مازیار رادمنش
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان در مراسم افتتاحیه همایش اتحاد ملی؛ راهبردها و سیاست ها گفت: ”ما در مجمع تشخیص سیاست های همبستگی ملت را تصویب و نیز موانع پیش رو و راهکارهای حل این مشکلات را معلوم کردیم. انتظار داشتیم پس از تصویب این سیاست ها، کار وحدت بیشتر بشود که هنوز نشده و هنوز به انتظار تحقق آن سیاست ها هستیم. اصل اختلاف را قرآن پذیرفته، ولی آنچه قرآن با آن سرسختانه مخالفت می کند و مشکل ما نیز هست، تنازع است. اگر اختلاف ها تبدیل به تنازع نشود، تبدیل به رقابت سالم می شود که چیز خوبی است.” هاشمی رفسنجانی که توسط رئیس جمهور تلویحا “خائن” خوانده شده است، گفت “ما در معرض فتنههای بسیاری قرار داریم، اختلافات منطقهای هم در اوج است، آمریکاییها به هر جایی که میخواستند لشکرکشی کردند و نیروهایشان را چیدهاند؛ خطر هست، جدی هم هست.” هاشمی رفسنجانی گفت: “ما با اتحاد پیروز شده ایم و معجزه تاریخی برافکندن شجره خبیث شاهنشاهی با همین حرکت اتحاد آمیز مردم در خیابان ها انجام شد.” وی سپس به انتخابات اشاره کرد و گفت: “چرا باید در آستانه انتخابات، نگران دشمنی تنازع باشیم؟ اگر هدف خدمت است، راهکارش این است که انسان افکار سازنده خود را با مردم در میان بگذارد و دروغ هم نگوید.” وی بدون اشاره مستقیم به احمدی نژاد که در هفته گذشته در نماز جمعه رفتارش را تلویحا ناشیانه خوانده بود، گفت: “امروز کارهای ناشیانه ای در حال رخ دادن است که از آن جمله، تنازع بی جهت سیاسیون و احزاب است.”
درباره اکبر هاشمی بهرمانی
اکبر هاشمی بهرمانی، معروف به هاشمی رفسنجانی روز سوم شهریور 1313 در روستای نوق رفسنجان به دنیا آمد. خانواده وی از خانواده های سرشناس منطقه رفسنجان هستند، آنان از طریق باغداری پسته همواره خانواده ای ثروتمند بودند. همسرش عفت مرعشی نیز از خانواده های معروف و معتبر کرمان است و هر دو خانواده چه در سالهای قبل و چه در سالهای پس از انقلاب موقعیت و نفوذ بالایی در منطقه کرمان داشتند. حسین مرعشی، برادر همسر او، علی هاشمیان نماینده سابق مجلس و مدیرعامل سابق شرکت پسته کرمان، پسرعموی وی و شیخ حسین هاشمیان، امام جمعه رفسنجان نیز عموزاده او بوده است. برادرش، محمد هاشمی، سالها مدیرعامل صدا و سیما بود. دخترش فاطمه، رئیس بنیاد امور بیماریهای خاص بود. فائزه هاشمی، دختر دیگر وی نماینده مجلس پنجم و مدتها یکی از مهم ترین شخصیت های ورزش زنان کشور و مدیر مسوول روزنامه توقیف شده زن بود. محسن هاشمی، مدتها رئیس شرکت متروی تهران و مدیر اصلی بنیاد پدرش در رفسنجان بود. مهدی هاشمی، مدیر موسسه بهینه سازی وزارت نفت و یکی از مدیران فعال حوزه نفت بشمار می آمد و پسر کوچکش به نام یاسر، باشگاه سوارکاری داشت و در این حوزه فعالیت محدودی دارد. مهدی هاشمی از سوی نشریات مختلف به عنوان یک تاجر نفت شناخته شده است و اعلام شده است که او در ارتباط با شرکت توتال پرونده مالی مربوط به دریافت رشوه داشته است. همچنین اکبر هاشمی رفسنجانی از سوی نشریه معروف “فوربس” در یک شماره معروف که عنوان “ملاهای میلیونر ایران” یافت، به عنوان یکی از میلیاردرهای مهم جهان معرفی شد. اما خودش این موضوع را بارها تکذیب کرد و گفت: “اگر کسی بتواند جز ثروت پدری من هر نوع ثروت دیگری (ملک املاک، حسابهای شخصی و…) را ثابت کند من تمام آن را به او میبخشم.”
ورود به سیاست، شاگرد آیت الله خمینی
اکبر هاشمی رفسنجانی اگرچه از خانواده ای روحانی برنخاسته است، اما خانواده اش چنان مذهبی بودند که وی در سن 14 سالگی روستای پدری را رها کرد و برای تحصیل علوم دینی به قم رفت. ورود او به قم همزمان با حضور فعال جنبش ملی شدن نفت و وقایع پس از آن سالها بود. در همان دوران بود که هاشمی علاوه بر خواندن دروس دینی، با آیت الله خمینی که یکی از روحانیون مهم قم پس از آیت الله بروجردی بود، آشنا شد و از آن پس همواره ارتباط خود را با آیت الله خمینی حفظ کرد. او در قم در دهه سی همراه با برخی از همفکرانش مانند محمد جواد باهنر و محمدرضا صالحی کرمانی، انتشار نشریاتی را آغاز کردند. در اردیبهشت 1338 آنان اولین شماره نشریه « مکتب تشیع» را آغاز کردند. در این نشریه هم روحانیونی مانند علامه طباطبایی، دکتر بهشتی، دکتر باهنر، آیت الله طالقانی، مرتضی مطهری، محمد جواد حجتی کرمانی و محمد تقی جعفری مقاله می نوشتند و هم مقالات کسانی مانند مهندس بازرگان، احمد آرام در آن چاپ می شد. این نشریه به تناوب تا سال 1344 منتشر می شد و تقریبا مهم ترین مرکز اندیشه های انقلاب ایران در حول و حوش این نشریه شکل می گرفت. هاشمی رفسنجانی در سالهای 1338 تا 1342 با حمایت و پیروی از آیت الله خمینی تبدیل به یکی از مهم ترین روحانیون سیاسی آن سالها در قم شد. او پس از رویداد فیضیه در سال 1341 دستگیر و به سربازی اعزام شد. هاشمی پس از مدتی کوتاه از پادگان فرار کرد و به دیدن آیت الله خمینی که تازه آزاد شده بود رفت، اما پس از آن چون تحت تعقیب بود در تابستان 1342 به زادگاهش در نوق رفسنجان بازگشت و مدتی پنهان شد. در همان دوره او به ترجمه کتابی “سرگذشت فلسطین” نوشته اکرم زعیتر، سفیر وقت اردن در تهران پرداخت. این کتاب که بدون مجوز چاپ شده بود، مورد توجه فراوان خوانندگان قرار گرفت و به چاپ های متعدد و سریع رسید. به همین دلیل با مقدمه ای که هاشمی در ابتدای کتاب درباره استعمار نوشته بود، توجه سازمان امنیت به نویسنده کتاب جلب شد. دکتر مصدق این کتاب را ستود و ساواک هم نتوانست جلوی انتشار کتاب را بگیرد، چرا که نویسنده آن، سفیر اردن در ایران بود.
