صحنه

نویسنده
پیام رهنما

نگاهی به نمایش متولد 1361

زیاده گویی تا مرزملال

“متولد 1361”عنوان نمایشی است از نغمه ثمینی که به کارگردانی پیام دهکردی در سالن ایرانشهر خانه هنرمندان به صحنه رفت. این نمایش که با ترکیب بازیگرانی همچون پگاه آهنگرانی،خاطره اسدی و …دربرابردیدگان مخاطب قرار گرفت درباره زندگی “نوا” دختری است که در سال های جنگ دیده به جهان گشوده و دهه های متعدد زندگی اش تا سال 88 روایت می شود. موضوعی که به زعم نیروهای سانسورچی وزارت ارشاد نیم نگاهی است به زندگی ندا آقا سلطان و همین موضوع هم بهانه ای می شود برای توقیف دوباره اجرای نمایش در تهران.

یکی از ویژگی های یک نمایشنامه موفق، قابلیت اجرای آن درظرف ها، زمان ها و مکان های مختلف است و در راه میل به این هدف اگر بخشی به محتوای اثر و پیام جهان شمول و انسانی باز می گردد، بخشی دیگر نیز بی شک از آن  انعطاف پذیری فرم و تکنیک های مربوط به نمایش است. بدین معنی که تا چه حد ساختار و فرم اثر اجازه اجرای آن را در شیوه ها واشکال مختلف می دهد.

 

 

به همین دوعلت است که شماری از متون کلاسیک از آثار سوفوکل و شکسپیر گرفته تا متون معاصری چون “مرگ فروشنده”آرتور میلر ،همواره با دیدگاههای مختلف برصحنه های تئاتراقصی نقاط جهان اجرا می شوند.

البته، ناگفته پیداست که این قابلیت همان اندازه که به متن و ویژگی های آن مربوط است به توانمندی کارگردان درشناخت متن نیز بازمی گردد چرا که بدون شناخت دقیق وآگاهانه نقاط انعطاف پذیر نمایشنامه وسفیدخوانی متن، امکان بازسازی متفاوت آن ناقص مانده وحاصل کار ملغمه ای ناهمگون از آب در می آیدکه حکایت از ناهماهنگی ظرف و مظروف دارد.

نمایش “متولد1361”هم از جمله آثاری است که در شکل و محتوای خود دارای نقاط ضعف و قوت هایی است. نخستین تجربه دهکردی در مقام کارگردان تجربه ای جسورانه اما قابل تامل است چرا که وی متنی با قواعد کلاسیک را انتخاب کرده و تقریبا اجرایی وفادارانه از آن  ارائه می دهد واز سوی دیگر با انتخاب مضمون کمدی، حضور بازیگران چهره که اغلب چهره هایی سینمایی و تلویزیونی شناخته شده برای مخاطب عام هستند و همچنین اجرایی کلامی ،سعی در نزدیک شدن به سلیقه مخاطبان غیر تخصصی دارد.

نکته ایی که از یک سو به متن ونمایشنامه واز جهت دیگربه اجرا و کارگردانی مربوط می شود  ،میزان توجه و تاکید بررویدادهای دراماتیک ونحوه پرداخت آن هاست. این نمایش در تطابق رخدادهای روز اجتماعی با یک درام کامل نئوکلاسیک موفق بوده است . نمایش تقریبا تا میانه آن درطرح رویدادها ،پرداخت چالش ها و ایجاد تعلیق وگره افکنی موفق بوده است.اما درست از آنجا که می خواهد گره ها را بگشاید ونتیجه گیری کند به ورطه سطحی پردازی واضافه گویی می افتد. بدترین وخسته کننده ترین فصول نمایش دهکردی آنجاست که قهرمان های نمایش را در حال دوئل انفرادی واعتراف های طولانی وادبی نشان می دهد. گویی آن که روایت جذاب پیشین ،بهترین شیوه پایان بندی وگره گشایی اش را در نقل قول مستقیم وغیردراماتیک می بیند.این دقیقا همان چیزی است که در انتقاد از نمایشنامه ایرانی ودر خود نمایش بارها به آن تاکید می شود .تازه انگیزه های مهم اشخاص درپنهان نگاه داشتن رازهایشان هم فدای همین پرداخت ضعیف می شود.

