در میان دعوای تحریم یاشرکت در انتخابات پیش رو آنچه کم و بیش فراموش شده، ارزش و اهمیت آگاهی و عمل سیاسی مردم است. آنچه کمتر به آن توجه می شود تاثیر تمامی آگاهی ها و روشنگری هایی است که پیش از این روشنفکران و نویسندگان کوشیده اند در میان مردم گسترش یابد؛ آگاهی به ظلم هایی که حکومت در حق شهروندانش می کند، آگاهی به منش مستبدانه حاکمان و نابود کردن غرور و شخصیت مستقل انسانی افراد و از بین بردن آزادی و قدرت مقاومت فردی و آگاهی به این مهم که جمهوری اسلامی به حکومتی جائر و نامشروع تبدیل شده است. آگاهی هایی که قرار بوده با گسترش در میان مردم، آنان را از مسیر بسیج توده ای حاکمیت خارج کند، دیدگاه سخت گیرانه و انتقادی را در میان آنها رواج دهد و بذر رفتار و منش مستقل و معترضانه را در میانشان بکارد.
همه این آگاهی ها اصولا باید بعنوان معیارها و مقدماتی تلقی شوند که در لحظه های مهم اجتماعی و سیاسی مانند وضعیت های بحرانی اقتصادی، انتخابات، اعتراض اجتماعی، اعتصاب و غیره مردم را آسان تر به یافتن بهترین تصمیم راهنمایی و آنان را کمتر نیازمند نخبگان و روشنفکرانی کند که به طرز خارق العاده ای پاسخ نبوغ آمیزی برای موقعیت های ویژه ارائه می کنند. در نتیجه منطقا انتظار می رود اندک اندک با افزایش کیفیت آگاهی ها ما با مردم پخته تر، مغرور تر، مستقل تر و سخت گیر تری روبرو باشیم. اما عمل سیاسی روشنفکران ونویسندگان در لحظه های سیاسی خاص مانند انتخابات به یکباره از همه منطق های گذشته منفصل می شود و راه دیگری ( که گاه حاوی تضادی آشکاربا شیوه گذشته است) پیش می گیرد؛ فرایندی که می تواند به بی اعتمادی عمیق مخاطبان نسبت به روشنفکران بیانجامد. گویی روشنفکران در برهه انتخابات تمایلی غیر قابل اجتناب برای تبعیت از سیاستمداران پیدا می کنند که علی رغم تمام واقعیت هایی که مورد تاکیدشان بوده و اساسا تحلیل هایشان را تشکیل می داده به یکباره تابع منطق متفاوتی می شود؛ منطقی که لزوم پیروی از مصلحت ها و واقعیت هایی را یادآور می شود که متناقض با ایده ها و رویکردهای قبلی آنان است. ایده هایی که به خلق مردمی امید داشتند که به سادگی در برابر وعده ها و ادعاها و خواسته های سیاستمداران سر فرود نیاورند و سطح انتظاراتشان را همسان با سطح آگاهی شان افزایش دهند. اما اکنون و به یکباره از مردم انتظار دارد که سطح انتظاراتشان را کاهش دهند و به مشارکت در برنامه ای بپردازند که هیچ یکی از پارامترهای آن از کمترین سطح صحت و اطمینان برخوردار نیست. یعنی عملا از همان مخاطبان ایده های انتقادی شان درخواست شود که علی رغم همه آن معیارها و ایده ها، در عملی مشارکت کنند که نه معیار مشخصی دارد، نه داوران قابل اطمینانی و نه فرایند روشنی.
اگرانتخابات ریاست جمهوری پیش رو حاوی حداقل های یک انتخابات آزاد نیستـ- که به نظر می رسد مورد توافق همه مخالفان و منتقدان است و تحلیل گران تاکنون آنرا به کرات به مردم انتقال داده اند-ـچگونه است که اکنون به یکباره از عقلی سخن رانده می شود که حکم می کند مردم در یک برنامه کنترل شده بین بد و بدتر انتخاب کنند؟
به نظر می رسد این عقل از منطقی پیروی می کند که تمام امیدش برای تغییر سیاسی را به ورود فرد یا افرادی به داخل سیستم رسمی سیاسی محدود کرده است؛ و این ورد به سیستم سیاسی نه در نتیجه مبارزات اجتماعی مردم و مجبور ساختن سیستم رسمی به پذیرش مخالفان (که دیدگاه و کارنامه روشنی از مخالفت با روند موجود دارند و نه کسانی که باید برای آنها کارنامه مخالف بودن ساخته شود)، که از طریق استفاده ازامکاناتی است که حکومت طراحی می کند. به سخن دیگر تبعیت از کسانی که حکومت بعنوان “مخالف” یا “منتقد” یا “متفاوت” می سازد و معرفی می کند و به آنها صلاحیت می دهد که بعنوان مخالف یا متفاوت ظاهر شوند و نقش ایفا کنند.