نشریه بعثت
هاشمی و دوستانش مانند سید محمود دعایی، سید هادی خسروشاهی و حجتی کرمانی از 1342 تا 1344 نشریه ای به نام بعثت را منتشر کردند. در همین دوره آنان نشریه مخفی ای به نام “انتقام” نیز منتشر می کردند. او تا سال 1344 دو بار توسط ساواک دستگیر شده بود، اما پس از مدتی کوتاه آزاد شده بود. او از سال 1344 در مساجد و شهرستانهای مختلف به سخنرانی های سیاسی می پرداخت و موضوع اصلی این سخنرانی ها هم معمولا موضوع فلسطین بود که موضوع مهم آن روزها بود. وی در سال 1346 نیز همزمان با برگزاری مراسم تاجگذاری محمدرضا پهلوی دستگیر و پس از هفتاد روز حبس تادیبی آزاد شد. در سال 1347 هاشمی فعالیت خود را در هیات انصار الحسین، مسجد هدایت و حسینیه ارشاد متمرکز کرد. او در همان سال کتاب جدیدش را به نام “امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار” منتشر کرد. او در سال های 1348 و 1349 گروهی از روحانیون از جمله “سید محمود طالقانی، شیخ مرتضی مطهری، سید علی خامنه ای، شیخ حسن لاهوتی، نجم اعتماد زاده، محمد رضا مهدوی کنی، محمد جواد باهنر و سید علی غیوری” را گرد آورده و با هم جلساتی داشتند. ساواک بخاطر این جلسات او را یکی دوبار دستگیر و زندانی کرد. در سال 1349 در دانشگاه بابل سخنرانی او باعث شد که برای مدتی پنهان شود، اما در سال 1350 که سخنرانی اش در رفسنجان در مورد جشن های 2500 ساله صورت گرفت، باعث شد که ساواک بطور جدی او را تحت تعقیب قرار دهد.
ندامت بنویسید و بیرون بیایید
در این دوران دستگیری های ساواک از میان کسانی که به مبارزه مسلحانه با حکومت شاه پرداخته و عمدتا در گروههای سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران فعالیت می کردند، بسیار فراوان بود. هاشمی در این دوران چنین می گفت که کسانی که با حکومت مبارزه می کنند، به هیچ وجه نباید در زندان بمانند، و به زندانیان پیشنهاد می کرد که اگر می توانند با ابراز ندامت از زندان بیرون بیایند و به مبارزه ادامه دهند، این کار را بکنند. او در کنار کارش به عنوان یک روحانی که هم در دانشگاهها فعال بود و هم در مساجد سخنرانی می کرد، به مدیریت کارهای ساختمانی، اداره مدارس مذهبی و کمک به فعالیت موسسات فرهنگی دینی نیز می پرداخت. او در همین دوره بارها و به اشکال مختلفی با مجاهدین خلق همکاری کرده و از نظر مالی و تدارکاتی از آنها حمایت می کرد. مجموعه این فعالیت ها و از جمله ارتباط او با نهضت آزادی باعث شد تا در 13 مهر 1350 هاشمی دستگیر شود. او تحت فشار قرار گرفت، اما بالاخره یک سال بعد در اردیبشهت 1351 از زندان آزاد شد. هاشمی پس از آزادی از زندان به فعالیت حمایتی از مجاهدین خلق ادامه داد و همین باعث شد که مجددا در شهریور 1351 دستگیر شود. مدتی بعد، وی مجددا آزاد شد و به فعالیت مخفی و علنی خود علیه حکومت ادامه داد.
در همه جبهه ها، از چپ تا راست
هاشمی رفسنجانی در این دوران از همکاری و فعالیت با مجاهدین، تا سخنرانی در دانشگاهها و حوزه ها، تا فعالیت در حسینیه ارشاد و ارتباط با مبارزان و متفکران خارج از کشور، کلکسیونی از ارتباطات را اداره می کرد. او همراه با محمد جواد باهنر در سال 1354 به گردآوری مجموعه مفصلی با عنوان “جهان در عصر بعثت” پرداختند. که از این مجموعه کتاب “محمد خاتم پیامبران” در حسینیه ارشاد چاپ شد. او در این دوران به کارهایی مانند “مدیریت فرهنگی”، “تالیف و تحقیق”، “مدیریت انتشارات کتاب و نشریات”، “امور ساختمانی و پیمانکاری”، “مدیریت شرکت های حروفچینی و تایپ” مشغول بود. او در اوایل پائیز سال 1354 برای سفر به چند کشور مختلف با اتومبیل پژوی خودش (پژوی 504 معروف به پژو آخوندی) از طریق زمینی عازم شد. او در بلژیک با باجناقش دیدار کرد، به هامبورگ رفت و نزد محمد مجتهد شبستری مسوول مسجد هامبورگ ماند، سفری به ژاپن رفت و همراه با باهنر در کنفرانس اخلاقی و تربیتی یونسکو شرکت کرد. او در این سفر سری هم به سوریه زد. او پس از سوریه به نجف رفت و با آیت الله خمینی دیدار کرد. او دستورالعمل مبارزات انقلابی را با رهبرش تنظیم کرده بود، در آن دیدار آیت الله خمینی وی را از پشتیبانی همه جانبه از مجاهدین برحذر داشت. هاشمی پس از نجف به لبنان رفت و به ایران بازگشت، اما در لحظه ورود به کشور در آذر 1354 دستگیر شد. ظاهرا علت دستگیری