سعید مرتضوی مسئول بسیاری بی عدالتی ها و قتل ها ی زیر شکنجه است. در آخرین کشتارگاه که سوله های کهریزک بود، اندکی درگیرقوه قضائیه شد. به ظاهر از برای تسکین خاطر چند خانواده تحت پیگرد است. اما آن قدر عزیز و محترمش می دارند که اینک به خاطر گل روی او دولت بدهی 35 هزارمیلیاردی اش را به صندوق تامین اجتماعی که مرتضوی را به ریاست آن منصوب کرده پرداخته است. از طرف دیگربا سلام و صلوات طرف مذاکره ی مجلس هشتم هم شده است.
توکلی عضو اصولگرای مجلس که با احمدی نژاد مخالف است و در ضمن خیلی هم از او می ترسد، داوطلب مذاکره با او شد. چرا؟ چون پای طرح استیضاح وزیر کار دولت احمدی نژاد را امضا کرده و حالا پشیمان شده و از عاقبت کار می ترسد. از جلسه ی استیضاح وزیر به حق می ترسد. به قرار اطلاع با متهم به قتل چند جوان ایرانی وارد مذاکره شد، البته در جایگاه داور نشست تا سخنان تند علیرضا زاکانی نماینده ای که مدعی است بسیار مدرک و دلیل بر ضد مرتضوی دارد بشنود و سپس به اظهارات مرتضوی حاضر در جلسه گوش بسپارد و در نهایت داوری کند.
اول گفته شد مرتضوی داوری توکلی را پذیرفته و قول داده از آن هرچه باشد تبعیت کند اما بعدا که معلوم شد رای به نفعش نیست مانند همیشه دست به صحنه آرائی و تکذیب زد. مقصود از مذاکره این بود که شاید متهم به قتل از قبول پست ریاست صندوق تامین اجتماعی به خاطرچیزهائی که اسمش را گذاشته اند مصلحت نظام، خود منصرف بشود و کار به جاهای باریک نکشد و مجلس باری دیگر در تله ی احمدی نژاد به دام نیفتد. ظاهرا جلسه تشکیل شده و چانه زنی ادامه دارد. این یادداشت فارغ از نتایج جلسه است و دربند سودای دیگری است. یک نفر که روز روشن آدم کشته، آشکارا چشم و چراغ قوه قضائیه شده و حالا به شغلی بالاتر از وزارت متفخر می شود. در شرایطی که بچه های مردم اگر فقط در یک مهمانی دستگیر بشوند شلاق می خورند و بد سابقه می شوند.
حکایت سینه سوزی است. نمی شود درجه ی خشم و نفرت فرزند زهرا کاظمی، پدر روح الامینی و بازماندگان دیگر قربانیان کهریزک، کامرانی و جوادی فر را توصیف کرد. دارند با متهم به قتل عزیزان شان مذاکره می کنند. به درگاهش می روند تا به پست و مقام کنونی که ریاست بر ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز است بزرگوارانه قناعت کند و از ریاست بر صندوق تامین اجتماعی که یک گنج است صرفنظر کند. کم توهینی نیست به ملت ایران. کم داغی نیست بر دل ملت ایران. توکلی به فلفلی می ماند که روی زخم های گشوده ی این ملت پاشیده شده.احمدی نژاد تکلیفش معلوم است. از دست مرتضوی نمک خورده، نمکدان نمی شکند. دست مریزاد می دهد به قاتل که یار و یاورش بوده و به خاطرش آدم کشته است. مقامات دولتی دست در سفره ی جنایت در مجلس فیلم های بزن بزن بازی می کنند و بعد…؟ با قاتل جگرگوشه های مردم می نشینند تا از شکست استیضاح وزیری از دولت احمدی نژاد، خود را نجات بدهند.