مسئله ای که در انتخابات پیش رو رخ داده، و با موارد پیشین متفاوت است، دقیقا در همین نکته است که کاندیدای مخالف یا متفاوت قرار است در همین مدت چند روز تبلیغات انتخاباتی ساخته شود. اما منتقدان این دیدگاه معتقدند حکومت امکانی را باز می گذارد که مخالف آن(در محدوده اصلاح طلبان داخلی) موفق به ورود به ساحت آن شود. اگر این گزاره صحیح باشد آنگاه باید برای انتخابات ۸۸ و رد صلاحیت هاشمی توضیح دیگری پیدا کرد. از نظر معتقدان به این دیدگاه می توان همانند گذشته ( دوم خرداد) در بازی حکومت که قواعد آنرا خود تعیین کرده شرکت کرد و او را شکست داد. این دیدگاه به تغییر بنیادین سیاست رسمی در ایران بعد از انتخابات ۸۸ اعتقادی ندارد وبا این حال قادر نیست نشانه ای برای پایان فرایندی که به کودتای ۸۸ انجامید و در ادامه سرکوب وسیع مردم و حبس رهبران آن را در پی داشت ارائه کند.
ناسازگاری ایده های روشنفکری و رفتار سیاسی ناگزیر
مدعیات پیشین روشنفکران و اصلاح طلبان آن بوده است که باید جامعه مدنی را قدرتمند کرد. باید مردم را قوی کرد تا متشکل شوند و در مبارزات آینده برای دموکراسی قدرتمندتر ظاهر شوند. برای اینکه مردم قوی شوند باید آگاهی و قدرت تحلیل و سلیقه مردم را بالا برد و آنان را نسبت به فریب شعارهای پوپولیستی ( پول نفت بر سر سفره مردم، کلید همه مشکلات در دست یک فرد، و… ) با نشان دادن دشواری وپیچیدگی های واقعیت آگاه کرد. اما گویی مشکل یا مسئله ای در این میان وجود دارد که ادامه منطقی این روند به آسانی می تواند بواسطه یک انتخابات غیر آزاد و به شدت کنترل شده، متزلزل شود و حتی فعالان پیگیر این روند را با ابهام و سردرگمی روبرو کند. به شکلی که بخشی از روشنفکران و اصلاح طلبان چنین انتخاباتی را فرصت سامان دادن مخالفان، فرصت عمل سیاسی، تنها راه تغییر، خارج شدن مخالفان از انفعال و غیره تلقی می کنند.
اگر این منطق را ادامه دهیم به ناچار روشنفکران و اصلاح طلبان بایستی با همه نیروهای خود برای ساختن کمپین تبلیغاتی نامزد مورد نظر خود اقدام و تلاش کنند که موجی در میان مردم ایجاد کننند.