او به دلیل لو رفتن وی توسط گروه مارکسیست شده مجاهدین خلق، از جمله وحید افراخته بود. در دادگاه، دادستان برای او تقاضای حبس ابد کرد، اما سرانجام نخست به شش سال و در تجدید نظر به 3 سال زندان محکوم شد. او به زندان اوین رفت. واقعیت این بود که هاشمی رفسنجانی مانند بسیاری از روحانیون کشور که از حضور مجاهدین خلق به عنوان یک گروه مسلمان که به جنگ مسلحانه با حکومت پرداخته است، بسیار خوشنود بودند و برای رساندن کمک مالی به این گروه هر تلاشی می کردند، او همچنین وقتی مجاهدین خلق می خواستند از پشتیبانی آیت الله خمینی در سال های 1351 تا 1354 برخوردار شوند، دو بار تلاش کرد تا نمایندگان آن گروه مانند تراب حق شناس و حسین روحانی و دیگران را که به ملاقات آیت الله خمینی رفته بودند، حمایت کند، اما آیت الله خمینی پس از اینکه در سکوت مطلق همیشگی خود، اظهارات نمایندگان گروه مجاهدین را شنیده بود، به آنان پاسخ منفی داده بود. مدتها بعد هاشمی به آیت الله خمینی گفته بود: “ما در مورد مجاهدین اشتباه کردیم، شما درست تشخیص دادید. آنها مسلمان نبودند.“
جنگ کفر و ایمان در اوین
درگیری درونی مجاهدین خلق که موجب مارکسیست شدن تقریبا تمام بخش باقیمانده سازمان در بیرون زندان شده بود و بجز چند نفری در بیرون که توسط مرکزیت مارکسیست شده کشته شدند، از جمله مجید شریف واقفی و حدود هشت نفر دیگر، فقط در زندان افرادی مانند مسعود رجوی به عنوان مسلمان باقی مانده بودند. همین موضوع در زندان منجر به صدور فتوایی از طرف “آیت الله منتظری، طالقانی، ربانی شیرازی، مهدوی کنی، انواری، لاهوتی و هاشمی رفسنجانی” شد. در این فتوا آمده بود که “باسمه تعالی، با توجه به زیانهای ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آنها بدست می آورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی با توجه به حکم قطعی نجاست کفار، از جمله مارکسیستها، جدایی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر زیانهای جبران ناپذیری خواهد داشت.” این فتوا در زندان موجب تنش های زیادی شد. اما پس از مدتی زندگی این دو گروه از زندانیان جدا شد. هاشمی به کتاب تفسیر خود به نام “تفسیر راهنما” پرداخت و در بیرون زندان نیز روحانیون همفکر او موج انقلاب اسلامی را آغاز کردند. تا روز دهم آذرماه که ده روز به پایان واقعی زندان هاشمی مانده بود، او در زندان باقی ماند و در این روز همراه با گروهی از زندانیان سیاسی دیگر آزاد شد.
تشکیلات انقلاب
وقتی هاشمی از زندان آزاد شد، آیت الله خمینی در پاریس بود. آیت الله خمینی در پاریس با ایران تماس گرفت و از پسرش احمد خمینی خواست که هاشمی رفسنجانی را پیدا کند. از سوی دیگر آیت الله مطهری که از سفر پاریس آمده بود، دستور تشکیل “شورای انقلاب” را از طرف آیت الله آورده بود. شورای انقلاب با شرکت “آیت الله مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و هاشمی رفسنجانی” که نام این افراد توسط آیت الله خمینی مشخص شده بود، تشکیل شد. این افراد اجازه داشتند افراد دیگری را به شورا اضافه کنند که به همین دلیل “آیت الله طالقانی، آیت الله خامنه ای، آیت الله مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس کتیرایی، سرلشگر قرنی و سرتیپ مسعودی” به این اعضا افزوده شدند. این شورا تا پس از انقلاب نیز فعال بود. پس از بازگشت آیت الله خمینی وی در اولین دیدار خصوصی اش با هاشمی رفسنجانی ملاقات کرد و این رابطه از آن پس ادامه داشت. وی در سال 1358 پس از ترور آیت الله مطهری و تیمسار قرنی توسط فرقان ترور شد ولی مجروح شد و زنده ماند. هاشمی رفسنجانی در جریان ترور مرتضی مطهری که یکی از اصلی ترین چهره های شورای انقلاب و یکی از متعادل ترین آنان، توسط گروه تندروی فرقان بود، سخنرانی تندی علیه این گروه کرد. شاید همین سخنرانی در ترور ناموفق او نقش داشت. گروه فرقان پس از این ترور دستگیر و رهبران آن که از هواداران دکتر شریعتی بودند و نظریه “اسلام منهای روحانیت” را مطرح می کردند و معتقد بودند که روحانیت همواره یکی از بزرگترین دشمنان تشیع بوده است، به زندان افتادند، دو سه نفر از آنان از جمله گودرزی اعدام شدند و بقیه آنان همگی در زندان بریدند و تقریبا تنها بریدگانی بودند که اکثرا زندگی مذهبی عادی را پس از آن در پیش گرفتند.
