آیا انقلاب اسلامی در سال 1357 و سقوط نظام اقتدارگرای پهلوی، رخدادی اجتنابناپذیر بود؟ پاسخ به این پرسش به ظاهر ساده، با وجود سپری شدن سه دهه از بهمن 57 چندان آسان نیست؛ این نوشتار میکوشد با تامل در یکی از تئوریهای گذار به دموکراسی، پاسخی قابل قبول را به اجمال، تبیین نماید.
دونالد شر (Donald Share) ، استاد دانشگاه پاگت ساند، با تامل در یک گونهشناسی از گذارهای دموکراتیک، دو دستهی کلی را مورد توجه قرار میدهد:
1. گذارهای دموکراتیکی که با مشارکت و رضایت رهبران رژیم اقتدارگرا محقق شده است؛ به بیان دیگر، ساز و کارهای درونی و تاسیسی ساختار سیاسی، تغییرات مداومی را ایجاد میکنند که به تغییر در خود آن ساختار سیاسی میانجامد. این پشتیبانی از دموکراتیزاسیون میتواند به دو شیوه بروز یابد: رهبران اقتدارگرا در حالی که از هدایت و مدیریت فعال دموکراتیزاسیون پرهیز مینمایند، تغییرات سیاسی دموکراتیک را بدون نشان دادن سرسختی، تحمل میکنند؛ یا با امید آن که چنین تغییری را هدایت و محدود کنند، یا از تغییرات نامطلوبتر جلوگیری نمایند، بهگونهای فعال در آن مشارکت میکنند.
2. گذارهایی که بدون مشارکت یا رضایت رهبران رژیم اقتدارگرا بهوقئع پیوسته است. در چنین مواردی، رهبران اقتدارگرا از روی جهالت، ناتوانی، لجاجت و خودرایی صرف، یا ترکیبی از آنها، با گذار به دموکراسی مخالفت میکنند.
در دستهی نخست (گذار دموکراتیک بهوسیلهی رهبران رژیم یا گذار اجماعی) «شر» دموکراتیزاسیون را در دو گروه تدریجی (دموکراتیزاسیون فزاینده) و سریع (گذار از طیق مراوده) توضیح میدهد.
و در دستهی دوم (گذار با مضمون اقدام علیه رهبران رژیم، یا گذار غیراجماعی) نیز «شر» دموکراتیزاسیون را در دو گروه تدریجی (گذار از طریق مبارزات انقلابی بلندمدت) و سریع (گذار از طریق گسست:انقلاب، کودتا، سقوط، و واگذاری قدرت) تبیین میکند.
از چنین منظری (دستهبندی دونالد شر) رژیم اقتدارگرای شاه، با اوج گرفتن درآمدهای نفتی و سرکوب مخالفان، بهتدریج و به شکلی روزافزون، امکان دموکراتیزاسیون تدریجی را منتفی ساخت. سخن مشهور زندهیاد مهندس مهدی بازرگان در دادگاه نظامی در ابتدای دهه 40 نقطه عطف این وضع بود. شاه و نظام سلطنتی، با مسدود ساختن راههای گذار دموکراتیک و فعالیت منتقدان و مخالفان (در مجلس، مطبوعات، احزاب، و…) عملا” مهر پایان بر گذار تدریجی به دموکراسی زد.
مبارزات انقلابی و قهرآمیز که از همان نیمهی نخست دهه 40 آغاز شد نیز با سرکوب شدید رژیم، نتوانست موجب تغییر نظام سیاسی شود؛ اتکای دولت نفتی شاه بر سلاح و سرکوب فزاینده و بسط فضای اختناق (تا سقف اعدام گلسرخی و بستن حسینیه ارشاد) مانع از توفیق این دست کوششها برای تغییر رژیم اقتدارگرا شد.
از سوی دیگر، گذار دموکراتیک سریع از طریق مراوده نیز در اوج مبارزات انقلابی، با نخستوزیری شاپور بختیار، عضو ارشد جبهه ملی ایران، به جایی نرسید؛ چرا که زمانی این مشی مورد توجه رژیم قرار گرفت که اولا” شاه نتوانسته بود حمایت طیف گستردهای از نیروهای رژیم را برای دموکراتیزاسیون بهدست آورد، و فقط از آن رو که او تصمیمگیر اول و آخر بود، دیگران (بهویژه ارتش و ساواک) به این تصمیم تمکین کردند؛ و بختیار هم چهرهای مورد قبول واقعی نیروهای موثر در بلوک قدرت نبود. ثانیا”،اپوزیسیون نمیتوانست این تغییر را بپذیرد و باور کند، چرا که تا چندی پیش، در معرض شدیدترین سرکوبها بود، و اکثر اپوزیسیون قانع نشدند که در این اصلاحات سریع مشارکت کنند. و ثالثا”، حکومت بختیار در وضعی نبود که بتواند بهمنظور امکانپذیر ساختن گذار سریع و در عین حال سامانمند، کنترل قابل توجهی را بر وضع سیاسی اعمال کند.
اینچنین، هیچ راهی جز تداوم مبارزات انقلابی بهرهبری آیتالله خمینی و ادامهی ستیز بنیادین با نظام سلطنتی، پیش روی نیروهای مبارز و اپوزیسیون وجود نداشت.
به تعبیر «شر»، «اقدام سریع علیه رژیم اقتدارگرا و بدون اجماع رهبران نظام سلطنتی» و «گذار از طریق گسست» در شکل انقلاب، پیگیری شد و به فرجام خود رسید: تغییر نظام سیاسی در بهمن 1357.
اگر رژیم «پیش از آن که دیر شود» دموکراتیزاسیون تدریجی را در دستور کار قرار داده بود، یا حتی اگر در مقطعی پیش از بهمن 57 «دموکراتیزاسیون سریع» و «گذار از طریق مراوده» را مورد توجه قرار داده بود، چه بسا تغییر سریع و انقلابی علیه رژیم اقتدارگرا، منتفی میشد و سمت و سویی دیگر مییافت… اما افسوس که نظامهای اقتدارگرا، از منظری متفاوت با صاحبنظران و پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی به تحلیل قدرت خود میپردازند؛ چنان که درآمدهای رانتی و اسلحه و سرکوب شدید مخالفان، چشم شاه و رژیم اقتدارگرای او را بر واقعیتهای اجتماعی بسته بود و مانع از اتخاذ روشی میشد که در نهایت، به نفع او، ایران و ایرانیان بود.
–
پینوشت:
دونالد شر، «گذار به دموکراسی و گذار از طریق مراوده»، گذار به دموکراسی؛ ترجمه محمدعلی کدیور، تهران: گام نو، 1386.