انتقاد از ناشی ها

نویسنده

hashemirafsanjani.jpg

مازیار رادمنش

اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان در مراسم افتتاحیه همایش‎ ‎اتحاد ملی؛ راهبردها و سیاست ها گفت: ‏‏”ما در مجمع تشخیص سیاست های همبستگی ملت را تصویب و نیز موانع پیش رو و‎ ‎راهکارهای حل این ‏مشکلات را معلوم کردیم. انتظار داشتیم پس از تصویب این سیاست ها، کار وحدت بیشتر بشود که‎ ‎هنوز نشده و ‏هنوز به انتظار تحقق آن سیاست ها هستیم‎.‎‏ اصل اختلاف را‏‎ ‎قرآن پذیرفته، ولی آنچه قرآن با آن سرسختانه مخالفت ‏می کند و مشکل ما نیز هست، تنازع است. اگر اختلاف ها تبدیل به تنازع نشود، تبدیل به رقابت سالم می شود که ‏چیز‎ ‎خوبی است‎.‎‏” هاشمی رفسنجانی که توسط رئیس جمهور تلویحا “خائن” خوانده شده است، گفت “ما در ‏معرض فتنه‌های بسیاری قرار داریم، اختلافات منطقه‌ای هم در اوج است، آمریکایی‌ها به هر جایی که می‌خواستند ‏لشکرکشی کردند و نیروهایشان را چیده‌اند؛ خطر‎ ‎هست، جدی هم هست‎.‎‏” هاشمی رفسنجانی گفت: “ما با اتحاد ‏پیروز شده ایم و معجزه تاریخی برافکندن شجره خبیث شاهنشاهی‎ ‎با همین حرکت اتحاد آمیز مردم در خیابان ها ‏انجام شد‎.‎‏” وی سپس به انتخابات اشاره کرد و گفت: “چرا باید در‎ ‎آستانه انتخابات، نگران دشمنی تنازع باشیم؟ اگر ‏هدف خدمت است، راهکارش این است که‎ ‎انسان افکار سازنده خود را با مردم در میان بگذارد و دروغ هم ‏نگوید‎.‎‏” وی بدون اشاره مستقیم به احمدی نژاد که در هفته گذشته در نماز جمعه رفتارش را تلویحا ناشیانه خوانده ‏بود، گفت: “امروز کارهای ناشیانه ای در حال رخ دادن است که از آن جمله، تنازع بی جهت سیاسیون و‎ ‎احزاب ‏است‎.‎‏” ‏

‎ ‎درباره اکبر هاشمی بهرمانی‎ ‎

اکبر هاشمی بهرمانی، معروف به هاشمی رفسنجانی روز سوم شهریور 1313 در روستای نوق رفسنجان به دنیا ‏آمد. خانواده وی از خانواده های سرشناس منطقه رفسنجان هستند، آنان از طریق باغداری پسته همواره خانواده ای ‏ثروتمند بودند. همسرش عفت مرعشی نیز از خانواده های معروف و معتبر کرمان است و هر دو خانواده چه در ‏سالهای قبل و چه در سالهای پس از انقلاب موقعیت و نفوذ بالایی در منطقه کرمان داشتند. حسین مرعشی، برادر ‏همسر او، علی هاشمیان نماینده سابق مجلس و مدیرعامل سابق شرکت پسته کرمان، پسرعموی وی و شیخ حسین ‏هاشمیان، امام جمعه رفسنجان نیز عموزاده او بوده است. برادرش، محمد هاشمی، سالها مدیرعامل صدا و سیما ‏بود. دخترش فاطمه، رئیس بنیاد امور بیماریهای خاص بود. فائزه هاشمی، دختر دیگر وی نماینده مجلس پنجم و ‏مدتها یکی از مهم ترین شخصیت های ورزش زنان کشور و مدیر مسوول روزنامه توقیف شده زن بود. محسن ‏هاشمی، مدتها رئیس شرکت متروی تهران و مدیر اصلی بنیاد پدرش در رفسنجان بود. مهدی هاشمی، مدیر ‏موسسه بهینه سازی وزارت نفت و یکی از مدیران فعال حوزه نفت بشمار می آمد و پسر کوچکش به نام یاسر، ‏باشگاه سوارکاری داشت و در این حوزه فعالیت محدودی دارد. مهدی هاشمی از سوی نشریات مختلف به عنوان ‏یک تاجر نفت شناخته شده است و اعلام شده است که او در ارتباط با شرکت توتال پرونده مالی مربوط به دریافت ‏رشوه داشته است. همچنین اکبر هاشمی رفسنجانی از سوی نشریه معروف “فوربس” در یک شماره معروف که ‏عنوان “ملاهای میلیونر ایران” یافت، به عنوان یکی از میلیاردرهای مهم جهان معرفی شد. اما خودش این ‏موضوع را بارها تکذیب کرد و گفت: “اگر کسی بتواند جز ثروت پدری من هر نوع ثروت دیگری (ملک املاک، ‏حساب‌های شخصی و…) را ثابت کند من تمام آن را به او می‌بخشم.” ‏