پس از انقلاب
اکبر هاشمی رفسنجانی پس از انقلاب عملا به مرد دوم کشور تبدیل شد. اگرچه منتظری و طالقانی شخصیت های روحانی مقتدری بودند که اولی بتدریج به عنوان قائم مقام رهبری خوانده شد و دومی یعنی آیت الله طالقانی محبوبیت مردمی داشت و گروههای سیاسی و عامه مردم طرفدار انقلاب و حتی جریانهای چپ و بخصوص مجاهدین خلق او را پدر معنوی می خواندند و واژه “پدر طالقانی” را برای او به کار می بردند، اما از نقش هاشمی در اداره شورای انقلاب از یک سو و ورودش در دولت بازرگان و سپس اداره کشور از روی صندلی ریاست مجلس اول و دوم نمی توان چشم پوشید. او به عنوان یک روحانی پراگماتیست که در سالهای مختلف فعالیت سیاسی دریافته بود که نه به عنوان یک روحانی، بلکه به عنوان یک سیاستمدار باید وارد صحنه مملکتداری شود، قدرت مهمی محسوب می شد. به همین دلیل در تمام سالهای پس از انقلاب نام او در اکثر انتخاب های صورت گرفته و انتصاب های انجام شده، در صدر فهرست رجال سیاسی کشور بود. هاشمی رفسنجانی در سال 1358 همراه با گروهی از مسلمانانی که اندیشه محافظه کار داشتند، “حزب جمهوری اسلامی” را به عنوان یک حزب رسمی تاسیس کردند، حزبی که به نظر می رسید قرار است مثل همه کشورهایی که دولت توسط حزب حاکم مردم را اداره می کند، وظیفه بسیج نیروی اجتماعی را عهده دار شود. رهبران حزب مانند سید محمد بهشتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، سید علی خامنه ای، عبدالله جاسبی، حسن آیت و دیگران بسرعت حزب را در تمام کشور و در تمام شهرستانها و روستاها توسعه دادند، حزبی که قرار بود در انتخابات نیروی اجتماعی را سازماندهی کند. از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی با برخی نیروهای جوانی که قبل از انقلاب اکثرا سابقه مبارزه مسلحانه داشتند، یا برخی از آنان از در خارج از کشور نقش اپوزیسیون ضد حکومتی را بازی می کردند “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی” را تشکیل داد. سپاهی که نه برای حفاظت از مرزهای سیاسی، بلکه با هدف حفظ انقلاب تاسیس شده بود. سپاه همچنین در نظر داشت که بتدریج نقش جایگزین ارتشی را که با انقلاب اعلام همبستگی کرده بود، اما همواره با چشم تردید و شک از سوی انقلابیون به آن نگاه می شد، بازی کند. وقوع جنگ این روند را تسریع کرد، ارتش بتدریج در طول هشت سال زیر نظر سپاه رفت و سپاه در طول جنگ تجریبات ارتش را آموخت، هاشمی رفسنجانی در کنار سایر مسوولیت ها و نقشی که در اداره کشور داشت، بتدریج در طول جنگ در موقعیت فرماندهی سیاسی جنگ قرار گرفت.
ریاست مجلس و حذف بنی صدر
در هواپیمای آیت الله خمینی بسیاری از نیروهای فعال خارج از کشور که پبش از انقلاب در سراسر جهان علیه حکومت شاه مبارزه می کردند، نیز حضور داشتند. همان گروهی که نوفل لوشاتو را به یک کنفرانس مطبوعاتی جذاب و دموکراتیک در جهان تبدیل کردند. آنها از سراسر جهان گردآمدند تا چهره ای جذاب از انقلاب اسلامی و رهبر آن، آیت الله خمینی بسازند. ابوالحسن بنی صدر، آیت الله زاده جوانی که در سال 1341 به عنوان یکی از هواداران فعال جبهه ملی به فرانسه رفته بود، میزبان آیت الله خمینی در پاریس شد. او سوار بر همان هواپیما به ایران آمد، بلافاصله تبدیل به چهره ای جذاب شد، همراه با شورای انقلاب، علیه لیبرالیسم موضع گیری کرد، و همسرش کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی را به فرانسه ترجمه کرد، و نهایتا در اولین انتخابات ریاست جمهوری توانست رودرروی رقبای دیگر به عنوان اولین رئیس جمهور انتخاب شود. پس از گذشت چند ماه، نه حکومت تاب بنی صدر را داشت و نه بنی صدر امکان اداره حکومتی را داشت که در ساختارش روحانیون نقشی انحصاریداشتند. از سوی دیگر نیروهای سپاه و بسیج در جنگ نیز مخالفت های خود را با وی اعلام کردند. مجلس دست به کار برکناری و مخالفت با وی شد. همین شد که مجلس در یک فاصله یک ماهه بنی صدر را تخریب کرد و در یک فاصله 24 ساعته “طرح عدم کفایت سیاسی” رئیس جمهور را تصویب کرد. بنی صدر به پاریس رفت. روی صندلی ریاست مجلسی که بنی صدر را به عنوان اولین رئیس جمهور کشور، برکنار شده بود، اکبر هاشمی رفسنجانی نشسته بود. هاشمی رفسنجانی در همان مجلس شاهد دولت کوتاه مدت محمد علی رجایی و باهنر که در جریان انفجار دفتر ریاست جمهوری اسلامی کشته شدند، بود. و پس از آن شاهد دولت سید علی خامنه ای بود که با رای مردمی که در عرض دو سال خشونت بسیاری را دیده بودند، انتخاب شده بود. هاشمی رفسنجانی دو ماه قبل از آن در غروب هفتم تیر 1360 ساعتی پیش از انفجار حزب جمهوری اسلامی، از آنجا خارج شده بود. یک ساعت بعد بیش از هفتاد نفر از رهبران اصلی کشور و دهها نماینده مجلس در آن انفجار که گفته می شد توسط مجاهدین خلق صورت گرفته بود، کشته شد. هاشمی رفسنجانی در دوران دولت “خامنه ای- موسوی” موضع جانبداری خود را از میرحسین موسوی حفظ کرد. او از سال 1359 تا 1368 به مدت دو دوره مجلس شورای اسلامی را اداره کرد، در رهبری جنگ نقش اصلی را داشت، اداره شورای انقلاب را که با قدرتمند شدن دولت روز به روز ضعیف تر می شد، انجام می داد و شاهد آخرین روزهای زندگی آیت الله خمینی بود.
رئیس جمهوری که رهبر را تعیین کرد
در طول یک دوره یک ساله، حکومت ایران تغییرات فراوانی کرد. آیت الله خمینی در شش ماه آخر عمرش، قائم مقام خود که در موردش گفته بود “من نه یک بار نه دو بار چندین بار در او خلاصه شده ام” بخاطر مخالفت های آیت الله منتظری در مورد زندانیان سیاسی، کشته شدن برادر دامادش سید مهدی هاشمی و اعدام گسترده مخالفان سیاسی در تابستان 1367 برکنار کرد، حکم تندی در مورد واجب القتل بودن سلمان رشدی داد، با یک حکم بی سابقه گروهی سه نفره را مامور کرد تا کلیه زندانیان سیاسی که توبه نکرده بودند، یا کمونیست مانده بودند، یا طرفدار مجاهدین خلق بودند، اعدام کنند. قطعنامه 598 را برای پایان جنگ ایران و عراق پذیرفت و پس از حدود یک سال که در حالت بیماری سختی بود، درگذشت. در همین دوران، شورای بررسی قانون اساسی تشکیل شد، پست نخست وزیری حذف شد، ولایت فقیه قدرتی فراوان گرفت و قانون اساسی جدید تصویب شد. از پیش از مرگ آیت الله خمینی، بحث بر سر جانشینی او بسیار جدی بود. گفته شده است که در جلسه ای که سه تن از رهبران وقت؛ موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای نزد آیت الله بودند، از وی پرسیدند، با رهبری پس از شما چه کنیم؟ آیت الله در کمال خونسردی گفت: “یکی از شما رهبر می توانید بشوید، مثلا همین آقای خامنه ای.” هاشمی رفسنجانی که از اولین لحظه پس از اعلام مرگ آیت الله چهره ای خونسرد از خودش نشان داده بود، بسرعت دست به کار شد، تا آقای خامنه ای به عنوان یک “آیت الله” به مقام رهبری برسد. روحانیون بزرگ کشور می دانستند که آیت الله خامنه ای از نظر فقهی و سیاسی توانایی های لازم برای رهبری را ندارد، اما تصمیم گرفته شده بود. خامنه ای بر صندلی نشست. روزهای بعد از جنگ آغاز شد، و هاشمی رفسنجانی برای انتخابات ریاست جمهوری داوطلب شد. او اولین رئیس جمهوری شد که روی صندلی قدرت نشسته بود و در پایان دوره از آن پائین آمده بود. پیش از وی، بازرگان با استعفا، بنی صدر از طریق برکناری، رجایی و باهنر در جریان ترور، و خامنه ای به دلیل اینکه رهبر جدید شده بود، از صندلی پائین آمده بودند.
