا ندیدم شما اگر سراغ دارید بگویید.

درخصوص ماجرای برخورد با آنچه بدحجابی نامیده می شود چطور؟ به هرحال انتقادات زیادی به نحوه برخورد با این مساله می شود که نوع پوشش شهروندان را به عنوان بخشی ازآزادی های فردی نشانه می گیرد. این موضوع ناشی از فشاری است که به آن اشاره کردید یا سیاست های مستقیم دولت ومدیران وی؟

من مشخص کنم که اساسا شخص آقای احمدی نژاد دراینجا چندان مورد نظر نیست. مهم این است که آنچه تحت ریاست جمهوری ایشان دردولت انجام می شود مسئولیتش با اوست. حتی اگر شخصا هم معتقد به این سیاست ها نیستند، عملا اجرای این سیاست ها را با سکوت خود تایید می کند و گاهی هم سکوت به این معناست که آنها کار خود را درست انجام می دهند. نکته من این بود که چند موردی هم که مواضع واقع بینانه گرفت، فشارمحافظه کاران سنتی اورا به عقب نشینی وادارکرد.

بسیاری از مطالباتی که توسط زنان ودانشجویان مطرح می شود، مانند تغییرقوانین تبعیض آمیز ویا اصرار برای برخورداری ازآزادی های مدنی همچون آزادی بیان، انجمنی وسیاسی، خواست های اصیل اجتماعی است. اما بدبینی نسبت به چنین مطالباتی وآن را وابسته و غیر اصیل جلوه دادن ودرنهایت بالا بردن هزینه اجتماعی طرح آنها، چه پیامدهایی رادرکوتاه مدت وبلند مدت برای دولت دارد؟

این موضوع بیش از هرچیز نشان می دهد که خود دولت به لحاظ ایدئولوژیک و نظری دچار تضاد است. اتفاقا من مطلبی را دریکی ازسایت های مرتبط با نیروهای راست بسیار سنتی می خواندم که اعتراض می کردند چرا او ازاینکه یکی اززنان که درمسابقات دوومیدانی برنده شده تقدیرکرده است؟ چرا که از نظر آنها این کاری اسلامی نیست و زن جایش دروسط میدان ورزشی نیست. این نمونه ها بیانگر این است که دولت از نظر ارزشی وایدئولوژیک دچارمشکل است. درواقع دولت ناتوانی خودش را در چالش نظری وارزشی دربرابرمطالبات امروزین ومدرن جامعه جوان وزنان ما دریافته است و اززیر جوابگویی آن درمی رود.

درکوتاه مدت ممکن است حداقل پایه اجتماعی طرفداران خودشان را این گونه قانع کنند که اگر زنان به چند همسری وسنگسار وقانون ارث وحق طلاق اعتراض می کنند، اینها را خارجی ها وغربی ها ویا یک مشت زنان شمال شهرنشین غرب زده مطرح کرده اند، اما دربلند مدت به تدریج خود این دولت حتی بین جوانانی که به آقای احمدی نژاد رای داده بود طرفداران خودش را ازدست می دهد و حتی درمیان مدت می توان گفت به ضررشان تمام می شود. واقعیت این است که جامعه ما برخلاف کسانی که تلاش می کنند تا وضعیت را به قبل ازدوم خرداد برگردانند وآن جو عسرت وسرکوب وتخریب را درمیان معترضین آن هم با ایجادوحشت ودستگیری، حاکم کنند، مقاومت می کند. ممکن است درکوتاه مدت جو ارعاب را حاکم کنند، اما درراز مدت حرکت های اجتماعی را رادیکال تر کرده و آن را به لایه های زیرین جامعه می برد وخیلی ها را هم به ایده رهنمون می کند که امکان اصلاح وحرکت های مسالمت آمیز و تحولات تدریجی نیست وآنها را ناامید می کند وجامعه را به طرف انفجار می برد. بنابراین درطولانی مدت حتی به نفع نظام هم نیست. بهترین راه وعقلایی ترین راه این است که بفهمند باید ازتمامت خواهی دست بردارند و بگذارند گروه های مختلف اجتماعی با سلایق مختلف درتصمیم گیری مشارکت داشته باشند و قدرت تصمیم گیری توزیع بشود ودرغیر این صورت هر چه جامعه قطبی تر شود، جنیش های اجتماعی رادیکال تر وسیاسی خواهد شد.