یکی در آن مجموعه ی بی سر و صاحب نیست تا از آنها بپرسد: شما که این کاره نیستید چرا وارد میدان می شوید. شما که نه می خواهید و نه می توانید مرهمی بر دلهای ریش مردم بشوید، چرا ادایش را در می آورید و زخم ها را دستکاری می کنید؟ این بازی بیش از آن که سیاسی است، همدستی با قاتل فرزندان مردم است. کاری به انتصابی بودن تان نداریم. این جا یک بحث انسانی مطرح است و انبوهی صدمه خورده از بی عدالتی های مرتضوی. مگر تنها شاکی و مدعی مرتضوی زاکانی است که راه افتاده اید دنبال کسب رضایت از او؟
در این سرزمین چه خبر است که تازه پس از 8 دوره قانونگزاری به شیوه ی اسلامی فهمیده اند طرح سئوال از رئیس جمهور فاقد ضمانت اجرائی است و آئین نامه داخلی مجلس طوری تدوین شده که البته رئیس جمهور برای پاسخ به سئوال قدم رنجه می کند، به مجلس می رود، نمایندگان را به تمسخر می گیرد و می رود. همین و دیگر هیچ. مخالف خوان های مجلس هشتم تازه دارند تاتی تاتی می کنند و آئین نامه می خوانند؟ کی؟ در روزهای پایانی عمر مجلس. از چه نظر؟ از برای زمین زدن رئیس حمهوری که به خاطرش کل اعتبار خود و نظام شان را جملگی از دست داده اند. شهروندان فرهیخته در زندانها خون دل می خورند تا کسانی زیر نام نمایندگان مردم با مرتضوی پالوده بخورند؟
و اما سخنی با دادستان محسن اژه ای: حضرت آقا کجا تشریف داشتید که 8 ماه پیش که مرتضوی برای خبرگزاری فارس نامه نوشت و مژده داد که قرار منع پیگرد برایش صادر شده، لب از لب نجنباندید و نفرمودید که پرونده همچنان مفتوح است؟ علت خاصی داشت که با سکوت خود، وانمود کردید او راست می گوید و پرونده مختومه شده است؟ چرا مفتوحه را مختومه جلوه دادید؟ شما که با مردم روراست حرف نمی زنید به ما البته حق می دهید که حدس بزنیم چرا چنین کردید.
حدس ما این است که مرتضوی دست ساخته خودتان است، مگر در زمانی که رییس مجمتع کارکنان دولت بودید و او قاضی تحت امر شما ارتقایش ندادید مگر همه پرونده مطبوعاتی های دوم خرداد را به او ندادید تا صاحب نام شود و برای امروز ذخیره دولتمداری، مگر در وسط کار روزنامه نگاران بی نان، پرونده نان و آبدار مدیرعامل و مدیران ارج را به او نسپردید که نونوار شود. مگر ندیدید که دادگاه 1410 در عرض چند ماه از تصدق سر پرونده ارج همه شان صاحب خانه و ماشین شدند مگر منشی مدیرعامل ارج به خودتان شکایت نیاورد که این ها دویست میلیون تومان [که آن زمان خیلی بود] از وی رشوه خواسته اند. مگر دختر جوان در اتاقتان گریه نکرد. حالا اگر کسانی فکر کنید که شما همدست وی بوده اید چه جای تعجب. گرچه در زمان کهریزک دیگر شما رییسش نبودید و وزیر اطلاعات بودید و او مشغول زد و بند با سپاه بود، اما گویا شرط مودت سابق هنوز برقرار است که کسی حاضر نیست علیه این دردانه حرفی بزند.
مدعی العمول کل شما قول دادید سکوت اختیار کنید و همزمان ترتیب چند بازداشت پرسروصدا و اعدام در ملاء عام را بدهید تا ایران و جهان به آنها مشغول بشوند و مرتضوی را از یاد ببرند. متهم به قتل و… از رسانه ها خواست شلوغش نکنند که قضا بلا رفع شده. جنابعالی و صادق لاریجانی ریاست قوه قضائیه در برابر این نامه سکوت اختیار کردید تا آب ها از آسیاب بریزد. به نظر رسید به راستی پرونده مختومه شده. حال آن که مفتوح بود و جائی در گوشه ای پنهانش کرده بودید برای روز مبادا. آن روز از راه رسید.همین امروز است!
با طرح خواسته ی رئیس جمهور برای ریاست مرتضوی بر صندوق تامین اجتماعی، پرونده ناگهان و به ابتکار دادستان محسنی اژه ای، همان که لب از لب نمی جنباند و به مردم نمی گفت مرتضوی دروغ می گوید زنده شد. او که هشت ماه پیش به ادعای کذب مرتضوی پاسخ نداده بود، حال لازم دانست حقیقت را با مردم در میان بگذارد و برای مرتضوی خط و نشان بکشد و اعلام کند وی تحت پیگرد است. برایش حکم جلب صادر شده یا می شود و از این حرفها که البته سعید مرتضوی را نمی ترساند. سینه ی مرتضوی انباشته از مدرک و سند است و هرگاه بخواهند اورا مجازات کنند قبر خود را کنده اند.