پدرخوانده و چپ های اخراج شده
هاشمی رفسنجانی که در طول سالهای ریاست مجلس، مواضع چپ اقتصادی خود را در مجموعه ای از سخنرانی های نمازجمعه تهران با عنوان “عدالت اجتماعی” نشان داده بود، پس از ریاست جمهوری، اعلام کرد که سیاست های جدیدی را در نظر دارد. سیاست هایی که با عنوان “توسعه اقتصادی” اعلام می شد. او در نمازهای جمعه بحث ضرورت رفاه برای جامعه بعد از جنگ را مطرح کرد. تلاش کرد تا تکنوکرات ها را در قدرت وارد کند، به سوی ایدئولوژی زدائی از حکومت رفت، پای شرکت های خارجی را به اقتصاد ایران باز کرد. بازار ایران را که تا پیش از آن شبیه بازارهای دنیای کمونیسم فقیر بود و مصرف کنندگان با محدودیت انتخاب مواجه بودند، تبدیل به بازاری رنگارنگ از واردات و تولیدات اقتصادی کرد. اقتصاد ایران را از یک اقتصاد سه بخشی که عملا بخش خصوصی در آن قدرتی نداشت، تبدیل به اقتصاد بازار آزاد کرد، سهمیه بندی و شیوه های سوسیالیستی اداره اقتصاد را برچید و تلاش کرد تا ایران را از انزوای سیاسی و اقتصادی در بیاورد. وی در اولین گام، چپ هایی که در دوره میرحسین موسوی در کابینه حضور فعال داشتند، مانند بهزاد نبوی و محتشمی را از کابینه بیرون کرد و سعی کرد با استفاده از کرباسچی به عنوان شهردار برگزیده اش، چهره ای جدید از تهران نشان دهد. این اقدامات ابتدا باعث مخالفت نیروهای چپ مذهبی شد. از سوی دیگر نیروهای ملی مذهبی و طرفداران نهضت آزادی نیز با این تغییرات مخالفت کردند. در دولت هاشمی عباس عبدی و گروهی از چپ های مذهبی زندانی شدند و دولت تلاش کرد جلوی نفوذ چپ ها را بگیرد. چپ های رانده شده که هم غم نبودن آیت الله خمینی را داشتند، هم با رفتن میرحسین موسوی تکیه گاه شان را در قدرت از دست داده بودند، هم عملا توسط هاشمی از دولت بیرون رفته بودند، به انزوا رفتند. بسیاری از روحانیون چپ به قم رفتند، دانشجویانی مانند شمس الواعظین، جلایی پور، رخ صفت و بسیاری دیگر با بورس های تحصیلی به غرب رفتند تا همزمان با سقوط کمونیسم در همان سالها، آنها نیز لباس چپ مذهبی را در بیاورند و به سوی دموکراسی دینی بروند.
توسعه اقتصادی مردان بی فرهنگ
پس از جنگ احمد عزیزی شاعر سالهای آغازین انقلاب، شعری به نام “پائیز لاله ها” در مورد پایان جنگ سزود، این شعر قطعنامه 598 را به “قطع نامه دست حضرت عباس” تشبیه کرده بود و نوستالژی جنگجویان بسیجی که گمان می کردند پایان جنگ به معنی شکست اسلام و از دست رفتن مدرسه معنوی جبهه است، را سروده بود. محسن مخملباف نیز در صحنه آغازین فیلم “عروسی خوبان” خود نشان می داد که بنزهای قدرت چگونه از کوچه های فقر بی اعتنا می گذرند، اصطلاح “حروم خوری خوشمزه است” اصطلاحی شد برای کسانی که از رفتن عدالت به روایت میر حسین موسوی و آمدن لیبرالیسم بازار به روایت هاشمی نومید بودند. همین جریان باعث شد تا وقتی در اثر سیاست های هاشمی و شهردار نوآورش کرباسچی شهر تهران که تا پیش از آن دیوارهایش پر از پوستر شهدا و جنگجویان بود، وقتی تبدیل به محل تبلیغات شرکت های خارجی شد، واکنش این گروهها نشان داده شود. واکنش ها در ابتدا آرام بود. بتدریج با توسعه اقتصاد آزاد نسبت به گذشته، فضای کشور نیز آزادتر شد. دولت هاشمی در کنار سیاست های اقتصادی باز، سیاست های اجتماعی بازتری را نیز ایجاد کرد، سینما و موسیقی و هنرهایی که در چنبره رئالیسم شبه سوسیالیستی آن سالها گرفتار بودند، گسترش فراوان یافتند، در شهر صدای موسیقی می آمد و بر پرده سینماها فیلم هایی از بزرگان سینما می نشست، فیلمهای ایرانی چهره دیگری از جامعه نشان می دادند. انتشار کتاب “نوبت عاشقی” مخملباف، “زنان بدون مردان” شهرنوش پارسی پور و “رازهای سرزمین من” رضا براهنی واکنش های شدیدی ایجاد کرد. از سوی دیگر نشریه گل آقا و بسیاری نشریات روشنفکرانه فضای کشور را تغییر دادند. به نظر می رسید که توسعه اقتصادی به همراه خود تغییرات اجتماعی از یک جامعه بسته ایدئولوژیک به یک جامعه ایرانی رفاه طلب و خوشگذران را بوجود آورده و گسترش تبلیغات اقتصادی بر در و دیوار شهر و از صدا و سیما، نیز باعث گسترش فضای فرهنگی شده است. فائزه هاشمی دختر رئیس جمهور، اگرچه چادر به سر داشت، اما زیر آن شلوار لی پوشیده بود، با روسری رنگینی که چادرش را تحت الشعاع قرار می داد. در یک دوره سه تا چهار ساله، سیمای شهرهای کشور تغییر کرد. و همین موضوع برای انقلابیونی که از یک سو احساس می کردند در جنگ پیروز نشدند و از سوی دیگر از اینکه وزیری مانند فاضل وزیر کابینه هاشمی است و ریشش را تراشیده است، خوش نمی آمد. همزمان با همین بشقاب های ماهواره ها در شهر پر شد. گوئی همه جهان علیه اسلام توطئه کرده بودند. تئوری “تهاجم فرهنگی” یا “شبیخون فرهنگی” توسط روزنامه های راست مطرح و با تکرار آن توسط آیت الله خامنه ای در دستور کار قرار گرفت.
