سفر غیرمترقبه سلطان قابوس به تهران برای دیدار با حسن روحانی در ۴ شهریور ۹۲، گمانه زنی هایی را دامن زد که وی حامل پیامی از سوی امریکا باشد. این خبر اخیراً توسط اوباما تأیید شده است. وی طی مصاحبه ای با یک شبکه تلویزیونی امریکایی، خبر از آن داد که با همتای ایرانی خود مراوده کتبی داشته و پاسخ دریافت کرده است.
گرچه مراوداتی از این نوع به رغم قطع رابطه سیاسی دو کشور تاکنون بی سابقه نبوده ولی مورد اخیر از لحاظی چند، حاوی نکات قابل تأملی به شرح زیر است:
یکم؛ مکاتبه اوباما با همتای ایرانی خود در حالی انجام شده که کمتر از دو ماه از استقرار دولت روحانی بیشتر نمی گذرد. دست کم بنا به اخبار علنی تاکنون خبری به گوش نرسیده که طی هشت سال ریاست محمود احمدی نژاد، هیچ یک از روسای جمهور امریکایی هم دوره او (بوش و اوباما) با وی مکاتبه داشته باشند.
دوم؛ علاوه بر مورد فوق، اقدام یکجانبه محمود احمدی نژاد برای مکاتبه با جرج بوش و اوباما با بی اعتنایی آنان مواجه شده و بی پاسخ مانده بود. در حالی که احمد جنتی نامه احمدی نژاد به بوش را از “الهامات خدا” خوانده بود، کاخ سفید با “تلاش ضعیف” خواندن این ابتکار احمدی نژاد، نامه او را فاقد ارزش پاسخگویی اعلام کرد.
مشابه همین واکنش را دیگر رهبران جهان از جمله آنگلا مرکل، ژاک شیراک، نیکلای سارکوزی و رومانو پرودی که احمدی نژاد به آنان نیز نامه نوشته بود، داشته و نامه او را بی پاسخ گذاشته بودند. از همه بدتر باید به بی پاسخ گذاشتن نامه احمدی نژاد توسط پاپ بندیکت اشاره کرد که در مقام یک رهبر مذهبی مسیحی، با مسکوت گذاشتن هرگونه پاسخی حتی در حوزه ادیان، آب سردی بر احمدی نژاد ریخت.
سوم؛ نامه اوباما با هر مضمونی که نوشته شده باشد، نشانی از گشودن دیالوگ بین دستگاه اجرایی امریکا و ایران در دوران جدید است. به دیگر سخن، گرچه امریکا به خوبی واقف است که سیاست خارجی ایران در دست رهبر جمهوری اسلامی است و رییس دولت تنها پیش برنده سیاست خارجی مورد تأیید رهبر است، با وجود این، باب مراوده با روحانی را به منظور خاص گشوده است. مخاطب قرار دادن یک مقام منتخب (کسی که طی یک روند مستقیم انتخابات برگزیده شده) که ناگزیر باید پاسخگوی رأی دهندگان به خود باشد، چه بسا هدف اوباما از این اقدام است.
به دیگر سخن، اوباما با علم به اینکه خامنه ای دست بالاتر را در تدوین و تصویب سیاست خارجه دارد، مکاتبه را با یک مقام منتخب انجام داده (که علی القاعده به اطلاع رهبر هم می رسد) تا پس از علنی کردن ارسال نامه، وی را در خصوص پیام نامه وظیفه مند، سازد.
این بدان معنی است که در محاسبات اوباما اگر این نامه به رهبر جمهوری اسلامی نوشته می شد (همچنان که پیشینه نیز داشته) هر واکنش منفی او به پیام نامه، برای او که با رأی مستقیم مردم برگزیده نشده، مسئولیت آفرین نیست.
اما، از آنجایی که رییس جمهور ایران با رأی مستقیم برگزیده می شود و انتخابات ۹۲، بی تردید حاوی پیام تغییرخواهی (همانطور که خود روحانی در روز تنفیذ گفت) بود، اوباما مقامی را در ساختار قدرت مخاطب قرار داده که گفت انتخابات ۹۲، انتخاباتی برای تغییر بود تا اگر پاسخ منفی در این خصوص دریافت شد و اگر روزنه های امید به تغییر در سیاست خارجه نادرست جمهوری اسلامی مسدود شد، رییس جمهور منتخب در برابر رأی دهندگان به او مسئول باشد.
از اینرو، باید چنین تحلیل کرد که افشا کردن خبر مکاتبه با روحانی، اقدامی هوشمندانه و هدفمند بود تا با تقابل قرار دادن روحانی با افکار عمومی او را به مسئولیتی که برای ایجاد تغییر بر دوش گرفته رویارو قرار دهد چرا که اوباما به خوبی واقف است در ساختار قدرت، رییس جمهور با هر میزان رأی بالا هم که داشته باشد، ناگزیر به کرنش در برابر “تک رأی” رهبر است به این دلیل ساده که حکم ریاست جمهوری بدون تنفیذ رهبر، نافذ نیست.
