گرد آفریدهای زمانه…
چه درست می نماید این گفته ی چخوف که “ در شرح اندوه، قلم نمی گرید، با چشم نیمه تر باید نوشت” گویی این کلام زرین، وصف امروز شور و حال نسرین ستوده است. شور و حس و پیامی که همانند دیگر شیر زنان عرصه ی علم، فرهنگ و هنر این خاک، از دستهای بسته و قلمهای شکسته ای می گوید که دیر زمانی است حاکمیت، کمر به نابودیشان بسته است. او بغضش را فرو می خورد، تا با سر بلندی و غروری وصف ناشدنی، بگوید هر آنچه را که زنانی چون او “ستوده” شده پیشتر گفته اند و فرداها نیز خواهند گفت.
ناگفته پیداست که در روزهای تنگدستی و کم چارگی، این وجود زن است که می تواند در عین تصویر و لمس یرانی، قصه ی ساختن و زاده شدن دوباره را مجسم کند؛ آری، تنها قصه ی عشق بر آمده از قلب زن است که از یک رنج نامه، فخر نامه ای فخیم می سازد، تا آنجا که همه ی حسرت و تأثر، فقط در فعل “سپاسگزارم”[1] خلاصه می شود، قصه ی عشق است که دست خط مادرانه ی فخرالسادات محتشمی پور در زادروز مهسا امرآبادی را، به اعلامیه ای بدل می کند، برای بیان استواری و صلابت این عاشقان. قصه ی عشق است که دل نوشته ی بهاره هدایت به همسرش - برروی دستمال کاغذی- را چون لوحی زرین، به عنوان سند مهر و وفای این لیلی وشان ثبت می کند. قصه ی عشق است که در اشعار هیلا صدیقی جلوه می کند و حکومتی را از شنیدن آن هراسان، قصه ی عشق است که بر قتل سبوعانه ی هاله سحابی، مهری به برجستگی تاریخ می زند، تا عداوت این قوم مدعیِ دین گستری را با دین پژوهی و اخلاق دینی هم به اثبات رساند، آنقدر که دیگر ویرانی و شقاوت را هیچ عذر و بهانه ای توجیه نمی نماید.
در این میان چه عبث می نماید، قصد حاکمیت در حذف چنین زنانی. که زن معنای خلقت است و زایش و تحول با او معنا می یابد، از آن روست که آنچه او می گوید جملگی قصه ی عشق است، عشق به پویش و آزادی. که اگر این عشق نباشد، انسان هم دیگر نیست، معنایی هم نیست و جهانی هم اگر باشد دیگر بودنش سودی ندارد، و این همان جاودانگی مضمون عشق است که در قلم، ساز، ندا و دیگر آثار این زنان هنر آفرین موج می زند.
زنانی که عشق را می نوازند، می سرایند، می نویسند، نقش می زنند و طرحی نو از زمانی در می افکنند تا در همه ی زمانها جاری شود، عشقی یگانه از ازل تا ابد.
به راستی که غاده السمان چه دلنشین وجسورانه گفته است:
ای یار، که در گریبانت
دوکبوتر توامان بی تابند
و قلب پاک تو
با لرزش خوش کبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می کند
ومن
ایستاده ام
و به نیمه ی کهکشان می نگرم
که درآنسویش، تو
عشق تقدیر می کنی
و من، کامل می شوم
ای زن زن !
پانویس
1- اشاره به نامه ی اخیر نسرین ستوده خطاب به صادق لاریجانی، رییس قوه ی قضاییه
[](/persian/news/newsitem/article/-0735c7afb4.html#_ednref1)