جلاد ها هم می میرند...

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

آذر در فرهنگ ایرانی ماه جشن است. یکی دیگر از جشنهای باستانی ایران در پیوند با آتش به مناسبت فرا رسیدن ماه آذر و برافروختن نخستین شعله زمستانی. و در تقویم جمهوری اسلامی ماه قتل های بیرحمانه، سلاخی زن سالخورده در برابر شوهر، بر دار کردن روشنفکری که از حقوق بشر می نوشت و در بند کردن دانشجویان…

نظامیان که با ریش های بلند طالبانی همه صحنه هارا به تدریج پر می کنند، دستبند و زندان را بر این  روز افزوده اند و شمشیرهای برهنه را به تهدید تکان می دهند.

ماه با رسیدن سالی دیگر از خنجر آذین کردن داریوش و پروانه فروهر می رسد. امسال حتی خانواده او اجازه ندارند در خانه قدیمی خیابان هدایت که قتلگاه آنهاشد، مراسم بزرگداشت جانباختگان را بر پا کنند.

در همین روزها عوضعلی کردان مرده است که یکی از برکشیدگان “نظام” بود، و توانست در “فرهنگ مداحی و تملق”- به تعبیر مجید محمدی ـ دکترای قلابی از آکسفوردبگیرد و  سالی چندبر مسند قدرت بنشیند و پول پارو کند. در نظامی که فروهرها و مختاری ها و پوینده ها ریختن خونشان  حلال است به ناچارمیدان برای “عوضعلی” هائی خالی می ماند که حتی وقتی باکیسه های پر از پول مردم فقیر از دار فانی می روند، همفکرانشان هم  اشکی به حسرت برایشان نمی ریزند. و بازاین نگاه سبز “بابک داد” است که بجای کینه و دشنامی که در  “رسانه های اجتماعی” می جوشد و “جوکی” رابدرقه راه رفته می کند، از “تشییع سبز” می گوید. حق با اوست. سبز باید، عشق را جانشین کینه کند.

نفرت و مرگ، سبز نیست. طالبان شیعه ـ آنطور که از زهر پنهان در پچپچه ها پیداست ـ درتدارک سرنوشت  سعیدامامی برای سعید مرتضوی هستند. دیگر شکی نست که “قاضی شجاع و جوان” ـ به گفته “مقام معظم رهبری” ـ جنایت کهریزک را هم به زنجیره فجایع خود  افزوده است. یک نماینده مجلس می گوید اسنادی از مرتضوی دارد که در صورت رو شدن: “او می رود وسال آینده هم بابرف پائین نمی آید.” می توان او رامجسم کرد که داروی نظافت را بالا می کشد. شاید درآن زمان یادش بیافتد که شکنجه باداروی نظافت از ابداعات اوست. پیرمردی چون سیامک پور زند را به حمام می فرستادند و می خواستند برای منزه شدن سراسر بدن  خود را باداروی نظافت از مو تهی کند. و درست وقتی که دارو داشت اثر می کرد، او رابیرون می کشیدند به زور ودر سلول می انداختند. فریادهای او را سعید مرتضوی و حسن شایانفر با قهقهه جواب می دادند.

 شاید هم موتور سواری برسد و در خم پله های برجی که قاضی مرتضوی میلیونها تومان خرج ساختمانش کرده، گلوله ای بر شقیقه اش بنشاند تا به دیدار اسداله لاجوردی برود.

اما انسان “سبز”- یعنی مدنی-  این جنایات نفرت آور رابر نمی تابد. حتی جلادان را باید در محکمه قانونی و با همه شرایط مندرج در حقوق جهانی بشر محاکمه و مجازات کرد. جز این به گفته معروف لنین : پست فطرتی می رود و پست فطرت دیگری جایش را می گیرد.