به عبارت دیگر، اوباما با علم به اینکه در یک مسأله اختلافی میان رهبر و رییس جمهور، دست بالاتر با رهبر است، هوشمندانه با علنی کردن خبر مکاتبه خود در خصوص موضوعی “مهم” رییس جمهور ایران و کل سیستم سیاسی کشور را در تقابل با فشار افکار عمومی ایرانیان قرار داده است تا اگر روزنه امید به دولت روحانی بسته شد و سیاست خارجی غلط جمهوری اسلامی ادامه یافت، روحانی در برابر میلیون ها ایرانی امیدوار به او مسئول باشد.
اما، با این شرح که گفته شد باید پرسید مراوده انجام شده بین دو رییس جمهور حاوی کدام موضوع مهم بوده که اوباما را به اتخاذ چنین تاکتیکی (تقابل قرار دادن حسن روحانی با افکار عمومی) واداشته است؟
مضمون نامه اوباما به روحانی
با روند کنونی تحولات سوریه و تا پیش از به قدرت رسیدن روحانی، پیام روشنی که از تهران دریافت می شد این بود که جمهوری اسلامی درکنار بشار اسد ایستاده است. علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین الملل آیت الله خامنه ای، سوریه را “حلقه طلایی” توصیف کرده و گفته بود که “بشار اسد خط قرمز ماست و تا آخر از وی حمایت میکنیم”. (۳۰ دی ۹۱)
تشخیص امریکا مبنی بر استفاده بشار اسد از سلاح شیمیایی، عبور او از خط قرمز امریکا بود که اوباما را به صرافت برای توسل به عملیات نظامی “محدود” علیه دمشق انداخت. گو اینکه فعلاً موضوع حمله نظامی امریکا به عهده تعویق افتاده و دمشق موافقت نموده که تسلیحات شیمیایی خود را نابود سازد، اما، پرسش مهم برای امریکا این بود که چه تضمینی برای محدود “باقی ماندن” عملیات نظامی واشنگتن وجود دارد؟
به عبارت دیگر این پرسش، پرسشی به جا بود که در صورت واکنش متقابل سوریه که مناسبات تنگاتنگی با تهران دارد، آیا امکان گسترش عملیات محدود به “جنگ نامحدود” وجود ندارد؟
پر واضح است که در چنین شرائطی، اقدام دولت تضعیف شده دمشق جز با مشورت تهران اتخاذ نمی گردید. از این رو اوباما تشخیص داد، دولت حامی دمشق را هم مورد خطاب قرار دهد.
این اهمیت وقتی دو چندان می شود که واشنگتن بخواهد پیام روشن تری برای تهران بفرستد که اگر در استفاده محدود سلاح شیمیایی توسط دمشق آستانه صبر خود را از دست داده، در برنامه هسته ای ایران نیز می تواند آستانه صبر خود را از دست دهد. اوباما در همین مصاحبه گفت: “من فکر میکنم ایرانیها میدانند که موضوع هستهای، برای ما مسألهای بسیار بزرگتر از موضوع سلاحهای شیمیایی است… تهدیدی که یک ایران هستهای متوجه اسرائیل میکند، به منافع اساسی ما بسیار نزدیکتر است… مسابقه تسلیحات هستهای در منطقه، موضوعی است که عمیقاً موجب بیثباتی خواهد شد”.
چرا چنین پیامی به روحانی؟
گفته شد، امریکا روحانی را مقام دست پایین ولی منتخب مردم ایران می داند و خامنه ای را مقام دست بالا وغیر منتخب. با آشکار کردن مراوده با روحانی، اوباما او را نه تنها در تقابل با افکار عمومی ایرانیان بلکه افکار عمومی جهانیان قرار داده است.
اما فزون بر این نکته، اوباما روحانی را حقوقدان، پراگماتیست، واقعگرا و صاحب وجاهت در ساختار قدرت جمهوری اسلامی می داند. روحانی کسی است که همواره مورد اعتماد رهبر جمهوری اسلامی بوده است. از زمان تاسیس شورای عالی امنیت ملی ایران در سال ۱۳۶۸ تاکنون، روحانی نماینده آیت الله خامنه ای در این نهاد مهم بوده است. این چنین شخصیتی اینک در پست دومین مقام مهم کشور قرار گرفته و قدرت اقناعی منحصر به خود را در ساخت قدرت دارد.
اوباما با گشودن مراوده با روحانی در دو ماه اول ریاست جمهوریش، اولا این پیام را به او و جهانیان داده که در دولت امید، اوباما عقلانیتی را می بیند که در سلف او نبود و ثانیا آزمایشی می کند تا میزان عملگرایی او را بسنجد و ثالثاً از قدرت چانه زنی اقناعی او در ساختار قدرت جمهوری اسلامی، آزمون به عمل آورد.