عشقِ ممنوعِ دو لزبین

نویسنده

» فیلمِ روز

اوئن گلایبرمن

درباره‌ی فیلم “کارول” ساخته‌ی “تاد هینز”

 

کارول” فیلم جدید تاد هینز کارگردان آمریکایی، درام رمانتیکی است که ماجرای عشق ممنوعه بین زن میانسالی از قشر مرفه (با بازی کیت بلانشت) با زن جوان و فروشنده ساده‌ای (با بازی رونی مارا) را در سال‌های دهه‌ی پنجاه میلادی آمریکا بازگو می‌کند.

بار آخری که تاد هینز سال‌های پنجاه میلادی را به تصویر کشید، از آن دهه‌ی پر تلاطم تصویری موقر و در عین حال ساختارشکنانه ارائه داد. در فیلم “دور از بهشت” محصول ۲۰۰۲ که برداشت آزادانه‌ای از قصه‌های تلویزیونی ساده‌ی داگلاس سیرک بود، او بیننده را در سفری کوتاه به آن زمان برد و شگفت‌زده کرد.

آن فیلم تاد هینز چنان تاثیر گذار و خاطره انگیز بود که بازگشت مجدد او به دهه‌ی پنجاه میلادی را نباید تکراری تلقی کرد. او در فیلم “کارول” بار دیگر روح هالیوود کهن را بر انبوهی از آینه می‌تاباند و جزییات دیگری از فضای آن سال‌های را به نمایش می‌گذارد.

فیلم “کارول” مثل “دور از بهشت” به سیاق فیلم‌های کلاسیک اشک‌آور طراحی شده ولی موضوعی بسیار غیرمتعارف و نابه‌هنگام، یعنی عشق بین دو زن، در ‌میانه‌ی راه داستان سر بلند می‌کند.

در این فیلم تاد هنیز ‌ی ویژه و وسواس گونه‌اش به عناصر ظاهری کار در استودیو را کنار گذاشته است.

ماجرای فیلم “کارول” که در آغاز دوران ریاست جمهوری آیزنهاور اتفاق می‌افتد، آن دوره را نه با فیلترهای بزک کننده بلکه با نهایت واقع گرایی نشان می‌دهد. به همین خاطر نتیجه ی کار او تصویری تیره‌تر، ژنده‌تر، مسکوت و در عین حال اسرارآمیزتر از آن چیزی است که ما از آن سال‌ها می‌شناسیم.

صحنه‌ی اول فیلم که روزهای نزدیک به کریسمس در بخش اسباب بازی فروشگاه بزرگی را نشان می‌دهد، با تمرکز روی سکون رایج در دوران قبل از فن آوری‌های جدید، فضای شبح‌واری را تداعی می‌کند. اسباب بازی‌ها و روش دکوراسیون این قسمت از فروشگاه به قرنی دور دست و فراموش شده تعلق دارند.

در چنین پس زمینه‌ای کلاه پاپانوئلی که دختر فروشنده ترس (رونی مارا) به سر دارد، تنها نماد شادی بخشی است که دوربین آن را ثبت می‌کند. در گوشه‌ای از همین قسمت از فروشگاه کارول (کیت بلانشت) با کت گرانقیمتی از پوست خز از راه می‌رسد و با نگاه نافذ خود ترس را حریصانه برانداز کرده و جذابیت او را می‌بلعد.

فیلمنامه “کارول” براساس کتابی به نام “بهای نمک” به قلم پاتریسیا هایسمیت نوشته شده است. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۵۲ و با استم مستعار نویسنده چاپ شد. فضایی که نویسنده خلق کرده به جنگلی پر از جانوران درنده می‌ماند و اولین بار که شخصیت کارول با ظاهر برازنده و رفتار متشخص ولی بی‌حوصلگی‌اش ظاهر می‌شود می‌توان تشخیص داد که زن بی‌قرار و فریبنده‌ای است.

کیت بلانشت به این شخصیت، لبخندی وقیحانه و نحوه گویش و صدایی اشرافی مآبانه افزوده که به رفتارش حیله‌گری و ریش‌خند ویژه‌ای می‌افزاید.

اما رفتار گستاخانه و افسون‌گرانه‌ی کارول دلایل خاص خود را دارد. او از قشر مدرن و صاحب امتیاز زمانه‌ی خود است که در جامعه‌ای گرفتار شده که جایی برای وسوسه‌های فردی و جنسی ندارد، بنابراین تنها گزینه‌ی او بروز دادن این نیازها و وسوسه‌ها به شیوه‌ای زیرکانه است. او را می‌توان مامور مخفی عشق تلقی کرد.

اولین بار که با ترس (دختر فروشنده) برای صرف نهار قرار می‌گذارد، همه چیز باید حساب شده و بی سر و صدا برگزار شود چون او احساساتی را در این دختر جوان بیدار می‌کند که در آن دوران حتی کلمه‌ی مشخصی برای توصیفش وجود نداشت.