همه مردان رئیس جمهور، برکنار می شوند
پسر 26 ساله ای به نام مهدی نصیری سردبیر کیهان شد. پیش از آمدنش، کیهان به عنوان پایگاه چپ ها و روشنفکران دینی تسویه شده بود. کشف یک گروه نفوذی در کیهان که گفته می شد “سرپل های ارتباطی مجاهدین خلق” هستند، توسط وزارت اطلاعات، که باعث دستگیری کسانی مانند حسین زرگرباشی، از مسوولان سرویس اقتصادی کیهان (اعدام شد)، حسین تفرشی (اعدام شد) گشت. محمد نصراللهی (تهیه کننده عروسی خوبان مخملباف، زندانی شد) و جواد مظفر( به دلیل انتشار مجله ای در مورد جنگ زندانی شد) نیز از قربانیان این تغییرات بودند. به تدریج با آمدن حسین شریعتمداری و حسن شایانفر به کیهان این روزنامه به توپخانه ای برای مخالفت با هاشمی رفسنجانی تبدیل شد. این بی سابقه نبود که پس از روی کار آمدن یک رئیس جمهور، رهبری کشور او را کنترل کند، بازرگان به همین دلیل استعفا داده بود و خامنه ای هشت سال میرحسین موسوی را چون خاری در چشم تحمل کرده بود، پس طبیعی بود که این میراث به هاشمی نیز منتقل شود. در اوایل دهه هفتاد، هاشمی در یک پروژه نه چندان طولانی قدرتش را از دست داد. سید محمد خاتمی که در سالهای 1369 تا 1370 دهها مجوز نشریه را صادر کرده و فضای مطبوعاتی ایران را تغییر داده بود، در اثر فشارهای کیهان و حوزه هنری استعفا داد و به کتابخانه ملی رفت تا در خلوت آنجا آماده پنج سال بعد بشود. علی لاریجانی و سپس مصطفی میرسلیم، هر دو از راستگرایان، به ترتیب به جای خاتمی آمدند. به جای محتشمی چپ گرا، محمد علی بشارتی راستگرا وزیر کشور شده بود. محمد هاشمی، برادر رئیس جمهور که سالها ریاست صدا و سیما را در دست داشت، برکنار شد و علی لاریجانی برای یک دهه کنترل صدا و سیما را در دست گرفت. سیاست خارجی هاشمی رفسنجانی متوقف شد و ولایتی با رفتاری نزدیک تر به رهبری در مورد سیاست خارجی تصمیم گیر شد، سپاه و ارتش و نیروی انتظامی کاملا زیر نظر رهبری قرار گرفت. هاشمی تنها اقتصاد را در دست داشت، فرهنگ، سیاست داخلی، کنترل شرایط اجتماعی و سیاست خارجی از دست او رفته بود. وزارت اطلاعات پیش از این از دست او خارج شده بود.
عالیجنابان خاکستری در بن بست پاسداران
چپ های وزارت اطلاعات تقریبا پیش از آمدن دولت هاشمی از وزارت رفته بودند. حجاریان، امین زاده، ستاری، پورنجاتی و بسیاری از آنان که زمانی وزارت اطلاعات را در دست داشتند، بتدریج یا از وزارت اطلاعات استعفا دادند، یا برکنار شدند. وقتی هاشمی بر سر کار آمد، برخی دیگر از مقامات بالای اطلاعاتی و امنیتی نیز با تشکیل بیت جدید آیت الله خامنه ای، ترجیح دادند در اتاق نزدیکتری به رهبری قرار بگیرند. وزارت اطلاعات به دست علی فلاحیان افتاد، مردی با ظاهری شوخ طبع که تصمیم گرفته بود در شرایط آرامش پس از جنگ دشمنان نظام را یا بخرد یا از بین ببرد. درگیری های پس از تغییر رهبری، دو گروه عمده خودی مانند چپ های مذهبی و نیروهای ملی مذهبی را گرفتار کرد. با یک جمله “گفتیم گوشمالی شان بدهند” هاشمی رفسنجانی، بیش از بیست نفر از نیروهای ملی مذهبی و نهضت آزادی به زندان و بازجویی های سخت گرفتار شدند. اما گفته شده وزارت اطلاعات نیز پس از کاهش اختیارات هاشمی در دومین دوره ریاست جمهوری اش، تحت اختیار رهبری کشور قرار گرفت. تا بدان جا که گفته می شد دفاتر وزرا و رئیس جمهور نیز تحت شنود وزارت اطلاعات است. در این دوره طرح زدن “پروژه ها” ی مهم در دستور کار قرار گرفت. فهرست مردان مهم اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و حتی لاتهای بزرگ شهر و همچنین نیروهای خارج از کشور تهیه شد و حذف فیزیکی آنان از اوایل دهه هفتاد آغاز شد. لاتهای شهر را لاتهای دیگر کشتند و جسدشان در گوشه و کنار شهرها پیدا شد. روشنفکر کشی در زمانی حدود پنج سال از سال 1370 تا 1375 در داخل باعث مرگ حدود 60 نفر شد و تعدادی بیش از این نیز