حال چه شده که چرخش کرده اند؟ ستاد مبارزه با قاچاق ارز و کالا یکی از سرگردنه های فساد حکومتی است. از آن محل به گروهی که انحرافی گفته می شود چه رسید که حالا می خواهند مرتضوی را به جای نان آبدار تر و بی حساب و کتاب تری بنشانند. ستاد محل معامله با قاچاقچیان است. کسب منفعت و توزیع منفعت بین دوستان از طریق این ستاد کار برمی دارد. حال آن که صندوق تامین اجتماعی مثل گوشت لخم است. احمدی نژاد اگر به انتصاب خود اطمینان نداشت فورا بدهی کلان دولت به صندوق را تادیه نمی کرد. از این جیب به آن جیب گداشتن که خطر ندارد. صندوقدار جدید هم که کاملا مورد وثوق احمدی نژاد است، ماهر است. در تداوم بی عدالتی استواراست. صدها پرونده ساخته. او که از پرونده ای که زیر دست صادق لاریجانی و محسن اژه ای است نمی ترسد. مرتضوی که کرباسچی نیست. کارکشته و حریف و در صورت لزوم افشاگر است.
همین که انتصاب جدی شد، قفل از زبانها برداشته شد. باز هم با حفظ احترامات مرتضوی.
مردم می گویند محسن اژه ای از مفتوحه بودن پرونده گفت تا احمدی نژاد را متزلزل کند. اصولگرایان مخالف احمدی نژاد در مجلس طرح استیضاح وزیر کار را امضا کردند. برخی اصولگرایان که صداشان رسا نیست از باب نصیحت یادآور شدند که نمی شود وزیر را استیضاح کرد از باب یک انتصاب. پاسخ وزیر شکننده خواهد بود و منطقی و آبروی مجلس را می برد. پر سر و صداهای مجلس طرح را امضا کردند. اژه ای هم کمک شان کرد. دیگر یقین داشتند مرتضوی با افشاگری مقام دادستان بر این که پرونده مفتوح است، به این مقام تکیه نمی زند. وقتی بازی را باختند وارد بازی دیگری شدند که مذاکره با متهم به قتل مردم مظلوم ایران بخش مشهود آن است.از آنچه پنهان است خبر نداریم.
اما بازی تمام نشده. پرده های دیگری دارد. گاهی این آرزو وسوسه مان می کند که ایکاش دعوای خودی ها بالا بگیرد. کشتی گیرهای حکومتی این دوران ایران از حیث درگیری در پرونده های فساد قضائی و اقتصادی از یکدیگر کم ندارند. هموزن یکدیگرند. دوست داریم یک بازی بزن بزن درست و حسابی ببینیم. مرتضوی به جان بالاتر ها بیفتد و از نقش های آنان در ایجاد این زندگی جهنمی برای مردم بگوید. اژه ای از مظلومیت خود در مقایسه با دیگر مقامات بگوید وما به تماشای صحنه ای بنشینیم که به امید آن زنده مانده ایم. ایران به سمت یک خانه تکانی، یک گرد و خاک بزرگ و یک افشاگری وسیع پیش می رود. مهم نیست که چه اندازه به گذار مسالمت آمیز نیاز داریم. مهم این است که بازیگران حکومتی هر بارکه نقشی به ظاهر دموکراتیک به عهده می گیرند بکلی یادشان می رود چه اندازه در فساد و کشتار و سرکوب همدست یکدیگر بوده اند. چاره کار این بود که با منتقدان به مذاکره می نشستند، نه با جانیان که اوامر اجرا کرده اند و مثل همه ی نوکرهائی که از ضعف های ارباب با خبر می شوند، سوار برگرده ی ارباب وقت شده اند. جنگ های کنونی درون حکومت ایران از جنس جنگ نوکرانی است که پی به حال زار ارباب برده اند و به جانش افتاده اند.