‎ ‎ورود به سیاست، شاگرد آیت الله خمینی‎ ‎

اکبر هاشمی رفسنجانی اگرچه از خانواده ای روحانی برنخاسته است، اما خانواده اش چنان مذهبی بودند که وی ‏در سن 14 سالگی روستای پدری را رها کرد و برای تحصیل علوم دینی به قم رفت. ورود او به قم همزمان با ‏حضور فعال جنبش ملی شدن نفت و وقایع پس از آن سالها بود. در همان دوران بود که هاشمی علاوه بر خواندن ‏دروس دینی، با آیت الله خمینی که یکی از روحانیون مهم قم پس از آیت الله بروجردی بود، آشنا شد و از آن پس ‏همواره ارتباط خود را با آیت الله خمینی حفظ کرد. او در قم در دهه سی همراه با برخی از همفکرانش مانند محمد ‏جواد باهنر و محمدرضا صالحی کرمانی، انتشار نشریاتی را آغاز کردند. در اردیبهشت 1338 آنان اولین شماره ‏نشریه « مکتب تشیع» را آغاز کردند. در این نشریه هم روحانیونی مانند علامه طباطبایی، دکتر بهشتی، دکتر ‏باهنر، آیت الله طالقانی، مرتضی مطهری، محمد جواد حجتی کرمانی و محمد تقی جعفری مقاله می نوشتند و هم ‏مقالات کسانی مانند مهندس بازرگان، احمد آرام در آن چاپ می شد. این نشریه به تناوب تا سال 1344 منتشر می ‏شد و تقریبا مهم ترین مرکز اندیشه های انقلاب ایران در حول و حوش این نشریه شکل می گرفت. هاشمی ‏رفسنجانی در سالهای 1338 تا 1342 با حمایت و پیروی از آیت الله خمینی تبدیل به یکی از مهم ترین روحانیون ‏سیاسی آن سالها در قم شد. او پس از رویداد فیضیه در سال 1341 دستگیر و به سربازی اعزام شد. هاشمی پس از ‏مدتی کوتاه از پادگان فرار کرد و به دیدن آیت الله خمینی که تازه آزاد شده بود رفت، اما پس از آن چون تحت ‏تعقیب بود در تابستان 1342 به زادگاهش در نوق رفسنجان بازگشت و مدتی پنهان شد. در همان دوره او به ‏ترجمه کتابی “سرگذشت فلسطین” نوشته اکرم زعیتر، سفیر وقت اردن در تهران پرداخت. این کتاب که بدون ‏مجوز چاپ شده بود، مورد توجه فراوان خوانندگان قرار گرفت و به چاپ های متعدد و سریع رسید. به همین دلیل ‏با مقدمه ای که هاشمی در ابتدای کتاب درباره استعمار نوشته بود، توجه سازمان امنیت به نویسنده کتاب جلب شد. ‏دکتر مصدق این کتاب را ستود و ساواک هم نتوانست جلوی انتشار کتاب را بگیرد، چرا که نویسنده آن، سفیر ‏اردن در ایران بود. ‏