در خارج از ایران کشته شدند. در جریان حذف مردان اقتصادی نیز بسیاری دستگیر و زندانی شدند، تقریبا همه کسانی که می توانستند با جابجا کردن سرمایه شان دولت را تکان بدهند. وزارت اطلاعات بخش اقتصادی مهمی را دائر کرد و در این بخش بسیاری از سرمایه داران بزرگ و کارفرمایان مستقل را یا به شراکت با وزارت اطلاعات تهدید کرد یا به گوشه زندان انداخت. این نظر که هاشمی رفسنجانی در بیش از نیمی از دوران اقتدارش کنترل وزارت اطلاعات را در دست نداشت، البته منتقدانی نیز دارد، آنها می پرسند: اگر هاشمی رفسنجانی نمی توانست به وزارت اطلاعات دستور بدهد، چرا یک روزه توانست یک مدیر علی رتبه اطلاعات را به خاطر درگیر شدن با فعالیت های اقتصادی نزدیکانش تغییر دهد؟
البته چنان که گفته شده است و از بررسی پرونده قتلهای زنجیره ای می آید، وزارت اطلاعات در سالهای 1370 تا 1377 توسط وزیر و سعید امامی اداره می شد، آنها برای اقدامات خود از سلسه مراتب دولتی اجازه نمی گرفتند. اما از سوی دیگر گفته کسانی که با طرح موضوع عالیجناب سرخپوش تلاش کردند، ابهام موجود در این دوره را روشن کنند، مطرح است. آنها تلویحا هاشمی رفسنجانی را - حداقل به خاطر سکوتش – مقصر در قتلهای دهه هفتاد اعلام کردند. طرفداران هاشمی در همان زمان معترض این موضوع شدند، پاسخ این بود: اگر هاشمی مسوول این جنایات نبود، اعلام کند که من نبودم، تا معلوم شود که این اقدامات زیر نظر رهبری کشور انجام شده است. البته هاشمی هرگز چنین چیزی را نگفت. او پنج سال پس از مقاله عالیجناب سرخپوش در مصاحبه ای تلویحا گفت که همیشه با حضور سعید امامی در وزارت اطلاعات مخالف بود. این گفته نه در ابعاد وسیع منتشر شد و نه اگر منتشر می شد، تغییر زیادی از ابهامات اطلاعات در دوران هاشمی به دست می داد.
هاشمی می رود، خاتمی می آید
سال آخر ریاست جمهوری هاشمی، در شرایطی گذشت که جز یاس و نومیدی چیزی در فضای ایران وجود نداشت. البته، مدتی بود که برخی از وزرای دوران سازندگی و نیروهای طرفدار سیاست های هاشمی گروهی به نام “کارگزاران سازندگی” تشکیل داده بودند. در ماههای آخر سال 1375 قوه مقننه تقریبا بطور کامل در اختیار راست ها بود، ناطق نوری ریاست مجلس را در اختیار داشت، قوه قضائیه ظاهرا توسط شیخ محمد یزدی و در عمل توسط هیات های موتلفه که معاونت سیاسی و سایر ارکان قوه قضائیه را در دست داشتند، اداره می شد. قوه مجریه به ریاست هاشمی رفسنجانی اداره می شد که چهار سال بود راههای تنفسی اش بسته شده بود، شهر در دست انصار حزب الله بود و حمله به مراکز فرهنگی طبیعی ترین اتفاقی بود که برای این مراکز می افتاد، در سال 1375 جسد روشنفکران در شهرهای مختلف کشف شده بود، قتلهایی که همه می دانستند زیر نظر وزارت اطلاعات انجام شده است. موج مهاجرت کسانی مانند رضا براهنی، شهرنوش پارسی پور، عباس معروفی نیز آغاز شده بود. هاشمی رفسنجانی در فاصله ای اندک با انتخابات اعلام کرد که تضمین می کند که انتخاباتی سالم برگزار شود. با ورود سید محمد خاتمی به صحنه همه چیز عوض شد. کارگزاران و برخی گروههای بی نام و بسیاری از روشنفکران و هنرمندان از او حمایت کردند. اشتباهات بی پایان ستاد ناطق نوری و سخنرانی پر سروصدای احمد ناطق نوری که وی را به رضا شاه تشبیه کرده بود، لو رفتن ملاقات جواد لاریجانی با نیک براون که در آن لاریجانی از انگلیس ها خواسته بود از ناطق نوری حمایت کنند و تفاوت های ظاهری و باطنی ناطق نوری و خاتمی و همچنین تبلیغات یک سویه صدا و سیما به نفع ناطق نوری باعث شد تا خاتمی در حالی که دوستانش انتظار نداشتند حتی 30 درصد آرا را به دست بیاورد، با 20 میلیون رای رئیس جمهور شود. ناطق نوری ساعت هشت صبح انتخاب خاتمی را تبریک گفت و به خانه رفت. هاشمی رفسنجانی نیز از صندلی پائین آمد و شاهد نشستن روحانی خوش قیافه اصلاح طلب روی صندلی قدرت شد.