ترس، دختر فروشنده با ظاهر ساده و آرزوهای بزرگش برای در پیش گرفتن عکاسی هنری را می‌توان قهرمان اصلی داستان تلقی کرد که در طول فیلم شکل می‌گیرد و کامل می‌شود. در مقابل کارول با رفتار اشرافی و موقعیت اجتماعی‌اش در آغاز فیلم طرف قوی و گستاخ این معادله به نظر می‌آید. ولی به محض این‌که متوجه می‌شویم کارول در حال طلاق گرفتن و تلاش برای کسب حضانت مشترک دختر خردسالش است، احساس ما نسبت به این شخصیت پیچیده‌تر می‌شود.

شوهر محافظه‌کار و لجوج کارول (با بازی کایل چندلر) از روابط همسرش با زنان دیگر خبر دارد و به شدت از آن‌ها متنفر است. ولی با این وجود کارول را دوست دارد. در حقیقت موضوع اصلی کنترل است و او حاضر نیست کارول را از دست بدهد. اما انگیزهی کارول برای طلاق فقط رها شدن از کنترل مردی نیست که با او مثل مایملکش رفتار می‌کند. انگیزه‌ی او موضوع عمیق‌تری است، آرزوی داشتن زندگی‌ای که تمایلات درونی و واقعی اش بدون پنهان‌کاری مبنای موجودیت او باشند.

فیلم “کارول” بدون غرق شدن در بازی‌های سینمایی، در حقیقت همتای لزبین فیلم “کوهستان بروکبک” است، داستان عاشقانه‌ای که زیر سایه پنهان‌کاری و کتمان به اوج خود می‌رسد. برای تاد هینز کارگردان فیلم “کارول” موضوع اصلی نه خفقان عمومی سال‌های دهه‌ی پنجاه میلادی بلکه زیبایی شناسی رابطه‌های عاشقانه‌ی هم‌جنس‌گرایانه در دورانی است که حتی نام بردن از آن ممنوع بود.

تاد هینز از دهه‌ی پنجاه میلادی دنیایی تاریک و زیرزمینی ساخته که در آن پنهان‌کاری نقش پناه‌گاه آدمیان را دارد. کارول معشوقش ترس را با خود به سفری به شیکاگو می‌برد.

در جریان این سفر و توقف آن‌ها در مهمانخانه‌ها و هتل‌های ساده‌ی کنار جاده‌هاست که عشق آن‌ها شکوفا می‌شود. کیت بلانشت و رونی مارا در این فیلم نه فقط بازی بلکه با چشمان و نگاه خود می‌رقصند و هر لحظه از فیلم را به لرزه در می‌آورند.

کتاب “بهای نمک” در کار نویسندگی هایسمیت چرخش بزرگی بود. این کتاب در عین بی‌پروایی و سبک بیوگرافی گونه‌اش، بر خلاف کتاب‌های قبلی او که معمولا داستان‌های تریلر بودند، قالب و سبک داستان‌های ساده عاشقانه و عاطفی را دارد. با این وجود حدی از زیرکی نویسنده در آن قابل تشخیص است.

کاراگاهی خصوصی کارول و ترس را تعقیب می‌کند. وقتی که ضبط صوت کارآگاه مخفی برملا می‌شود، (یادآوری از شنود الکترونیک که امروزه برای همه ما عادی شده) در فضای خواب آلوده‌ی دهه‌ی پنجاه یک شوک بزرگ از تعرض به حریم خصوصی است.

پس از هم پاشیدن حریم خصوصی کارول، او با خطر از دست دادن هرگونه تماسی با دختر خردسالش روبرو می‌شود. در این بخش از داستان فیلم جنبه اخلاقی نیرومندی پیدا می‌کند. احتمال قطع شدن رابطه مادری با فرزندش بیان‌گر بی‌رحمی شدیدی است. ولی کارگردان با خلق این شرایط عاطفی بی‌رحمانه در حقیقت می‌پرسد ما به عنوان جامعه چه‌طور می‌توانیم به خود اجازه دهیم تجلی‌های متفاوت عشق را تقبیح و ممنوع کنیم؟

“کارول” فیلم تاثیر گذار و در عین حال مرتبط با دل‌مشغولی‌های اخلاقی و عاطفی زمانه‌ی ماست که می‌گوید تا زمانی که رابطه‌ی دو انسان ناگزیر است از خفقان و پنهان‌کاری حتی نامرئی تبعیت کند، همه‌ی ما در سایه‌ی دهه‌ی پنجاه زندگی می‌کنیم.

“کارول” را شاید نتوان شاهکاری در حد “دور از بهشت” دانست ولی چنان روح نیرومندی دارد که به سادگی زیر جلد بیننده می‌خزد. داستانی واقع گرایانه از یک عشق واقعی است که تساهل و بردباری جامعه در پذیرش رابطه بین انسان‌های دیگر را با دقت مورد آزمایش قرار می‌دهد.

برای تاد هینز کارگردان فیلم، عاشق شدن یعنی افتادن به اعماق و “کارول” سفری زیبا به اعماق است.

منبع: کافه سه‌پنج

تریلر فیلم را تماشا کنید