‎ ‎نشریه بعثت‎ ‎

هاشمی و دوستانش مانند سید محمود دعایی، سید هادی خسروشاهی و حجتی کرمانی از 1342 تا 1344 نشریه ‏ای به نام بعثت را منتشر کردند. در همین دوره آنان نشریه مخفی ای به نام “انتقام” نیز منتشر می کردند. او تا ‏سال 1344 دو بار توسط ساواک دستگیر شده بود، اما پس از مدتی کوتاه آزاد شده بود. او از سال 1344 در ‏مساجد و شهرستانهای مختلف به سخنرانی های سیاسی می پرداخت و موضوع اصلی این سخنرانی ها هم معمولا ‏موضوع فلسطین بود که موضوع مهم آن روزها بود. وی در سال 1346 نیز همزمان با برگزاری مراسم ‏تاجگذاری محمدرضا پهلوی دستگیر و پس از هفتاد روز حبس تادیبی آزاد شد. در سال 1347 هاشمی فعالیت ‏خود را در هیات انصار الحسین، مسجد هدایت و حسینیه ارشاد متمرکز کرد. او در همان سال کتاب جدیدش را به ‏نام “امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار” منتشر کرد. او در سال های 1348 و 1349 گروهی از روحانیون از ‏جمله “سید محمود طالقانی، شیخ مرتضی مطهری، سید علی خامنه ای، شیخ حسن لاهوتی، نجم اعتماد زاده، محمد ‏رضا مهدوی کنی، محمد جواد باهنر و سید علی غیوری” را گرد آورده و با هم جلساتی داشتند. ساواک بخاطر این ‏جلسات او را یکی دوبار دستگیر و زندانی کرد. در سال 1349 در دانشگاه بابل سخنرانی او باعث شد که برای ‏مدتی پنهان شود، اما در سال 1350 که سخنرانی اش در رفسنجان در مورد جشن های 2500 ساله صورت ‏گرفت، باعث شد که ساواک بطور جدی او را تحت تعقیب قرار دهد. ‏

‎ ‎ندامت بنویسید و بیرون بیایید‎ ‎

در این دوران دستگیری های ساواک از میان کسانی که به مبارزه مسلحانه با حکومت شاه پرداخته و عمدتا در ‏گروههای سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران فعالیت می کردند، بسیار فراوان بود. ‏هاشمی در این دوران چنین می گفت که کسانی که با حکومت مبارزه می کنند، به هیچ وجه نباید در زندان بمانند، ‏و به زندانیان پیشنهاد می کرد که اگر می توانند با ابراز ندامت از زندان بیرون بیایند و به مبارزه ادامه دهند، این ‏کار را بکنند. او در کنار کارش به عنوان یک روحانی که هم در دانشگاهها فعال بود و هم در مساجد سخنرانی می ‏کرد، به مدیریت کارهای ساختمانی، اداره مدارس مذهبی و کمک به فعالیت موسسات فرهنگی دینی نیز می ‏پرداخت. او در همین دوره بارها و به اشکال مختلفی با مجاهدین خلق همکاری کرده و از نظر مالی و تدارکاتی از ‏آنها حمایت می کرد. مجموعه این فعالیت ها و از جمله ارتباط او با نهضت آزادی باعث شد تا در 13 مهر 1350 ‏هاشمی دستگیر شود. او تحت فشار قرار گرفت، اما بالاخره یک سال بعد در اردیبشهت 1351 از زندان آزاد شد. ‏هاشمی پس از آزادی از زندان به فعالیت حمایتی از مجاهدین خلق ادامه داد و همین باعث شد که مجددا در ‏شهریور 1351 دستگیر شود. مدتی بعد، وی مجددا آزاد شد و به فعالیت مخفی و علنی خود علیه حکومت ادامه ‏داد. ‏

