گفت وگو♦ کتاب

نویسنده

کتاب شورش، روایتی زنانه از انقلاب ایران، نوشته مهر انگیز کار در شمار چند کتاب برگزیده سال 1385 است. به همین مناسبت پای حرف های نویسنده نشسته ایم.

kar-1.jpg


مهر انگیز کار از شورش می گوید

زبا نم هنوز دراز است

کتاب شورش ترکیبی از داستان نویسی وگزارش نویسی است. برای ما این تازگی دارد. اولین بار است که به این سبک می نویسید؟

اصلاَ اولین بار است که تا حدودی از حوزه مقاله نویسی دوره شده ام. این کتاب در سال 1360 در اوج تأثیرات فردی و اجتماعی نوشته شده. شورش حاصل خشم و سرخوردگی و ناامیدی است. بیش از آن خشمگین بودم که سبک آفرینی کنم. می خواستم آنچه را درون خود احساس می کردم با آنچه جلوی چشمهایم داشت اتفاق می افتاد پیوند بزنم. اینکه موفق شده ام یا نه حرف دیگری است. در سال های 1358 به بعد مثل بسیاری دیگر از فعالان پیش از انقلاب، عرصه روزنامه نگاری، مقاله نویسی و گزارش نویسی را بکلی از دست دادم. آن را از ما ربودند. لذا در نوعی حبس خانگی که سالها گرفتارش بودیم، با ذهن آشوب زده کلنجار می رفتم. خاطراتم را مرور می کردم تا سرانجام آنچه را به قول شما ترکیبی است از داستان نویسی و گزارش نویسی روی کاغذ آوردم.

زمان نگارش شورش همان سال هاست. سالها در خانه این و آن خاک خورد تا سرانجام تصمیم گرفتم کتاب را منتشر کنم. من دیگر همان نیستم که شورش را نوشته است. بعد از عبور از سال های 57 تا 61 تحولات بسیار دیگری را پشت سر گذاشتم. به تدریج شرایط جدید اجتماعی – سیاسی را شناخته ام و فهمیده ام آسان نمی شود آن را تغییر داد. ماندگاری در ایران را انتخاب کردم. در همان شرایط تا سال ها زیسته ام، نوشته ام و توانسته ام دستکم تا سال 1380 روی زمین داغ ایران خودم را سرپا نگه دارم و به زد و خورد قلمی با اصحاب قدرت برخاسته از انقلاب اسلامی ادامه بدهم. شورش در برگیرنده سرخوردگی اول انقلاب است.

کتاب آمیزه ای از واقعیت و تخیل و حتی تحلیل است. این سبک چرا انتخاب شده است؟

انقلاب ایران آمیزه ای بود از خیال و واقعیت. هر آنکس که بخواهد آن را تعریف یا تصویر کند، به ناچار تخیل را بر آن می افزاید. منظورم کسانی است که در سنین نپختگی شهود عینی بر این رویداد بوده اند. من هم در جای یک شاهد عینی همواره در سال های نخست انقلاب، واقعیت و تخیل را در هم تنیده دیده ام. همین که در جایی واقعیت می خواست زشتی و کراهت خود را نشان بدهد، تخیل به میان می آمد. مبادا موتور انقلاب که با هیجان و امید کار می کرد از کار بیفتد. اما تخیل در جمع ما دلسوختگان، یعنی زنانی که تازه سر از تخم درآورده بودند و برخی محدوده ها را شکسته بودند، کارکرد دیگری داشت. با کابوس در آمیخته بود، نه با رویا. سپیده دامان تخیل را به دست رویاهای شیرین داده بود. مادرش، آن زن که نام ندارد و از جمله جوجه های سراز تخم بیرون کشیده بود با کابوس های شبانه سر می کرد. رویا و کابوس – این دو وجه از تخیل – را نمی توان از بافت ذهنی انقلاب ایران جدا ساخت.

کدام شخصیت های کتاب واقعی و کدام ها افریده نویسنده هستند؟

همه شخصیت ها واقعی هستند. با همه آنها زندگی کرده ام. شخصیت ها نام واقعی ندارند، اما نقش های واقعی ایفا کرده اند. فقط این “ماری” است که نام خودش را دارد. شخصیت ها یا با من خویشاوندی خونی داشته اند یا خویشاوند فرهنگی. چنانکه افتد و دانی خویشاوندی فرهنگی بیشتر از خویشاوندی خونی “حال” می دهد. زنی که نام ندارد و در مرکز شورش بازیگری می کند از همه آنها که با من خویشاوند بوده و هستند تأثیر پذیرفته است و از همه آنها به من نزدیک تر است. او همزاد من است که در یک خانواده به شدت سنتی و مذهبی به دنیا آمده و رشد کرده است. اما او خود من نیست! شور و حال او را هرگز نداشته ام.

شخصیت ماری بسیا رجالب است. او واقعی است؟ سرانجامش در کتاب معلوم نیست.