در هفته اول آذر ماه 1388 نگاه کنید به صحنه. جانشین مرتضوی که جعفر دولت آبادی باشد، نقشه ستاد کودتا را  به نام قانون قدم به قدم پیش می برد: اعدام جوانان بی پناه، حکم زندان با وثیقه های سنگین برای سران اصلاح طلب اسیر؛دستگیری وسیع فعالین جامعه مدنی، وزمینه چینی “قانونی” برای دستگیری میر حسین موسوی: “نامه شکایت نمایندگان مجلس از میرحسین موسوی، نامزد معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران، از دادستانی کل کشور به دادسرای تهران ارسال شده است و این دادسرا در حال «تدوین اندیشه ای» برای این نامه است. نمایندگان حامی دولت در مجلس ماه گذشته از شکایتی با امضای حدود ۱۰۰ نماینده علیه میر حسین موسوی خبر داده بودند. حمید رسایی، یکی از نمایندگان حامی دولت محمود احمدی نژاد در مجلس، ۲۸ مهر درباره دلایل شکایت علیه میرحسین موسوی گفته بود: «نامه مذکور یک درخواست حقوقی است که در آن نمایندگان از میر حسین موسوی به خاطر بیانیه ها و اقداماتی که به وارد شدن لطمات و صدمات به آبروی نظام و اموال عمومی و خصوصی مردم منجر شده است» شکایت کرده اند.”

برادر حسین هم بعنوان تنها مامور امنیتی دنیا که توانسته یک جریان اجتماعی را مرحله به مرحله پیش بینی و در روزنامه ارگان طالبان شیعی  اعلامش کند، دست بکار “تدوین اندیشه” می شود: “خاتمی و موسوی و کروبی طی چند ماه اخیر، به گواهی اسناد غیرقابل انکار که موجود و مضبوط است، دقیقاً و بی کم و کاست فرمول از قبل اعلام شده آمریکا و اسرائیل برای مقابله با جمهوری اسلامی را دنبال کردند. پیروی آنان از فرمول یاد شده به اندازه ای آشکار بود که تمامی مراحل حرکت سران فتنه از قبل و پیشاپیش قابل پیش بینی بود و کیهان به استناد نسخه های آن که تماماً موجود و در دسترس است، فازهای مختلف و فرموله فتنه مورد اشاره را، قبل از شروع و پیش از آن که عملیاتی شود، نشان داده و به آن پرداخته بود. مراحلی نظیر “پیش کشیدن احتمال تقلب در انتخابات”، “تشکیل کمیته صیانت از آراء”، “انتخاب یک رنگ به عنوان نماد این جریان”، “اعلام زودرس پیروزی در انتخابات”، “ادعای تقلب در انتخابات”، “دعوت از هواداران برای ریختن به خیابان ها”، “سازماندهی اراذل و اوباش با هدف آشوب آفرینی”، “خودداری سران فتنه از مراجعه به مراجع قانونی برای پی گیری ادعای تقلب” و… تماماً قبل از عملیاتی شدن در کیهان مورد اشاره قرار گرفته بود. کیهان که غیب گو نیست! هست؟! و از سوی دیگر پیش بینی این مراحل نیز قابل انکار نیست، چرا که نسخه های روزنامه موجود و قابل دسترسی است. بنابراین، آیا کمترین تردیدی باقی می ماند که سران فتنه از فرمول دیکته شده آمریکا، اسرائیل و انگلیس برای کودتای نرم علیه نظام اسلامی پیروی کرده اند.”

کیهان که البته “غیب گو” نیست، اما  درتدوین برنامه های ستاد کودتا حضور فعال دارد، در آستانه 16 آذر  تهدید و زمینه دستگیری سران جنبش سبز را در تیتر اول روز سه شنبه خلاصه می کند: “سند دیگری از خیانت وطن فروشان. تایم: سبزهای ایران از آمریکا درخواست کمک کردند.”

والبته این سند تماما جعلی است. سران امنیتی کیهان بهتر از همه می دانند که “تدوین اندیشه”  را تنها و تنها آرایش قوای سیاسی جهت خواهد داد. و روز تاریخی 16 آخر، سر منزل دیگری در بر آورد قواست.

“نظام” می کوشد با “پیشگیری” مانع از حضورمردم و برآورد نیروی “سبزهای ایران” شود که حالا حتی تیتر اول کیهان هم حضور آن را تائید می کند. “خس و خاشاک” اکنون یک سوی هرگونه معادله سیاسی در ایران است. سمبل جنبش مدنی ـ ندا آقاسلطان ـ که بیمارستانی در “صنعا” به نامش شده است، می رود تا برجلد تایم زیر عنوان زن سال جهان قرار بگیرد.