عالیجناب سرخپوش
انتخاب خاتمی به عنوان ریاست جمهوری که بعدا عنوان اصلاح طلب گرفت، اگر چه با کمک گروهی از وزرای هاشمی که با نام کارگزاران خوانده می شدند، صورت گرفت، اما دو سال پس از روی کار آمدن خاتمی و ایجاد فضای باز سیاسی به دلیل برخوردهای نشریات طرفدار اصلاحات با هاشمی رفسنجانی، باعث جدایی میان هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان شد. اصلاح طلبان که با حمایت کارگزاران قدرت را در دست گرفته بودند، و برخی از آنان نیز مانند فائزه هاشمی، کرباسچی و مهاجرانی عملا از اردوگاه کارگزاران به میان اصلاح طلبان آمده بودند، به جای نزدیک شدن به کارگزاران، با آنان فاصله گرفتند. از طرفی اقتدارگرایان نیز انتقام باخت انتخاباتی خود را به جای آن که از اصلاح طلبان بگیرند، از کارگزاران گرفتند، کرباسچی زندانی شد، نشریه فائزه هاشمی تعطیل شد، مهاجرانی کتک خورد و شهرداران کرباسچی تحت فشار بودند. بتدریج اصولگرایان به هاشمی رفسنجانی نزدیک شدند. اکبر گنجی در مقاله ای که چند ماه قبل از عالیجناب سرخپوش نوشت، اعلام کرد که اصولگرایان می خواهند هاشمی را از دست اصلاح طلبان بگیرند و نباید اصلاح طلبان وی را به طرف اصولگرایان هل بدهند. اما خودش و دوستانش از جمله عماد الدین باقی، ابراهیم نبوی و دیگر نویسندگان اصلاح طلب این موضوع را فراموش کردند. اکبر گنجی در مقالات خود در مورد قتلهای زنجیره ای در روزنامه صبح امروز وی را عالیجناب سرخپوشی خطاب کرد که قتل مخالفان توسط افراد زیر دست او صورت گرفته است. همین موضوع باعث شد تا اصلاح طلبانی که تا پائیز سال 1378 قصد داشتند در کنار طرفداران هاشمی در انتخابات شرکت کنند، نوک حمله خود را متوجه او کنند و هاشمی به عنوان عامل اصلی قتلهای سیاسی در افکار عمومی مطرح شود. این موضوع اگرچه باعث شد که هاشمی که همیشه نفر اول انتخابات تهران بود، در انتخابات مجلس ششم جزو بیست نفر اول هم نباشد و علیرغم انتخاب پرابهامش به نمایندگی وی استعفا داد و در مجلس حاضر نشد، اما برای چند سال رابطه هاشمی و اصلاح طلبان تیره شد. شمس الواعظین سردبیر روزنامه نشاط که با کارگزاران قرارداد بسته بود که صفحات لایی روزنامه پرخواننده نشاط را به کارگزاران بدهد تا برای آنان و هاشمی تبلیغات کنند، به عنوان عامل هاشمی متهم شد. تلفن دفتر روزنامه نشاط از صبح تا شب یک لحظه هم قطع نمی شد، همه مردم از روزنامه ها می خواستند که علیه هاشمی همه حقایق را افشا کنند. هاشمی در انتخابات سی ام شد، یک جوک رایج در تهران می گفت: به هاشمی چی می گن؟ “آقا سی”. یک جوک دیگر می گفت: “اون اگر بلد بود مصلحت خودش رو تشخیص بده، توی انتخابات شرکت نمی کرد.” هاشمی پس از این انتخابات برای مدتی طولانی رودرروی اصلاح طلبان قرار گرفت، چند ماه بعد بسیاری از اصلاح طلبان گفتند که در این مورد اشتباه کردند، اما همه چیز از دست رفته بود.
هاشمی و احمدی نژاد
با پایان دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، هاشمی رفسنجانی در کنار سه نامزد دیگر اصلاح طلبان حاضر شد تا برای تعیین ششمین رئیس جمهور قابت انتخاباتی صورت بگیرد. برخی نیروهای سیاسی انتخابات را تحریم کردند و در نتیجه انتخاب میان محمود احمدی نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی به دور دوم کشیده شد. در این انتخابات احمدی نژاد با تفاوت بیش از شش میلیون رای هاشمی رفسنجانی را شکست داد. در این انتخابات سوم تیر 1383 تنها حدود پنجاه درصد واجدین شرایط شرکت کرده بودند. هاشمی که از قبل از انتخابات مورد تخریب وسیع شخصیتی توسط محافظه کاران و تندروها قرار گرفته بود، خانه نشین شد و تنها در مجمع تشخیص مصلحت که از ابتدای تاسیس ریاست آن را بر عهده داشت حضور یافت.
ریاست مجلس خبرگان
یک سال پس از ریاست جمهوری احمدی نژاد، هاشمی رفسنجانی باز هم به عنوان انتخاب اول مردم تهران برای مجلس خبرگان برگزیده شد. با درگذشت آیت الله مشکینی ریاست سنتی این مجلس، هاشمی در انتخابات خبرگان به عنوان ریاست این مجلس انتخاب شد. او که تقریبا چهل سال است یکی از نیروهای اصلی جمهوری اسلامی بشمار می رود، یک هفته پیش از انتخابش به عنوان رئیس مجلس خبرگان، پنجمین جلد خاطراتش را با عنوان “به سوی سرنوشت” منتشر کرد. وزارت ارشاد اسلامی اعلام کرد که بخش هایی از این کتاب غیر قابل انتشار است. به قول یکی از نویسندگان امروز ایران، هاشمی رفسنجانی رئیس مجلسی است که می تواند رهبر را تغییر دهد، اما حق انتشار کتابش را ندارد.
یک خائن و یک ناشی خطرناک
اگرچه درگیری میان هاشمی و احمدی نژاد پیش از اولین روزهای ریاست جمهوری احمدی نژاد تشدید شد و طرفداران احمدی نژاد، مانند فاطمه رجبی تلاش کردند تا علاوه بر شخص هاشمی، خانواده وی را نیز از معرض اتهامات خود دور ندارند، و اگر چه داوود احمدی نژاد، برادر رئیس جمهور که در حال حاضر بازرس ریاست جمهوری است، در روزهای انتخابات به دلیل تکثیر سی دی تبلیغاتی علیه هاشمی و خانواده اش بازداشت شد، با این وجود، در یک سال گذشته درگیری میان این دو روز به روز عمیق تر و جدی تر شده است. در هفته گذشته احمدی نژاد تلویحا نزدیکان هاشمی را “خائن” خواند و گفت که خائنین بزودی مجازات می شوند، و هاشمی رفسنجانی نیز در دو هفته پیاپی بطور تلویحی احمدی نژاد را فردی “ناشی” که کشور را در حطری جدی گرفتار کرده است، خواند. تند شدن بار این واژگان، چنان که پیش می رود، این سوال را بوجود می آورد که آیا ادامه چنین نگاهی در دو سوی نظام قدرت در ایران، امکان درگیری شدید را فراهم نمی کند؟ به نظر می رسد که مرد جوان صحنه راهی برای عقب نشینی ندارد، او در ارتفاعی است که در صورت سقوط برای همیشه خود و طرفدارانش از صحنه سیاسی ایران حذف می شوند، از طرف دیگر پیرمرد صحنه نیز اگرچه گوئی برای حرکات سریع آمادگی ندارد، اما روزهای سخت زیادی را پشت سر گذاشته است. پیروزی یکی از این دو در این دوئل جدی، شاید روشن کننده تکلیف کشور نیز باشد.
آثار و تالیفات مهم
1) امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار
2) ترجمه “فلسطین، کارنامه سیاه استعمار”
3) تفسیر راهنما( تفاسیر موضوعی قرآن)
4) مجموعه خاطرات روزانه هاشمی ( تا کنون 5 جلد آن منتشر شده و در مجموع بیست جلد خواهد شد.)