ماری معمار شخصیت بود. معماری که خاک را می شناخت. اقلیم را می شناخت. آب و هوا را می شناخت و لحظه به لحظه نبض شهر را برای تعیین درجه عقب ماندگی و تحجرگرایی اش اندازه گیری می کرد. او سال ها در دبیرستان نظام وفا (شهرستان اهواز) معلم و مدیر بود. می خواست تجدد گرایی را در آن اقلیم پایه گذاری کند. دختران اهوازی را مثل مواد اولیه به کار می گرفت و مثل هر معمار سنجیده ای مواظب بود تا مواد اولیه حیف و میل نشود. می خواست “دیالوگ” را جایگزین “مونولوگ” کند. بعدها توانستم بفهمم از دو جریان سیاسی مترقی تاریخ تحولات معاصر ایران، چپ با گرایش مارکیسیم و راست با گرایش مصدق، تأثیر پذیرفته بود. او این ویژگی شخصیتی را به همه ما منتقل کرد. تا سالها بعد از پایان دبیرستان از او بی خبر بودم. در سال 1359 کنار گاری یک میوه فروشی در خیابان سهروردی او را دیدم. مرا به خانه اش دعوت کرد. یک کوچه بالاتر از کوچه لاله که خانه ما آنجا بود. تنها یکبار او را در خانه اش دیدم. جوان ها از گروه های انقلابی احاطه اش کرده بودند. باز هم کلاس درس باز کرده بود. چیزی نگذشت که خبر درگذشت او را در یک تصادف رانندگی دریافت کردم. از نقش هایی که حتما در انقلاب ایفا کرده است بی خبرم. در جاهایی از او فقط سمبولیک یاد کرده ام.

kar-2.jpg

 

مهرانگیر کار جای این شخصیت ها و کدامین آنهاست؟

همه آنهاست. قدری گل صنم خانم است با پیاله ماست و خیار و تار و تنبک اش. قدری سید قمی است با روشنگری های فریبنده اش. قدری صبا است با ضعف های روشنفکرانه اش، و قدری… خودت حدس بزن. خدا را شکر نعیمه نبوده ام!… سرم را گوش تا گوش نبریده اند. هنوز هم زبانم دراز است.

زن در سراسر کتاب قربانی جامعه ای پدر سالار است که ربطی به حکومت ها و مومنین ولائیک ها و حتی کمونیست ها ندارد. ریشه این فرهنگ پدر سالار کجاست؟

با ذهنیت مردم اقلیم ما در آمیخته است. صبا از آن سهم بوده. خانم صبا تا موقعی که مادرشوهر نشده حامی زنان است، بعد از آن عروس خود را حجله نشین می کند. بقیه هر یک به شیوه خود دنبال فقیه (آخوند) می روند که همواره حافظ و پاسدار مردم سالاری بوده است. در مجموعه قصه شاید بشود خاله جان را که دامانش سبز نشده و خوش زیسته است یا خانم نرگس را که به خود اعتماد کرده و یقین داشته می تواند سرنوشت خود را تغییر بدهد سوا کرد. خانم نرگس در یک جابه جایی بزرگ در محله بدنام اهواز گسسته و تبدیل به یک زن کار آفرین و مستقل شده است. خانم نرگس در زندگی فردی خود انقلاب کرده و آن را به سلیقه خود زیر و زبر ساخته است. او توانسته به کمک یک مرد عاشق، بر مرد سالاری غلبه کند. ذهنیت خانم نرگس برای پذیرش یک انقلاب درونی از دیگر زنان حاضر رد صحنه های قصه غنی تر و آماده تر است.

در خطوط به اصطلاح سفید کتاب، نقد تندی متوجه رفتار و فرهنگ ایرانیان است. درست است؟ کجای این رفتار مورد انتقاد شماست؟

من خطوط سفید کتاب را نمی توانم بخوانم. من کتاب را زیسته ام. فقط می توانم در پاسخ به این پرسش بگویم جماعت مومنان و پامنبری ها و جماعت روشنفکران و تحصیلکرده ها (که ما باشیم) در یکی دو سال اول انقلاب چندان متفاوت با قضایا برخورد نکرده اند. عموماً خواسته ایم چیزی را خراب کنیم. بی خیال عاقبت کار.

فکر نمی کنید ذکر برخی مستندات تاریخی که گاهی فهرستی طولانی می شود به یکدستی کتاب لطمه زده است؟

شاید چنین باشد. برخی دیگر این نکته را تذکر داده اند. از شما پنهان نباشد نتوانسته ام به قیمت حفظ یکدست کتاب، از مستندات تاریخی که روزگارمان را زیر و زبر کرده درگذرم. مگر می شود در انقلاب زیست، از آن سخن گفت، اما مستندات تاریخی را از متن کنار گذاشت. در این مستندات تاریخی، شخصیت هایی بر ضد حقوق انسانی زنان اعلام نظر و اقدام کرده اند که لازم است جوانان انقلاب ندیده، این شخصیت ها را بشناسند. شخصیت هایی که عموماً آخوند نبوده اند ولی پشت سر آخوند پنهان شده اند تا با حقوق زنان به بهانه انقلاب معامله کنند.