مقاومت دربرابرحرکت هایی مدنی ازاین دست که عرف، سنت و یا مذهب را به چالش می کشد، پدیده ای خاص ایران است، یا ویژگی های منطقه ای دارد؟ با توجه به حرکت هایی مشابهی که صرف نظر از حجم وگستردگی وکیفیت آن، برای مثال ازعربستان سعودی گرفته تا کویت واردن درمنطقه مشاهده می شود.

من این جریان را نه تنها منطقه ایی بلکه جهانی می دانم. ما چند دهه است که شاهد یک جنیش جهانی زنان هستیم که اتفاقا سازمان ملل هم درتسریع، تقویت و ترویج این جنیش جهانی زنان کمک کرده است. به خاطر واقعیت چنین جریانی وفشارهای اجتماعی، نهادهای جهانی و پذیرفته شده توسط دولت ها مانند سازمان ملل، می بینیم که دولت ها هم جنیش جهانی زنان را به رسمیت شناختند. به همین جهت است که دهه زنان اعلام شد، بعد کنفرانس های جهانی زنان تشکیل شد وهرپنج سال یک بار تکرار شد وهمچنان نیز ادامه دارد و ما امروزه کمیسیون حقوق زنان سازمان ملل که همین اخیرا خانم لوییس آلبر،بیست وپنجمین سال تشکیل این کمیسیون را قدردانی کرد را شاهد هستیم. او درمجلسی که اخیرا درنیویورک برگزار شد دراین خصوص گفت از زمانی که دهه زنان اعلام شد –یعنی 1975 تا 1985- تا به حال، در اثر تلاش های سازمان های غیردولتی زنان و کمک خود کمیسیون حقوق زنان سازمان ملل وکنوانسیون جهانی رفع تبعیض اززنان یعنی سیدا و تمام این قطعنامه های توسعه مربوط به زنان که سازمان ملل ازطریق یونیسف یا UNDP ویا UNIFEM دنبال کرده، تاثیراتی که به بار آروده درهمه کشورها مشهود است. تا به جایی که امروز 185 کشور از میان بیش از 200 کشور دنیا به کنوانسیون جهانی رفع تبعیض از زنان پیوسته اند. درچنین شرایطی است که می بینیم درهمسایگی خودما یعنی درمنطقه خاورمیانه حتی عقب مانده ترین کشورها که خیلی درمقابل کنوانسیون هایی مانند رفع تبعیض علیه زنان ویا کودکان و حقوق بشر وغیره مقاومت می کنند، آرام آرام همراه جریان یاد شده می شوند. برای مثال درخصوص کنوانسیون رفع تبعیض اززنان می بینیم که اگر چه عربستان سعودی دهها شرط وشروط می گذارد اما درنهایت به آن می پیوندد. اگرچه ایران جزو نادر کشورهایی است که ازپیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض اززنان همچنان امتناع می کند. بنابراین ما درمنطقه چه درپاکستان وترکیه ویا هندوستان وآسیای میانه وچه در در افغانستان وعراق بعد ازاین همه کشتارهایی که دوکشور با آن مواجه بوده اند، شاهد مبارزات وتلاش های زنان هستیم که مبنای کار و پلات فورم کارشان همین کنوانیسون رفع تبعیض اززنان هستند.

به هرحال بسیاری ازمقامات ایرانی دلیل مقاومت خودرا دربرابرچنین کنوانسیون هایی ماهیت غربی بودن واینکه ماهیتی سلطه جویانه دارد می دانند….