محمدرضا نقدی، فرمانده نیروی مقاومت بسیج، که پیداست مانند کیهان سناریوی اتاق فکر کودتا را رسانه ا ی می کند، در هیات “ملا عمر” در صداو سیمای سردار ضرغامی ظاهر می شود و دو خبر محیرالقول می دهد: “شخصی از آمریکا خانمی را در جریان اغتشاشات اخیر تهران به قتل می‌رساند و رسانه‌های غربی فریاد می‌‍زنند که قاتل او حکومت ایران است”. منظورش نداست. بعد هم می گوید: “در روز 13 آبان فقط لباس دو نفر پاره شد…” بیهوده نیست که دررسانه های اجتماعی پیشنهاد می کنند به او لقب “سنگ پای قزوین” داده شود.

اما هدف این سردار که زاده ایران هم نیست، تهدید برای روز 16 آذر است.جملات قصار ش هم برای ثبت در تاریخ مضحکه بکار می آید: “در دانشگاه‌ها کتاب‌هایی تدریس می‌شوند که جهل غربی را گسترش می‌دهند”،”باید بشریت را از چنگال ظلم ستمگران رهایی بخشیم.”

همین سناریو را غلامحسین آژه ای از قضات دادگاه مرگ تابستان 1367 ودادستان کنونی کل کشور هم تکرار می کند: “قوه قضائیه مصمم است تا با تکرار هرگونه ناآرامی تازه  توسط معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران «به صورت قاطع و بازدارنده برخورد» کند.”
احمدی‌مقدم، فرمانده ناجا هم همان سخن “دادستان مرگ” را می گوید: “با تجمعات غیر‌قانونی ۱۶آذر برخورد می‌کنیم.” و در تاریخ مضحکه هم با همکارش کوس رقابت می زند: “باید نیازهای جنسی را در غالب مشروع تسریع کنیم.”

این توضیح  بی نقطه سردار هم به خواندش می ارزد: “آنچه به آن تمرکز کرده‌ایم امنیت در فضای مجازی و تبادل اطلاعات در این حوزه است که بستر جرایم نوظهور را موجب شده است به طوری که بسیاری از دوستی‌های خیابانی را به شکل‌ دوستی‌های اینترنتی رقم زده و کار را سخت‌تر کرده است چرا که کاربران اینترنتی اطلاعی ندارند که پشت خط اینترنت چه کسی با آنها صحبت می‌کند. فضای مجازی امروز باعث شده گروه‌های ضد اخلاقی تشکیل شود و پارتی‌ها از بستر اینترنت رواج‌ پیدا کند که گروه‌های ضداخلاقی نیز از این مقوله هستند که هنوز در ایران توسعه پیدا نکرده ، اما شروعش می‌تواند خطرناک باشد.”

و “برای مقوله ای که هنوز در ایران توسعه پیدانکرده، اماشروعش می تواند خطرناک باشد” حتی وزارت اطلاعات هم دست اندر کار شده  و وزیرش از “تربیت افسراینتنرتی ـ امنیتی” خبر می دهد.

حجت الاسلام حسین طائب، معاون اطلاعات کل سپاه و فرمانده سابق بسیج کل کشور هم ملت شریف را مطلع می کند که “در سال 76  باندی کشف کردیم  که در برجی مجلل در اتوبان مدرس تهران برای منحرف کردن مسئولین نظام فاحشه تربیت می کرد  . یکی از گردانندگان این باند مهدی هاشمی، پسر آقای هاشمی رفسنجانی بود که بلافاصله دستگیر شد. اما با اعمال نفوذ پدرش تعدادی از مدیران وزارت اطلاعات منتقل و مهدی و سایر اعضای باند آزاد شدند.”

این چند نقل قول نشان دهنده کف فرهنگ کودتاچیان گرداننده ایران است. سقفش راهم باید نزد علی لاریجانی پیدا کرد که مانند رهبر به دفاع از هاشمی می پردازد: “افرادی هر نقدی که به دولت می‌شود، فورا آن را در کتیگوری‌های سیاسی موافق و مخالف می‌برند و نمی‌گذارند فضای تخصصی در کشور به وجود بیاید.”

