عکس ملتی بر دیوار یک زندان

فرشته قاضی
فرشته قاضی

سال 81 بود که موزه شد؛ زندان توحید را می گویم همان زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری قبل از انقلاب که بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی نام توحید را بر خود گرفت و مسئولین جمهوری اسلامی با افتخار از موزه شدن  آن سخن گفتند و با آب و تاب گزارش دادند.

عکس های مبارزان دیروز که اکنون در رده های مختلف حکومت بر مسندهایی نشسته اند بر دیوارهای آن آویخته شد تا کسانی که به بازدید می روند یادشان نرود این مسئولان امروز، زندانیان دیروز بوده اند که برای انقلاب و برچیدن نظام شاهنشاهی هزینه داده و تحت شکنجه قرار گرفته اند، اما کسی نپرسید پس عکس کسانی که بعد از انقلاب در این محل، زندانی و شکنجه شدند کجاست؟

خبرنگار روزنامه اعتماد بودم و اولین بار بود که وزیر اطلاعات در جمهوری اسلامی حاضر به مصاحبه با خبرنگاران می شد؛ آن هم در زندان توحید و به مناسبت موزه شدن اش. راهروها، سلول ها، اتاق های شکنجه و آپولو و قفس ها و صندلی های هیتردار و… را همراه با سایر روزنامه نگاران می دیدم اما گویی این زندان که اتاق های شکنجه و سلول های مخوفش قرار بود شکنجه های مخوف رژیم سابق را به نمایش بگذارد چیزی کم داشت؛ بخشی از تاریخ.

زندان توحید بعد از انقلاب میزبان فعالان سیاسی و بسیاری از فرزندان مرزو بومی شد که با وعده آزادی و استقلال، “شاهی” را از مملکت خود بیرون کرده و “امامی” را بر مسند او نشانده بودند، اما هیچ عکسی از این زندانیان نبود؛ بخشی از تاریخ این زندان نادیده گرفته شده بود.

توحید اما موزه شد 8 سال پیش، ولی توحیدهای دیگر سر برآوردند؛ توحیدهایی که روزی موزه خواهند شد و به تاریخ خواهند پیوست اما تا آن روز چند فصل هزینه باقیست؟ بر دیوارهای راهروهای این توحیدها چه تعداد عکس آویخته خواهد شد؟ عکس یک ملت؟ عکس های یک نسل؟ نسل زندان؟ نسل اعدام؟

“ما زندان ها را به دانشگاه تبدیل می کنیم” این جمله معروف بنیانگذار جمهوری اسلامی این روزها به لطیفه تلخی بیش نمی ماند.

زندان ها به دانشگاه که تبدیل نشد، دانشگاهها به همت برادران بسیج و حراست به زندانی مدرن تبدیل شد.

زندان ها به دانشگاه تبدیل نشدند اما سرفرازترین دانشجویان دانشگاهها به بند کشیده شدند و به دیوارهای این زندان ها قداست بخشیدند و افتخار.

زندان ها به دانشگاه تبدیل نشد اما ایران زمین تبدیل به زندانی شد که شریف ترین روزنامه نگاران  و فیلمسازان و وکلایش به زندانی شدن در آن و عدم خروج از مرزهایش محکوم شدند.

زندان ها، زندان ماندند و اگر یکی موزه شد ده زندان دیگر ساخته شد تا حکومتی که ادعای صدور انقلاب به جهان را داشت فرزندانش را به جرم انتقاد از همین انقلاب و به جرم آزادیخواهی بدانها بیفکند.

این روزها از ایران که به زندانی بزرگ می ماند جز مرگ و اعدام و زندان و شکنجه خبری بیرون نمی آید؛ ایرانی که 31 سال پیش انقلاب کرد تا بساط دیکتاتوری را برچیند اما “امامی” را جایگزین “شاهی” کرد با همان بساط. “شاه” رفت، “امام” نیز رفت، اما “امام” دیگری آمد و زمام دیکتاتوری در دست گرفت با آبادی زندان ها و گورستان هایش و ویرانی دانشگاهها و دلهای مادرانش.

او نیز میرود و توحیدهایش موزه می شوند و من می اندیشم که اگر بر توحید عکس 200 نفر آویزان شد، بر توحیدها باید عکس یک ملت را بزنند؛ ملتی خسته از دیکتاتوری و دربند.