این بحثی که رهبران ایران می کنند درخصوص اینکه این کنوانسیون ها غربی هستند هیچ مبنای واقعی ندارد. باید اینجا ازآنها پرسید که منظورشان واقعا ازغرب کی و چیست؟ اگر این غرب درراسش آمریکا باشد، طرفه این که خود آمریکا هنوز به کنوانسیون رفع تبعیض اززنان نپیوسته است. یعنی دراین مورد محافظه کاران آمریکا با محافظه کاران وروحانیت ایران هم نظر هستند و هر دوکنوانسیون رفع تبعیض را مخالف با اصول ایمانی خود و تحمیلی ازسوی سازمان ملل به قوانین کشور آمریکا ویا ایران می دانند. بنابراین این غربی که می گویند و هرچیزی که می خواهند با آن مخالفت کنند یک مارک غربی به آن می زنند، دراین مورد حداقل مصداق ندارد. مثال دیگر همین ترکیه درهمسایگی خود ماست. وقتی دولت اسلام گرای ترکیه بیشترین رای را آورد ، وتوانست تعداد کرسی های بیشتری را در پارلمان به دست بیاورد، تعداد زنان شرکت کننده درپارلمان دوبرابرشد والان در ترکیه یکی ازقوی ترین جنیش های زنان درحال حرکت است. چه زنان سکولار دین دار وچه زنان لاییک بدون دین، هر دو درمورد تساوی نسبت به حقوق زنان اشتراک منافع دارند ودریک مسیر حرکت می کنند. بنابراین این موضوعات فقط مساله ایران نیست ونخواهد بود.

چه کسانی باچنین اقداماتی مقابله می کند وآیا اساسا بین مقاومت هایی که دربرابر چنین حرکت های درکشورهای مختلف می شود ویژگی های مشترکی وجود دارد؟

درهمه جا نیروهای ترقی خواه وجوان، مدرن تروپیشرو تر وازلحاظ اقتصادی آنها که طبقه متوسط وشهری هستند ازحرکت های جنیش زنان حمایت می کنند. درپاکستان وحتی درعربستان هم گرایش هایی را می بینیم. چرا که ملک عبدالله برخلاف بقیه خاندان سعودی یک مقداری افکار ملایم تر ولیبرال تر دارد ومی خواهد تحولات تدریجی به وجود بیاورد ودر اثر نفوذ او بود که کنوانیسون سیدا هم اگر چه با شرط وشروط بسیار، پذیرفته شد. اما شواهد نشان می دهد درکشورهای دیگری هم مانند پاکستان، عراق، افغانستان وآسیای میانه کسانی که دربرابر کنوانسیون رفع تبعیض اززنان مقاومت ومخالفت می کنند یا وهابی ها هستند، یا بنیادگرا ها از انواع واقسام آن –بنیادگراهای شیعه – وسنی های تندرو، اما نیروهایی که با زمانه پیش می روند موافقند که باید تحولات متناسب با زمان به وجود بیاید وبه کنوانسیون های جهانی بپیوندند. چراکه درتدوین کنوانسیون های جهانی نخبگان کشورهای مختلف جهانی نقش ایفا کرده اند. الان ببینید مثلا درهندوستان ما شاهد هستیم که یک رییس جمهور زن به قدرت رسیده و قبلا هم نخست وزیر زن داشته است. کسی نمی تواند بگوید که هندوستان یک کشور غربی است. کشوری با تمدنی دیرینه وسنت و فرهنگ قوی و بزرگ ترین دموکراسی دنیا. درهمین کشور ما جنیش قوی زنان داریم، هم زنان مسلمان وهم دیگر گروه ها. این جنیش همه مذاهب وگروه ها را شامل می شود. جنبشی که ضد مذهب نیست اما سکولار است. بنابراین ما این الگوها را درتمام دنیا شاهد هستیم و درپاکستان همین امروز می بینیم که حتی آقای مشرف به خاطر وضعیت موجود از خانم بی نظیربوتو برای شرکت درقدرت دعوت کرد. درحالی که بی نظیربوتو به عنوان اولین زن نخست وزیر دریک کشوراسلامی همیشه بامخالفت مواجه بوده اس. چراکه مذهبی های قشری درپاکستان نخست وزیر شدن زن را غیراسلامی می دانستند. یعنی می بینیم که تفکر زن ستیزی ومقاومت دربرابر کنوانسیون های مترقی، دربسیاری ازکشورها به چشم می خورد ومساله شرقی وغربی هم ندارد.

