روزگاری دور، “ابن تیمیه” از مفتیان بزرگ مسلمانان اهل سنت، کتابی در سیاست نوشت تا از پیوند دین و سیاست دفاع کند و مسیحیت را برای جدا کردن نهاد دین از نهاد سیاست عتاب نماید.
در آن کتاب، ابن تیمیه، مهمترین وظیفه ی دولت دینی را “اقامه حدود” در داخل و “جهاد مقدس” در خارج معرفی کرد.
او “جهاد” را تاج شریعت و مهمترین حکم از احکام دین خواند و مراد آیه پایانی سوره حمد از “المغضوب علیهم” را یهودیان و “الضالین” را مسیحیان دانست.
اگرچه تأویل ابن تیمیه از این آیه مورد قبول سایر مفتیان قرار نگرفت اما تلقی پر رنگ و افراطی او از جهاد و “مشروعیت آغاز جنگ” به قول مشهور طائفه ای از مفتیان مسلمان تبدیل شد و تا امروز پشتوانه ی کسانی است که به نام اسلام به جنگ و ترور روی می آورند.
در این میان فقیهان شیعی نه تنها تأویل ابن تیمیه را نپذیرفتند بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنها “جهاد ابتدائی” ـ یعنی شروع جنگ توسط مسلمانان را (در زمان غیبت امام معصوم) مشروع ندانستند و تنها در صورت دفاع از هجوم دیگران، “جهاد دفاعی” را مجاز دانسته و می دانند.
ابن تیمیه اما، در سالهای پایانی عمرش ثمره ی اصالت بخشیدن به خشونت و جهاد و نفی دیگران را تجربه کرد و به علت پاره ای از نظرات خاص، توسط “مجاهدان” مسلمانی که برخی از آراء و کلام وی را مغایر مقدسات می پنداشتند، در حین ایراد خطبه مورد هجوم و ضرب و شتم قرار گرفت و با فشار همان جماعت بر حکومت وقت شام، به زندان افتاد و در زندان در گذشت.
چندی است که نام ایران در افکار عمومی جهان مترادف با انرژی هسته ای و سلاح اتمی است و از قضا در همین شرایط، کنفرانسی در تهران برگزار می شود که علاوه بر اینکه به افکار یکی از باورهای مسلم غرب می پردازد تهدیدی برای موجودیت اسرائیل و منافع آمریکا و غرب در خاورمیانه محسوب می شود تا آنجا که اتحادیه ی اروپا در بیانیه ی اخیرش به صراحت از ایران به عنوان بزرگترین خطر برای صلح در منطقه یاد میکند. به نظر می رسد اگر کسی قطعات پازل سیاست های خارجی و نظامی، امنیتی ایران را کنار هم بچیند ناخودآگاه احساس می کند که طرحی برای آغاز “جهاد مقدس” در جریان است.
آغاز کننده ی جنگ، همواره کسی نیست که اولین گلوله و یا نخستین موشک را شلیک می کند بلکه همه ی کسانی که مواد لازم نظری و سیاسی را برای آغاز جنگ فراهم می آورند در شروع و پیامدهای آن شریک اند حتی اگر نام آن را “ استراتژی دفاعی” بگذارند؛ چنان که از منظر حقوقی تنها “قاتل مباشر”، مجرم نیست بلکه همدستان وی نیز مجرم شناخته می شوند.
اگر این فرضیه صحیح باشد این پرسش مطرح می شود که “توجیه شرعی حکومت ایران” برای آغاز جنگ چیست و با حرمت جهاد ابتدائی و عدم مشروعیت آن چه می کند؟
این پرسش پیش از این نیز زمانی مطرح شده بود که حزب الله لبنان، پس از گذشت سالها از خروج رسمی اسرائیل از خاک لبنان (به جز مزارع شبعا که در لبنانی یا سوری بودن آن اختلاف وجود دارد) ناگهان طی عملیاتی در خاک اسرائیل 8 تن را کشت و 2 تن را به اسارت گرفت و با اصرار بر نگه داشتن اسیران، آغازگر جنگی شد که پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن، سالها لبنان را به عقب بازگرداند.
اگر حزب الله نیز یک جنبش شیعی است و بر اساس فقه شیعه عمل می کند چگونه توانسته است مشکل “عدم مشروعیت جهاد ابتدائی” را حل کند؟ پاسخ را باید در وجه مشترک ایران و حزب الله جست و جو کرد:
هنوز مدت زیادی از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی نگذشته بود که رهبر جدید ایران در خطبه های نماز جمعه ی تهران از دیدگاه فقهی متفاوتش با اکثریت فقیهان شیعه پرده برداشت و جهد ابتدائی را مطلقا مجاز و مشروع اعلام کرد.
چندی بعد مصباح یزدی ـ تئوریسین دهه ی دوم انقلاب ـ با تأکید بر اینکه “در اسلام، جنگ و خشونت مطلقاً مذموم نیست و صلح و تساهل و تسامح و مدارا نیز مطلقاً اصالت ندارد بلکه همه ی اینها تابع مصالح اسلام و حکومت اسلامی است” حکم جنگ را از اختیارات طبیعی ولی امر مسلمین دانست.
روشن است که این یادداشت با توجه به مجال اندکش قصد مناقشه در مقدمات نظریه ی فقهی رهبری و دفاعیه های پس از آن را ندارد اما می تواند نسبت به نتایج وحشتناک چنین نظریه ای هشدار دهد. نمی توان گفت که اگر مقدمات “افقی” نظری، صحیح تلقی شود پیامدهای “عمودی” آن دیگر اهمیتی ندارد چنان که “اخباریان” با استناد به مقدمات عمل به ظاهر احادیث، بر پیامدهای ضد عقلانی و غیر انسانی دیدگاه شان، چشم بربستند و آن را “عمل به تکلیف شرعی” نام نهادند.
آیا اگر ابن تیمیه نیز میدانست که هیزم جهنمی را فراهم می آورد که خود در آن خواهد سوخت، باز همان راهی را می رفت که پیموده بود؟ کوتاه سخن اینکه:
حاکمیت ایران، آمریکا و هم پیمانانش را متهم می کند که با استفاده ی ابزاری از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم جنگ پیشگیرانه را با افغانستان و عراق آغاز کرده و به اشغالگری مشروعیت بخشیده اند.
آیا سزاوار است که ایران همین خطا را به گونه ای دیگر مرتکب شود و با استفاده ی ابزاری از اصل “جهاد” مقدمات جنگی را فراهم آورد که علاوه بر پیامدهای خانمانسوزش، “اصالت صلح و مدارا” و “اضطرار به جنگ دفاعی” که میراث قرائت عقلانی و رحمانی از دین است را بر باد دهد و آزموده های تلخ پیشینیان را بار دیگر بیازماید؟!