‎ ‎در همه جبهه ها، از چپ تا راست‏‎ ‎

هاشمی رفسنجانی در این دوران از همکاری و فعالیت با مجاهدین، تا سخنرانی در دانشگاهها و حوزه ها، تا ‏فعالیت در حسینیه ارشاد و ارتباط با مبارزان و متفکران خارج از کشور، کلکسیونی از ارتباطات را اداره می ‏کرد. او همراه با محمد جواد باهنر در سال 1354 به گردآوری مجموعه مفصلی با عنوان “جهان در عصر بعثت” ‏پرداختند. که از این مجموعه کتاب “محمد خاتم پیامبران” در حسینیه ارشاد چاپ شد. او در این دوران به کارهایی ‏مانند “مدیریت فرهنگی”، “تالیف و تحقیق”، “مدیریت انتشارات کتاب و نشریات”، “امور ساختمانی و ‏پیمانکاری”، “مدیریت شرکت های حروفچینی و تایپ” مشغول بود. او در اوایل پائیز سال 1354 برای سفر به ‏چند کشور مختلف با اتومبیل پژوی خودش (پژوی 504 معروف به پژو آخوندی) از طریق زمینی عازم شد. او در ‏بلژیک با باجناقش دیدار کرد، به هامبورگ رفت و نزد محمد مجتهد شبستری مسوول مسجد هامبورگ ماند، ‏سفری به ژاپن رفت و همراه با باهنر در کنفرانس اخلاقی و تربیتی یونسکو شرکت کرد. او در این سفر سری هم ‏به سوریه زد. او پس از سوریه به نجف رفت و با آیت الله خمینی دیدار کرد. او دستورالعمل مبارزات انقلابی را ‏با رهبرش تنظیم کرده بود، در آن دیدار آیت الله خمینی وی را از پشتیبانی همه جانبه از مجاهدین برحذر داشت. ‏هاشمی پس از نجف به لبنان رفت و به ایران بازگشت، اما در لحظه ورود به کشور در آذر 1354 دستگیر شد. ‏ظاهرا علت دستگیری او به دلیل لو رفتن وی توسط گروه مارکسیست شده مجاهدین خلق، از جمله وحید افراخته ‏بود. در دادگاه، دادستان برای او تقاضای حبس ابد کرد، اما سرانجام نخست به شش سال و در تجدید نظر به 3 ‏سال زندان محکوم شد. او به زندان اوین رفت. واقعیت این بود که هاشمی رفسنجانی مانند بسیاری از روحانیون ‏کشور که از حضور مجاهدین خلق به عنوان یک گروه مسلمان که به جنگ مسلحانه با حکومت پرداخته است، ‏بسیار خوشنود بودند و برای رساندن کمک مالی به این گروه هر تلاشی می کردند، او همچنین وقتی مجاهدین خلق ‏می خواستند از پشتیبانی آیت الله خمینی در سال های 1351 تا 1354 برخوردار شوند، دو بار تلاش کرد تا ‏نمایندگان آن گروه مانند تراب حق شناس و حسین روحانی و دیگران را که به ملاقات آیت الله خمینی رفته بودند، ‏حمایت کند، اما آیت الله خمینی پس از اینکه در سکوت مطلق همیشگی خود، اظهارات نمایندگان گروه مجاهدین را ‏شنیده بود، به آنان پاسخ منفی داده بود. مدتها بعد هاشمی به آیت الله خمینی گفته بود: “ما در مورد مجاهدین اشتباه ‏کردیم، شما درست تشخیص دادید. آنها مسلمان نبودند.“‏

