حکومتی کردن دین و آئین ملت

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

‏”برای جمهوری اسلامی زشت است که این نماز در نظام شاهنشاهی برگزار می‎ ‎شد، اما در نظام اسلامی از ‏برگزاری آن جلوگیری می شود… اگر با کدیور مخالفند‎ ‎خودشان یک روحانی بفرستند تا نماز را برگزار کند؛ ‏شاید در جمهوری اسلامی «امام‎ ‎جماعت تسخیری» هم داشته باشند”.‏

این بیان انتقادی و تند در برابر رفتار خشن و نظامی ماموران حکومت در جلوگیری از برگزاری نماز عید ‏فطر در “هنرستان کارآموز”، از طریق محاصره محل اقامه ی نماز، دستگیری، ضرب و جرح و پرونده ‏سازی برای تعدادی از نمازگزاران روز شنبه 21 مهرماه 86، واکنش شدید ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت ‏آزادی ایران است در مقابل این اقدام غیرقانونی و غیرشرعی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ایران.‏

این ماجرا که جرقه ی اولیه ی آن در ابتدای هفته پیش زده شد و در روز آغازین هفته ی جاری، شعله ی ‏آتشش مشتعل گردید، بر اساس اخبار و گزارش های منتشره از آنجا شروع شد که مقام های اطلاعاتی و ‏امنیتی در کنار مسئولان آموزش و پرورش با مدیریت هنرستان غیردولتی کارآموز تماس گرفته و خواستار ‏عدم برگزاری مراسم عید فطر، که در آن سنت 60 ساله ای داشت شدند، و در نهایت شرط عدم مخالفت را بر ‏کنار گزاردن “محسن کدیور” گذاردند. استدلال فاقد وجاهت قانونی آنان این بود که خطبه های نماز عید فطر ‏پارسال- و احتمالا پیرارسال- امامت جماعت حاوی مطالبی غیراسلامی- غیرقانونی بوده است. نکته ای که ‏در این فرهنگ و گفتمان، معنای آن می تواند، سخنانی باشد در نقد ولایت فقیه و زیر مجموعه ی کارگزاران ‏او. اتهام و متعاقبا اقدامی در روز شنبه که با سخنان آقای خامنه ای با دانشجویان در روز سه شنبه قبل، و پیش ‏از برگزاری نماز عید سعید فطر، دائر بر اینکه “ضدیت یعنی دشمنی کردن، اما اگر کسی معتقد به مساله ‏یی(با ولایت فقیه) نبود، ضد آن نیست”، در تضاد آشکار بوده و هست.‏

پیامد این کنش و واکنش روشن است؛ حذف “امام جماعت” و “خطیب نماز عید فطر” - هر چند که نفس قبول ‏این درخواست نیز خود اما و اگرهای بسیار دارد و می تواند از جانب حاکمیت نوعی “ترس و تسلیم” تلقی ‏شده و سر منشا اقدام های تهاجمی و خشن بعدی باشد علیه “برگزار کنندگان مراسم عید فطر”، “مامومان” و ‏‏”شنوندگان بالقوه خطبه ها”. اقدامی که به طور وسیع و همه جانبه در بامداد عید فطر 86، در گوشه ای از ‏تهران به وقوع پیوست و به عنوان یک حادثه ی بدیع در تاریخ ایران ثبت شد. حادثه ای دربردارنده ی ‏بازداشت دست کم 5 نفر، ضرب و شتم افرادی بیشتر، توقیف تعدادی خودرو، در جریان برنامه ای برای ‏جلوگیری بی سابقه از یک مراسم مذهبی- سیاسی، که در زمان رژیم پهلوی نیز روی نداده بود.‏

همانگونه که ابراهیم یزدی در سخنان و گفت و شنود پس از نماز عید فطر در منزلش خطاب به حضار- اما ‏در عمل خطاب به حاکمیت - بیان داشت و یا محمد بسته نگار، داماد آیت الله طالقانی، در بازداشتگاه به مقام ‏های اطلاعاتی - امنیتی گوشزد کرد؛ رژیم شاه جلوی امام جماعت و خطیب نماز عید فطر را گرفت، آیت الله ‏طالقانی را دستگیر کرد، اما به خودش جرات نداد که مانع برگزاری نماز عید فطر مردم شود، “این ها ‏حافظه تاریخی ندارند. فکر می کردند که شاه بلد نبود و ایشان بلدند چه کار کنند؛ درحالیکه روزگار به (پس) ‏گردن این ها هم خواهد زد…”.‏