 

 

آسیب دیگری هم که پایان نمایش را دچار خود کرده است ، شعارزدگی و تعجیل درطرح چالش های اجتماعی است . فقر ،ظلم ،مناسبات فاسد اداری ،جرم سیاسی و… با شتاب زدگی و سرعت بهانه ای می شوند برای همه آنچه که تا به حال به دقت منتظر رسیدن به آن بوده ایم. به بیان دیگر دهکردی به جای پرداختنن به یکی از حوزه های موضوعی مورد نظر و یافتن شیوه و سوژه ای مناسب وجذاب برای یافتن بیان آن موضوع، چند داستان به ظاهر اجتماعی را به سرعت و بدون توجه به ضرورت ها و واکنش های تماشایی اش روایت می کند. اما این تعریف و بیان شتاب زده نه تنها عمق پیدا نمی کند وبه موضوعی جدی و قابل تامل تبدیل نمی شود بلکه در همان سطوح ظاهری ودرحد شعار و شعائر اجتماعی باقی می ماند.

کارگردان در انطباق و بروزرسانی و روایت اجتماعی اش موفق است و با وجود برخی کاستی ها،نمایش اش ترتیب پرداخت هدفمند وجذابی دارد اما از آن جا که شخصیت هایش دربرخی لحظات از گونه رئالیستی اثر جدا می شوند وبه ورطه دیگری می افتند گاهی اجرای نمایش دچار چند پاره گی می شود.

به نظر می رسد آسیب این نکته در فصول پایانی نمایش بیش از همه به چشم می رسد که شخصیت ها در آن ناگزیرند تا داستان های گذشته اشان رادر مقابل تماشاگر و بدون واسطه بیان کنند. این جا دیگر درام ارزش و جایگاهش را از دست داده وحتی از تحلیل مستقیم وجذاب هم خبری نیست .

نمایش “متولد1361”شروع و ادامه خوبی دارد،موضوعش را خوب مطرح می کند ،تحلیل نسبتا خوب ارائه می دهد ودرایجاد تعلیق وجذاب سازی مخاطب هم موفق است اما متاسفانه پایان بندی که به آن رسیده درتناسب با بخش های دیگر قرار نمی گیرد وضعیف است.حتی طولانی و مفصل بودن ماجراهایی که این شخصیت ها تعریف می کنند وبازی کردن موقعیت ها هم باعث شده تا این کاستی ها بیشتر دیده شود.

اما نمایش دهکردی در جذب مخاطب و درگیر سازی او با فضا چندان موفق نبوده است. صحنه سرد و خشک و نازیباست. صندلی های سفید و طراحی های کادرگونه نمایش اگرچه ممکن است شانه هایی از محتوا و مضمون اثر را در خود جای داده باشد اما تا زمانی که به بخشی از فضای اثر تبدیل نشوند کارکرد تاثیرگذاری پیدا نمی کنند.درواقع می توان گفت که اجسام ،مجموعه ای ازنشانه ها را در قالب دکور نمایش به تماشاگر نشان می دهند اما تناسب و هماهنگی و از این مهم تر زیبایی ترکیب چیدمان آن ها تماشاگر را ترغیب به شناسایی وباور نمی کند.

یک اصل بسیار مهم درمورد طراحی صحنه این است که نخست باید در خدمت باورپذیری فضای رویدادها قرار بگیرد وبه بیان ساده تر به فضای داستان بچسبد، دراین صورت دکور بیش از هرچیز درتناسب با فضا قرار گرفته ودرادامه فضاسازی می کند و بالاخره می تواند نشانه هایی از محتوا ومضمون را با خود به همراه داشته باشد. درحقیقت رمزگذاری در صحنه می تواند دربهترین حالت سومین اولویت طراحی دکور باشد. این درحالی است که صحنه نمایش “متولد1361” تنها به دنبال طرح نشانه هاست ومسلما بدون درنظر داشتن اولویت های پیشین، دراین زمینه موفق نبوده است.

در بازی بیشتر بازیگران نمایش متولد “1361” که همه از متولدین بین سال‌های 60  تا 63 انتخاب شده‌اند، نیز باورپذیری نقش وجود ندارد و بیشتر از آن که با رویکردی جدید و با تحلیلی درونی از اتفاقات این دو دهه به اجرا رسیده باشند و آن را به مخاطب منتقل کنند، به گزارشگری از اتفاقات تبدیل شده‌اند، که مقصر اصلی را معرفی می‌کنند. درواقع مهم ترین دلیل این مساله این است که هیچ یک از شخصیت ها از حد و قواره تیپ های معمولی و آشنا فراتر نمی روند وبرای ارائه باورپذیر نقش هایشان ناچارند به تکرار کلیشه های تیپ دست بزنند ودرضمن دربرخی مواقع تیپ سازی مانعی برای ارائه کاراکترها می شود.