موج ساختن بمعنای ایجاد هژمونی در فضای اجتماعی است که به توده ای شدن حمایت و مشارکت مردم از کاندیدای خاصی بیانجامد. برای بسیج عمومی مردم برای رای دادن به نامزد مورد نظر کافی نیست که بگویید این نامزدها، افراد درجه دومی در میان رهبران اصلاح طلب هستند اما به ناچار باید به آن ها رای داد، چرا که چنین عبارت هایی هیچ گاه به شکل گیری هیجان انتخاباتی کمکی نخواهد کرد و انگیزه ای در عموم مردم ایجاد نمی کند. بنابراین بایستی از چنین نامزدهایی، که در واقعیت از حداقل های شرایط اصلاح طلبی به دور هستند، نامزدهایی ساخت که علاقمندی و هیجان مردم را به خود جلب کنند. اما برای ساختن چنین هژمونی ناچارباید دست به ساختن چیزی غیر واقعی زد. اساسا برای ساختن چنین هژمونی در این شرایط واقعیت کمترین کمک را خواهد کرد. نه هیچ کدام از دو شخصیتی که عنوان اصلاح طلب را چند هفته ای است بدست آورده اند دارای خصوصیات ویژه ای یا حتی ادبیات خاصی برای بنا کردن این هژمونی هستند و نه سابقه همراهی با مبارزات دموکراسی خواهانه، حتی در ۴ سال گذشته و شرایط سخت ۸۸ و ۸۹ دارند. بنابراین کمپینی که برای آنها ساخته می شود جهت خود را تغییر داده است و به مفاهیم دیگری متوسل شده که برای این کمپین اهمیت اساسی دارد؛ مفاهیمی حتی بزرگتر از اصلاح طلبی و سابقه روشن اظهار نظر درباره مهمترین مسائل اجتماعی و سرکوب ها و غیره ؛ مفاهیمی مثل “نجات ایران”، “جلوگیری از ویرانی کشور”، “مانع شدن از جنگ”، “مانع شدن از تجزیه کشور”، “مانع شدن از سوریه ای شدن ایران” و موارد ی از این دست. یعنی عبارت هایی که کمتر کسی جرات مخالفت با آنها را داشته باشد و به مردم چنین القا کند که با مشارکت خود در عملی بسیار پر اهمیت و حتی معجزه وار شرکت کرده اند. به سخن دیگر جایگاه ریاست جمهوری که پیش از این با عنوان “تدارکاتچی” شناخته می شد و در دوره احمدی نژاد هم به خوبی مشخص شد که علی رغم سخنان تند و ادعاهای بسیار، او هم در بسیاری از امور همچون سیاست خارجی و مسئله اتمی از اختیاری برخور دار نیست، اکنون ادعای حل مسائلی را دارد که بزرگترو خطیر تر از سیاست خارجی و مسئله اتمی است.
تناقض میان قدرتمند کردن مردم و بازسازی غرور فردی شان برای خارج کردن آنها از سامان سیاسی حکومت، با بسیج کردن آنها با شعارهایی غیر واقعی که کمترین رابطه ای با معیارها و ایده های پیشین فکر انتقادی مورد آرزوی روشنفکران ندارد، نشانه های ابهامات وسیعی است که درباره رابطه بین قدرتمتند کردن جامعه مدنی (بواسطه مسلح کردن مردم به معیارهای سخت گیرانه و سنجش گرانه) با ترغیب آنها به مشارکت در عمل سیاسی بر مبنای شعارها و دیدگاههای کلی، غیر واقعی و معجزه گرایانه وجود دارد.
اگرروشنفکران مدعی اند مردمی که در اثر حاکمیت مستبد مذهبی شخصیت و غرور فردی شان تضعیف شده، اعتماد به نفس شان برای مقاومت در برابر این قدرت یکسان ساز متزلزل شده و کمتر ایده مهمی باقی مانده که ایمان و اعتماد آنها را برای تلاش و فداکاری مستمر تحریک کند، آنگاه باید انتظار داشت زمان انتخابات ـ بعنوان فرصت سیاسی اجتماعی ـ فرصتی تلقی شود برای بازسازی شخصیت و غرور فردی مردمی که اعتماد به خود را از دست داده و تنها در انتظار معجزه ای برای نجات خود نشسته اند که البته سیاستمداران نیز در حال ساختن آن هستند؛فرصتی برای بازسازی چیزی که کمتر موردخطاب روشنفکران قرار می گیرد و به نوعی در میانه مبارزه طاقت فرسای دستیابی به حداقل های زندگی دموکراتیک، تماما فراموش شده است.
ناسازگاری میان ایده های پیشین روشنفکران و ظاهر شدن در قامت سیاستمدارانی امیدوار به معجزه، تاثیر عمیقی بر فرد فرد مردم ( خصوصا کسانی که مباحث فکری و سیاسی منتقدان را دنبال می کنند ) خواهد داشت. از یک سو آنان را رو درروی تحلیل ها و آگاهی های پیشین دریافت شده از سوی روشنفکران می گذارد و از سوی دیگر در برابر توصیه هایی که آنان را ترغیب می کند علی رغم همه آن آگاهی ها در عمل سیاسی خاصی مشارکت کنند. چنین فرایندی می تواند به بی اعتبار شدن بحث های انتقادی و آگاهی بخش روشنفکران در میان مردم بیانجامد و به پذیرش این ایده کمک کند که امکان تغییر معنا داری، جز با رضایت حاکمیت موجود وجود نخواهد داشت و ایده های روشنفکران مجموعه ای از ایده های انتزاعی است که نمی تواند راهی به واقعیت و تغییر آن بگشاید.