در این ماجرا، امام جماعت، و جمعی از نمازگران سال های گذشته هنرستان کارآموز تکیفشان را با خود و ‏خدایشان روشن کردند، راهی شهری دیگر، قم، شدند و نماز عید را به امامت آیت الله العظمی حسینعلی ‏منتظری در محیطی محدود و تحت نظر برگزار کردند. همانگونه که جمع هایی دیگر نیز با وجود برگزاری ‏نماز در صحن حرم حضرت معصومه و امام جماعت حکومتی، در همسایگی ایشان، پشت سر آیت الله ‏العظمی یوسف صانعی، یا دیگر علما و مراجع قامت بستند و پای دو خطبه ی عید فطر نشستند.‏

از آن سو، جماعتی دیگر از نمازگزاران سال های پیش هنرستان کارآموز، ترجیح دادند که مانند اکثر ‏شهروندان تهرانی، نماز عید را در مساجد و تکایای محل سکونت خود برگزار کنند و به مصلی تهران نروند ‏‏- هرچند که نیت حاکمیت روز شنبه از زبان امام جماعت ارومیه علنی شد و حجت الاسلام حسنی با صداقت و ‏سادگی خاص خود دیگر مراکز برگزاری نمازهای عید و عبادت روزه داران و عابدان ماه رمضان را ‏‏”غیرشرعی” خواند. ا و ناخواسته فاش ساخت که اقتدارگرایان در شرایط کساد شدن فزاینده ی بازارشان، در ‏پی تخته کردن بازار دینی مقابل و خطئه کردن رقبای مذهبی، و کشاندن ملت به یک یا چند نقطه ی خاص ‏حکومتی هسنند.‏

جمع سومی نیز با نیت انجام اقدامی سیاسی- مذهبی، یا به عادت مالوف هر سال، و یا حتی عدم اطلاع از ‏ماجرا، به دلیل عدم انتشار اخبار رسمی ممنوعیت نماز در هنرستان کارآموز در رسانه ی ملی و اندک ‏رونامه های مستقل، راه اتوبان همت را پیش گرفتند، تا در شمال غربی تهران، در محل تقاطع با اتوبان ‏سردار جنگل، نماز را در مکان سال های گذشته، اما پشت سر دیگری، نه امام جماعت پیشین، برگزار کنند. ‏مکانی که با وجود عدم حضور محسن کدیور، به محاصره ی گسترده ی نیروهای مسلح و امنیتی در آمده بود ‏و پیامدش هم اگرچه غیرمنتظره، اما غیرمحتمل نبود.‏

دکتر یزدی در سخنانش حرف های حق بسیاری زده و نکات ارزنده و در خور تعمقی را بیان کرده است، اما ‏‏”امام جماعت تسخیری” و این حرف که “اگر با کدیور مخالفند،‎ ‎خودشان یک روحانی بفرستند تا نماز را (در ‏هنرستان کارآموز) برگزار کند”، اگرچه می تواند بیان و نکته ای دیپلماتیک باشد، اما مسلما جامه ی قانونی و ‏اسلامی بر آن نمی توان پوشاند، و از نظر پیروان مذهب شیعه کاملا مردود. در مذهب شیعه- دست کم ‏آنگونه که ما در جوانی و دوران دانشجویی فراگرفته ایم- یک اصل بنیانی وجود دارد و آن “عدالت” است، و ‏همانگونه که نمازگزاردن بر “زمین غصبی”، جای اما و اگر فراوان دارد و هزار اشکال شرعی، لابد ‏‏”محراب” و “مکان امام جماعت” نیز نمی تواند “غصبی” باشد و امام جماعت “تسخیری”. این چه حرفی ‏است که در دهان حکومت و حکومتگران گذارده می شود؟ آنها بدون داشتن این مجوز، برخلاف سخنان برحق ‏و تاکید درست سخنوران و مبلغان در پیش از انقلاب، دائر بر استقلال رای و عمل شیعیان، پا جای پای ‏حاکمان سنی مذهبی گذارده و در سال های اخیر تمام مساجد، تکایا و مراکز مذهبی را “حکومتی” کرده، و ‏اصل “عدالت امام” را زیر پا گذارده اند و اکثر امامان جماعت را یا ساکت، یا جیره بگیر حکومت کرده و به ‏جای الله، بنده ی قدرت ساخته اند. بر اساس آموخته های پیش از انقلاب ما از استاد شریعتی، یا آیت الله ‏مطهری و… اگر اصول اسلام واقعی حاکم باشد، و مبانی شیعه ی علی (ع) رایج، مگر جایی برای “امام ‏تسخیری” باقی می ماند؟ اگر هم ماند، بر اساس نص صریح قرآن و سخنان و ادعیه ائمه، او که ظلم را می ‏بیند و بر آن نمی شورد، یا سکوت می کند، تکلیفش نزد پروردگار روشن است. و از آن روشن تر، کسی که ‏به فرمان غیرشرعی گردن می نهد، مگر در قضاوت مسلمانان و شیعیان می تواند “عادل” باشد و قابل ‏‏”اقتداء”؟