او می پرسد: “این همه تهمت و تحقیر نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی با چه انگیزه‌ای زده شد و چه فایده‌ای داشت؟”

معلوم نیست جواب یکی از برادران لاریجانی را چه کسی باید بدهد. حتی کسی هم نیست نظر او را در باره این خبر بپرسد: “بعد از گذشت بیش از دو سال از سخنرانی جنجالی محمود احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیاکه طی آن از سوی رئیس این دانشگاه “دیکتاتور کوچک” لقب گرفت، روز گذشته علت انتخاب دانشگاه کلمبیا برای این سخنرانی معلوم شد: کمک مالی ۴۰۰ هزار دلاری بنیاد علوی به دانشگاه کلمبیا چند ماه قبل از سفر احمدی نژاد به نیویورک.”

و در این فضا ، یک مقام مسئول پزشکی خیلی رک و راست از احتمال  مرگ 105 تا 245 هزارایرانی خبرمی دهد:“محمود سروش، رییس اداره قرنطینه و آنفلوانزای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، اشاره به شروع موج سوم آنفلوانزای نوع “آ” در ایران، از یک تا دو ماه آینده، از احتمال مرگ “۱۰۵ هزار تا ۲۴۵ هزار نفر” بر اثر ابتلا به این بیماری سخن گفت. او همچنین گفت: “امکان ابتلای بیش از یک میلیون نفر وجود دارد و … در صورتی که امکانات محدود باشد، بین ۱۰ میلیون تا بیش از ۲۴ میلیون  نفر مورد حمله ویروس آنفلوانزای نوع “آ” قرار خواهند گرفت.”

وقتی ابتلای بیش ازیک میلیون نفر و مرگ 245 هزار نفر عادی باشد، دیگر کسی بفکر سقوط تیم ملی فوتبال نیست که به اردن هم می بازد؛ و “در یک شیب تند به سرعت اقتدار خود را در فوتبال آسیااز دست می دهد.”

 در هفته ای که سر پسر فرمانده سابق جنگ وهمسرش را گوش تاگوش می برند وروی سینه هایشان می گذارند، 60 دانشجو را در ظرف چند روز ازخانه هایشان می ربایند، محمد علی ابطحی با وثیقه هفتصدمیلیونی آزاد می شود و احمدزید آبادی را حکمی بی سابقه می دهند؛ دیگر بریدن حکم شلاق برای علی تاجر نیا به اتهام “توهین به رئیس جمهور” جلب توجه نمی کند. پیشتر توهین به رهبر جرم بود، حالا نوبت به رئیس دولت کودتا رسیده است.

واگذاری مدارس هم رسما به حوزه ها ی علمیه آغاز می شود تا فرزندان ایران زمین درمکتب مصباح درس بخوانند و از آیات عظامی که رسما معرفی خواهند شد “تقلید” کنند تا دیگر 16 آذری در راه نباشد که سبب هراس نظام شود و ناچاردست به سرکوب زودهنگام تظاهرات بزند. تظاهراتی که عزمش  را در پیام “دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال” فریاد می کند: “مقاومت و ایستادگی در برابر ماشین سرکوب دولت کودتا.”

جبهه جهانی هم گشوده است. امروز اجلاس 1+5 تشکیل می شود. باراک او باما پیشاپیش  از احتمال آماده شدن “مجموعه‌ای از گام‌ها در چند هفته آینده” علیه تهران خبر داده است تا “به ایران نشان دهیم که جدی هستیم”. این بار روسیه هم کنار آمریکاست.

ماه آذر شروع شده است.  طالبان حاکم در تهران نه صدای برگهای مرده را می شنوند که بر باد می روند و نه فریاد پریسا و شجریان را خطاب به بیداد گران. بیانیه شماره پانزده موسوی هم دشوار که بیدارشان کند.

بیهوده نیست که در هنگام ورود  رئیس دولت کودتا به ونزوئلا از سر اشتباه سرودشاهنشاهی رامی نوازند و در اروپا فیلمی بر اساس نوشته برتولدبرشت اکران می شود: