زندان، خدیجه مقدم و سردار زارعی

امید معماریان
امید معماریان

po_memarian_01.jpg

خبردستگیری خدیجه مقدم ازخوشنام ترین فعالان اجتماعی درتهران، خبرتکان دهنده ایی بود. نه اینکه دستگیری ‏فعالان اجتماعی ویا دانشجویان و روزنامه نگاران خبر تکان دهنده ایی به شمار می رود. نه! تکان دهنده از این ‏جهت بود که این دستگیری درست چند هفته پس از دستگیری فرمانده پلیس تهران صورت می گیرد که هم اکنون ‏آوازه فانتزی های جنسی-مذهبی اش مرزهای ایران را درنوردیده است. مردی که نه تنها با آبروی سیستم پلیس ‏بازی کرد، بلکه بنا به دلایلی که حدس زدن آن چندان دشوار نیست، با آوردن بخش های مختلف نظام پشت خود، ‏از جمله بخش هایی از دستگاه قضایی وامنیتی، عملا دامن نظام را با رویاهای جنسی خود آلوده کرده است. ‏

خدیجه مقدم میانسال در حالی روزسه شنبه بی احترامی دستگیر شد و درباره خصوصی ترین مسائل زندگی اش ‏که همانا نام میهمانانی که به خانه خود دعوت کرده مورد بازجویی قرار گرفت که سردارزارعی با سلام وصلوات ‏وثیقه می گذارد و کسی نمی داند وی کجاست وچه زمانی مردم آگاهی خواهند یافت که حقیقت ماجرای خلع ‏ازسمتش چه بوده است. پلیس امنیت و دادستانی تهران ومجموعه افرادی که شانه به شانه سردارزارعی تابستان ‏گذشته طرح امنیت اجتماعی را اجرا کردند و موجب آزار واذیت مردمی شدند که حتی درمورد نحوه لباس پوشیدن ‏خود نیز باید منتظر آیین نامه های دولتی باشند، با دستگیری خدیجه مقدم پیام واضحی را به مردم وبه بخش های ‏عاقل حکومت واز جمله قضاییه می دهند که عواقب درخشانی نخواهد داشت. ‏

خدیجه مقدم بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشد دستگیر می شود. فعال اجتماعی که کارنامه مشخصی دارد و ‏مورد احترام همه کسانی است که طی سالهای گذشته گامی برای بهبود وضعیت اجتماعی جامعه شان برداشته اند. ‏امثال خدیجه مقدم در داخل کشور نشانه رشد وپویایی جامعه هستند ودر خارج از کشور به عنوان نمایندگان جامعه ‏مدنی، از امیدهای بهبود وضعیت به شمار می روند. دریک کلام خدیجه مقدم و دیگرکسانی که زندگی خود را ‏وقف کارهایی کرده اند که به صورت سنتی یک دولت کارآمد و مدرن باید در کار انجام آن باشد، آبروی نظامی ‏هستند که به دلیل بیماری مزمن بدبینی که اندک اندک وخیم تر هم می شود، دچار آستیگماتیزم دردوست ودشمن ‏شناسی است و دائما موجب آنان می شود. ‏

درحالی که امثال سرداز زارعی تصویر بیمار گونه ایی ازمسئولان نظام می سازند که مشکلات جنسی و رویاهای ‏شهوانی-مذهبی شان آنها را به سمت اعمال سیاست های خشن وسختگیرانه می راند. آسان گیری و مهربانی با ‏چنین افرادی که خدماتشان به نظام منحصر می شود به افزایش تعداد ناراضیان و به کارگیری روش های ‏بیمارگونه برای حل ویا کنترل مسائل اجتماعی، یک دهن کجی آشکار به مردم است. ‏

ازسوی دیگر، تناقضات نظام سیاسی ایران وکسانی که از قدرت پلیسی وقضایی به بدترین وزننده ترین شکل آن ‏استفاده می کنند، خود را دراین دودستگیری نشان می دهد. همسر خدیجه مقدم بسیارمتین گفته است که به جای ‏دستبند باید بر دستان وی بوسه بزنند به دلیل خدماتی که انجام داده است. او اما امروز در زندانی است که اگر ‏قرار بود سنگ ها بسته وسگ ها رها نباشند، امثال سردار زارعی را در خود جای می داد، نه دانشجویان، زنان ‏وروزنامه نگارانی که در چارچوب های موجود قانون اساسی خواهان زندگی بهتری هستند. این هشداری است ‏برای شیخ دستگاه قضا و دیگرمسئولانی قضایی که به نظر می رسد کنترل خود را بر بخش هایی از دستگاه تحت ‏امر خود از دست داده اند. دستگیری خدیجه مقدم وآزادی سردار زارعی هر دو به یک میزان با آبروی نظام بازی ‏می کند. اولی نشان می دهد که حکومت چگونه به شهروندانش نگاه می کند ودومی نشان می دهد که حکومت ‏چگونه عدالت را قربانی روابط گروهی قبیله ایی می کند. ‏

به نظرم آمد زندانی که خدیجه مقدم وامسال وی را جا می دهد چنانکه هرفعال اجتماعی از به زندان رفتن احساس ‏افتخارمی کند تا شرمساری، جای امثال سردار زارعی نخواهد بود. ‏