می گویند در دوران مشروطه و به علت سوء استفاده هایی که طی یک دهه از آزادی طلبی و قانون خواهی شد، کار بجایی رسید که از مشروطه و مشروطه طلبی سلب اعتماد شد. بعبارتی قانون و آزادی در نظر مردم دیگر نه مترادف با آزادی که به معنای لجام گسیختگی گرفته می شد و هروقت می خواستند بگویند فلانی به اهداف شخصی و نامشروع خود رسید، به طعنه می گفتند: “فلانی به مشروطه اش رسید”. حالا حکایت آقای خامنه ای است که با بر پایی شعبده انتخابات و انتصاب آقای روحانی بعنوان رئیس جمهورمنتخب ملت به مشروطه اش رسیده است.
بعد ازانتصاب آقای روحانی و تعیین اعضای کابینه ناهمگون دولت او، همه باورمندان به اصلاح نظام، در انتظار آن درایت و فراستی بودند که وی پیش از این در شعار های انتخاباتی خود، با نشان دادن “کلید” و نام گذاری دولت اش بنام دولت تدبیر، نوید آن را به رای دهندگان داده بود، اما آنچه در همین آغاز به کار کابینه دولت جدید، به رغم همه حرف های قشنگ و دلربایی که قند در دل طرفداران اقای روحانی آب می کند، در اولین موضع گیری دولت منتخب در مسئله مناقشات هسته ای و روابط بین الملل مشخص گردید آنکه در این ماجرا به مشروطه خود رسیده رهبری نظام است، نه امیدواران به دولت شیخ حسن روحانی؛ خاصه با اعلام انزجار دیر هنگام رئیس جمهور منتخب در ماجرای اخیر حمله شیمیایی به سوریه که احساس غبن باورمندان به اصلاح نظام را بیشتر می کند.
تغییر سیاست هسته ای نظام قطعی است وخطوط کلی سیاست خارجی نیز، نه تمام و کمال، اما شبیه به آنچه خواهد بود که آقای روحانی در جلسه معارفه وزیر خارجه کابینه خود (محمد جواد ظریف) در جمع کارکنان این وزارتخانه بیان کرده، اما این تغییر سیاست در واقع تغیر مواضع هسته ای آقای خامنه ای است که به دولت منتخب تکلیف می شود. چرا که تاثیر پذیری فشار تحریم ها این تلنگر را به تنها تصمیم گیرنده مناقشات هسته ای نظام زده تا لاجرم تن به تغییر مواضع هسته ای خود دهدکه در غیر آن باید جام زهری را سرکشد که انقراض حکومت بی سئوال او را در پی خواهد داشت. طرفه آنکه اساسا انتصاب دولت جدید از سر ترس از چنین واقعیتی است اما گویی طرفداران دولت جدید حاضر به قبول چنین واقعیتی نیستند و اتخاذ سیاست جدید در مناقشات هسته ای نظام را به پای دولت تدبیر آقای روحانی می گذارند، در حالیکه تدبیر دولت منتخب در مواردی دیگر از مشکلات عدیده نظام در همین هفته گذشته بر همگان مشخص گردیده؛ مانند اظهارات اخیر وزیر اطلاعات دولت تدبیرکه در تشویق بازگشت مهاجرین از وطن می گوید “به کسانی که بعد از حوادث 88 از کشور خارج شدهاند، و مرتکب خلافی نشدند، تضمین میدهیم که در صورت بازگشت هیچ مشکلی نداشته باشند… … ” الحق که چنین تدبیری در مورد بازگشت کسانیکه نه تنها برای نبود آزادی بلکه از شدت فقر و فلاکت به غربت گریخته اند، آن هم به شرط بی گناهی در ماجرای 88، فکر بکری است که باید از زمره تدابیر مدبرانه دولت تدبیر دانست! یا دردیگر موارد تدابیر دولت منتخب، ظاهرا برای تسهیل ازدواج جوانان بیکار و دختران محروم از آزادی، وزارت آموزش و جوانان بنا دارد به توصیه رئیس پلیس کشور سایت رسمی دولتی برای همسریابی ایجاد نماید که کمترین نتیجه آن اشاعه چند همسری در جامعه خواهدبود.