با توجه به تحولاتی که شما اشاره کردید، بسیاری ازسازمان های جامعه مدنی تلاش می کنند درارتباط خود با جامعه بین المللی از منابع وامکاناتی که وجود دارد هم به لحاظ مالی وهم به لحاظ فنی و آموزشی، استفاده کنند تابدین وسیله پروژه های خودرا به پیش ببرند. اما طی ماه های گذشته، به دلیل همان بدبینی هایی که به آنها اشاره کردید، اساسا چنین رابطه ای با جامعه مدنی بین المللی و دریافت کمک های مالی به شدت به مقوله ای امنیتی تبدیل شده است. شما این موضوع را چگونه ارزیابی می کنید؟

اگرما مطالعه کافی، تجربه و شناخت نسبت به نهادهایی که حمایت های مالی را انجام می دهند داشته باشیم، می توانیم با آگاهی انتخاب کنیم و در راه درست از آنها استفاده کنیم . اما متاسفانه دراثرتبلیغاتی که در ایران شده که دولت هر گونه کمک مالی را وابستگی به غرب می داند وآن را با یک پوشش امنیتی محکوم می کند ومارک وابسته بودن می زند، موضوع کمک گرفتن به صورت یک تابو درآمده است وخیلی هافکر می کنند حرفش را نباید بزنند. به نظر من باید روی این موضوع کارشود و تابوها شکسته وتعریف شود که کمک ازکجا ، کی ودرچه راهی درست است وکجا غلط است. خوب طبیعی است که یک سری پروژه های استعماری و سلطه جویانه واستثماری است که ازطرف برخی دولت ها و نهادها پشت آنها هست که می شود آگاهانه ازآن دوری جست. من اخیرا درکنفرانسی بین المللی به حاضران گفتم که الان آنچه درایران درحال رخ دادن است عملا یک گروگان گیری دوگانه است (Double Black Mail). به این ترتیب ازیک طرف دولت ما حرکت وآزادی ما را به گروگان گرفته وهرنوع مبارزه ای را به اسم غرب زدگی وامنیتی وضد اسلامی وامثالهم سرکوب می کند، ازیک طرف هم یک سری نیروهای بین المللی سلطه جو با پریدن روی موج مبارزات مدنی تلاش می کنند ازآن استفاده کنند ومابین این دوگیر کرده ایم.

منظورتان از گروگان گیری خارجی چیست؟

مثلا آقای “الیورنورث”(Oliver Laurence North) که پیشینه او مشخص است ونقش خیلی منفی ومخربی در کنترا گیت (ماجرای ارسال پول به جنگجویان ضدساندینیست ها درنیکاراگوئه) وافتضاح سیاسی پس ازآن داشت که منجر به استعفای وی شد چرا که برخلاف قانون اساسی آمریکا وکنگره آمریکا کارهایی انجام داده بود، و با چنین سابقه ای که همواره با اقدامات تروریستی و میلیتاریستی برخلاف منافع کشورخودش ودیگر کشورها اقدام کرده است، اخیرا نطقی کرده بود در روزمادر درآمریکا و مدعی بود که الان دردنیا مهم ترین واصلی ترین منجی زنان مسلمان دنیا، ارتش آمریکاست. این درپاسخ به کمپین خانم نانسی پلوسی درکنگره درخصوص اینکه آمریکا باید طی یک برنامه زمان بندی شده نیروهای خود را از عراق خارج کند بود. او درپاسخ به چنین جهت گیری می گفت که اگر شما زن فمینیست وطرفدار حقوق زنان هستید چطورازسربازان آمریکایی می خواهید که ازعراق بیایند بیرون؟ چون من داریم آنجا ازحقوق زنان دفاع می کنیم وما زنان عراقی را به آزادی وحقوق برابررساندیم.