‏”عدالت” اصل بنیانی مذهب شیعه است، از آن کس که دو نفر پشت سرش قامت می بندند و نماز را به او اقتدا ‏می کنند شروع می شود، تا می رسد به دیگر صاحب مناصبان کشور. به این دلیل است که در “قانون اساسی ‏ایران”، نه تنها یکی از شرایط “رهبری” و “ولایت فقیه”، “عدالت و تقوا” است، بلکه فقدان آن نیز تداوم ‏رهبریت را بلاموضوع می سازد و مشروعیت حاکم را از نظر “شرعی” و “قانونی” باطل.‏

این سخن به ظاهر زیبای دکتر یزدی، از منظر حقوق بین الملل، به ویژه اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز مورد ‏اشکال است. ماده هجدهم این اعلامیه که حاکمان ایران نیز با وجود اما و اگرها و مخالفت خوانی های علنی و ‏آشکار خود، متعهد به اجرای آن هستند، تاکید دارد: “هرشخص حق دارد از آزادی، اندیشه، وجدان و دین ‏بهره مند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب ‏آموزش دینی، عبادت ها و اجرای آئین ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا ‏عمومی است.“‏

برخورد با نمازگزاران عید فطر تهران از منظر دیگری نیز نقض حقوق شهروندی و حقوق بشر است. مواد ‏بیستم و ییست و یکم و بیست و دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر در این زمینه تصریح دارند:‏


‏ ماده 20- (1) هر شخص حق دارد از آزادی تشکیل اجتماعات، مجامع و انجمن های مسالمت آمیز بهره مند ‏گردد. (2) هیچ کس را نباید به شرکت در هیچ اجتماعی مجبور کرد.‏

ماده 22- هر شخصی به عنوان عضو جامعه حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است به یاری مساعی ملی و ‏همکاری بین المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حیثیت و کرامت و رشد ‏آزادانه ی شخصیت خود را، با توجه به تشکیلات و منابع هر کشور، به دست آورد.‏

این حقوق شرعی و قانونی داخلی، در کنار حقوقی که در قوانین و اعلامیه های بین المللی مورد تاکید قرار ‏گرفته است، جای “مکان های غصبی”، “مقام های تسخیری” و “سلب حقوق شهروندی” را برای ما باز نمی ‏گذارند و اجازه نمی دهند که قدرتمندان هرگونه که میل شان است، یا دلشان می خواهد و زورشان می رسد ‏‏”دین و آئین ملتی” را “حکومتی” کنند و تابع امیال “حاکمان”. وظیفه ی اصلی ما نفی “امامت جماعت ‏تسخیری”، “مناسک و مراسم تحمیلی” است، کاری که نمازگزاران عید فطر اصفهان در روز جمعه کردند؛ ‏برگزاری نماز، در مکانی باز، دور از شهر، زیر آسمان، و دست ها و دل ها به سوی پروردگار. نماز عید ‏فطر قیطریه، پیش از انقلاب، مگر این چنین نبود؟

‏ ‏