بی شک طی هفته ها و ماه های پیش رو شاهد موارد دیگری از تدابیر دولت منتخب برای رفع مشکلات کشور خواهیم بود اما انتظار از دولتی چنین با تدبیربرای تغییردر ساختار قدرتی که نظام و ملت را به چنین روزی گرفتار کرده، از خوش باوری است چرا که خانه از پای بست ویران است.
بی گمان این نقد به صاحب این قلم وارد است تا این پرسش مطرح گردد که چه اشکالی در امیدواری به تغیر مواضع هسته ای نظام وجود دارد، حتی اگر این تغییر سیاست به جبر تحریم ها باشد و تنها تصمیم گیرنده مناقشات هسته ای نظام را به این صرافت اندازد که باید تن به تغییردهد؟ این خود نشانه مبارکی است، حال به اسم دولت منتخب تمام شود و یا کلیت نظام.
در پاسخ به چنین نقدی باید گفت امروز حتی دیکتاتوران از آزادی و مساوات دم می زنند وبرای رسیدن به اهداف خود حتی به ابزار های دمکراسی متوسل می شوند. در مورد رهبری نظام بی سئوال جمهوری اسلامی هم نا گفته پیداست که بعد ازماجرای جنبش سبز و حمایت ملت از رهبران این جنبش، یکی از بزرگترین دغدغه های رهبری جایگزین کردن فرد و یا گروهی در مقابل سران این جنبش در نزد مردم بود؛ خاصه که پس از هشت سال تحمیل دولت دروغ پرداز و فحاشی چون دولت احمدی نژاد به مردم ایران و ایضا تحمیل این دولت به نام نماینده ملت ایران در مجامع بین المللی، امروزبه صرافت افتاده است که همچون اسلاف خود از ابزار های دمکراسی والقای امیدواری های کاذب در بین مردم بهره گیرد اما غافل که این ره به ترکستان است و دلیل آن در نقل حکایتی است که در ذیل خواهم گفت.
در خاطره ای از دکتر مصدق آمده است که روزی محمد علیشاه در صاحبقرانیه دکتر مصدق را احضار می کند و می گوید چون شما (مصدق) با آقا سید عبدالله بهبهانی مربوط هستید، آیا ممکن است میانه ی ما را با هم گرم کنید؟ دکتر مصدق در نقل این خاطره می گوید به شاه گفتم: شاه چه احتیاجی به ایشان دارد؟ شاه گفت: مگر نمی بینید که عده ای دور ایشان جمع شده اند و در سیاست موثرترند؟ مصدق می گوید: آقای بهبهانی دکانی باز کردند و در آن متاعی می فروشند که آن متاع مشروطیت است، و مشتریان زیادی خریدار آن هستند، شما هم اگر چنین دکانی را باز کنید، من تردید ندارم که دکان ایشان تخته می شود و مشتریان ایشان، همه در مقابل دکان شما جمع می شوند. شاه بفکر فرو رفت و به مصدق گفت: حالا فهمیدم که سر شما هم بوی قرمه سبزی میدهد… .
اما همین دیکتاتور در قامت پادشاهی با همه فریبکاری هایی که برای اغوای ملت انجام داد، بعد از مدتی که نقابی از اصلاح پذیری بر رخ کشید عاقبت دستور به توپ بستن مجلس را داد چرا که ذات دیکتاتور مخالفت با خواست و نظر ملت تحت سلطه اوست؛ حال چه با گماردن دولتی با نام تدبیر و یا تحمیل دولتی دروغ پرداز چون احمدی نژاد بنام دولت مهرورزی.