درحالی که اینقدر این حرف مسخره است که بعد ازاشغال عراق زنان عراقی همان آزادی محدودی که داشتند وآن را طی سالها مبارزه به دست آورده بودند ازدست دادند. چرا که عراق طی آن سالها جزو کشورهایی درمنطقه بود که زنانش ازحقوق بیشتری برخورداربودند وتعداد زنان عراقی که در اقتصاد ومشاغل حرفه ای شرکت داشتند بیشتر از حتی ترکیه وایران وامثالهم بود. اما الان با بازگشت به نوعی ازقوانین شریعت وایجاد یک نوع هرج ومرج وتروریسم وناامنی، زنان عراق بیچاره شده اند. بنابراین او نه تنها مدعی این مساله بود که ارتش عراق منجی است بلکه حتی ادعا کرد کمپین یک میلیون امضا درایران و مبارزات زنان ایرانی الهام گرفته است از زنان عراقی بعد ازاشغال عراق. یعنی اولیور نورثی که دشمن کلمه فمینیسم است ناگهان شد طرفدار آنها وبه خصوص فمینیست های مسلمان. خوب این گروگان گیری وبازی بسیار کثیف است و بازی با مبارزات زنان وسوء استفاده سیاسی ازمبارزات زنان درکشورهای مسلمان نادرست است. ازاین طرف ما با چنین فشارهایی درخارج ازکشور مواجه هستیم، ازطرف دیگر یک نوع بازی سیاسی کثیف درداخل ایران می شود که می آیند مبارزات زنان را برچسب امنیتی وخارجی بودن می زنند. برخی از زنان ما براثر این دو نوع فشار ممکن است به یک طرف مایل شوند که این موجب نگرانی است. یکی اینکه ممکن است برای دستیابی به حقوق خود به برخی سیاست هایی که اشاره کردم نزدیک شوند وبرخی هم می گویند هیچ چیزی دربرابر سیاست های دولت ایران نگوییم چرا که دولت آمریکا ممکن است از این موضوع استفاده کند وبه بهانه آزادی زنان ودفاع ازحقوق زنان امکان تجاوز نظامی به ایران را فراهم می کند.

چه راهی پیش روی زنان وجود دارد تا درچنین شرایطی – گروگان گیری مضاعف – راه خود رابروند ومطالباتشان را پیگیری کنند؟

ما باید علیه هر دواین جریانات که ضد دموکراسی وضد زن هستند بایستیم ونگذاریم درچنبره این بازی سیاسی بین دوقدرت یادشده که یکی می خواهد امپراطوری اسلامی به معنای سنتی وغیردموکراتیک کلمه درست کند ودیگری امپراطوری جهانی آمریکایی، دربرابرهر دوحرف خودمان بزنیم ودرمقابل فشارها مقاومت کنیم وراه اصولی خودمان را برویم وازامکانات سالم بین المللی که فکر می کنیم می توانیم آن را درراه منافع زنان ونیازهای مردم کشورمان است استفاده کنیم.

برای مثال وقتی من خودم درآسیای مرکزی بودم شاهد بودم که بنیاد “جامعه باز” آقای سوروس کارهای مثبتی می کرد. این بنیاد نه تنها در جمهوری های آسیای میانه، بلکه درخود ایران وآمریکا کارهای بسیارمثبتی کرده است. شما می دانید که علیرغم تبلیغاتی که امروز درایران می شود، آقای جورج سوروس یکی ازمخالفان سرسخت نئومحافظه کاران وآقای جورج بوش است. او اساسا با کاپیتالیسم رادیکال مخالف است و درواقع به یک نوع سرمایه داری مهار شده معتقد است. اگر کتابش را خوانده باشید می بینید که آدمی لیبرال به معنای سنتی کلمه آن است واگر چه به بازار آزاد معتقد است اما به کنترل سرمایه و توزیع ثروت نیز اعتقاد دارد و مدافع حقوق کارگران وجامعه مدنی نیزاست وبیشتر امکانات خودش را برای تقویت جامعه مدنی به کاربرده است. حتی دولت ایران هم برای بازسازی بم با اطلاع دولت ایران کمک های این بنیاد شامل حال ایران هم شد. این که همه را بایک چوب می زنند ومی خواهند باهمه بنیاد های غربی یک جور برخورد کنند، نادرست است ونباید گول این تبلغیات را خورد واسیر چنین تبلیغاتی شد.