‎ ‎جنگ کفر و ایمان در اوین‎ ‎

درگیری درونی مجاهدین خلق که موجب مارکسیست شدن تقریبا تمام بخش باقیمانده سازمان در بیرون زندان شده ‏بود و بجز چند نفری در بیرون که توسط مرکزیت مارکسیست شده کشته شدند، از جمله مجید شریف واقفی و ‏حدود هشت نفر دیگر، فقط در زندان افرادی مانند مسعود رجوی به عنوان مسلمان باقی مانده بودند. همین ‏موضوع در زندان منجر به صدور فتوایی از طرف “آیت الله منتظری، طالقانی، ربانی شیرازی، مهدوی کنی، ‏انواری، لاهوتی و هاشمی رفسنجانی” شد. در این فتوا آمده بود که “باسمه تعالی، با توجه به زیانهای ناشی از ‏زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آنها بدست می آورند و با در نظر گرفتن ‏همه جهات شرعی و سیاسی با توجه به حکم قطعی نجاست کفار، از جمله مارکسیستها، جدایی مسلمانها از ‏مارکسیستها در زندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر زیانهای جبران ناپذیری خواهد داشت.” این فتوا در ‏زندان موجب تنش های زیادی شد. اما پس از مدتی زندگی این دو گروه از زندانیان جدا شد. هاشمی به کتاب تفسیر ‏خود به نام “تفسیر راهنما” پرداخت و در بیرون زندان نیز روحانیون همفکر او موج انقلاب اسلامی را آغاز ‏کردند. تا روز دهم آذرماه که ده روز به پایان واقعی زندان هاشمی مانده بود، او در زندان باقی ماند و در این روز ‏همراه با گروهی از زندانیان سیاسی دیگر آزاد شد. ‏

‎ ‎تشکیلات انقلاب‎ ‎

وقتی هاشمی از زندان آزاد شد، آیت الله خمینی در پاریس بود. آیت الله خمینی در پاریس با ایران تماس گرفت و از ‏پسرش احمد خمینی خواست که هاشمی رفسنجانی را پیدا کند. از سوی دیگر آیت الله مطهری که از سفر پاریس ‏آمده بود، دستور تشکیل “شورای انقلاب” را از طرف آیت الله آورده بود. شورای انقلاب با شرکت “آیت الله ‏مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و هاشمی رفسنجانی” که نام این افراد توسط آیت الله خمینی مشخص شده ‏بود، تشکیل شد. این افراد اجازه داشتند افراد دیگری را به شورا اضافه کنند که به همین دلیل “آیت الله طالقانی، ‏آیت الله خامنه ای، آیت الله مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، ‏مهندس کتیرایی، سرلشگر قرنی و سرتیپ مسعودی” به این اعضا افزوده شدند. این شورا تا پس از انقلاب نیز ‏فعال بود. پس از بازگشت آیت الله خمینی وی در اولین دیدار خصوصی اش با هاشمی رفسنجانی ملاقات کرد و ‏این رابطه از آن پس ادامه داشت. وی در سال 1358 پس از ترور آیت الله مطهری و تیمسار قرنی توسط فرقان ‏ترور شد ولی مجروح شد و زنده ماند. هاشمی رفسنجانی در جریان ترور مرتضی مطهری که یکی از اصلی ‏ترین چهره های شورای انقلاب و یکی از متعادل ترین آنان، توسط گروه تندروی فرقان بود، سخنرانی تندی علیه ‏این گروه کرد. شاید همین سخنرانی در ترور ناموفق او نقش داشت. گروه فرقان پس از این ترور دستگیر و ‏رهبران آن که از هواداران دکتر شریعتی بودند و نظریه “اسلام منهای روحانیت” را مطرح می کردند و معتقد ‏بودند که روحانیت همواره یکی از بزرگترین دشمنان تشیع بوده است، به زندان افتادند، دو سه نفر از آنان از جمله ‏گودرزی اعدام شدند و بقیه آنان همگی در زندان بریدند و تقریبا تنها بریدگانی بودند که اکثرا زندگی مذهبی عادی ‏را پس از آن در پیش گرفتند.‏

‎ ‎پس از انقلاب‎ ‎

اکبر هاشمی رفسنجانی پس از انقلاب عملا به مرد دوم کشور تبدیل شد. اگرچه منتظری و طالقانی شخصیت های ‏روحانی مقتدری بودند که اولی بتدریج به عنوان قائم مقام رهبری خوانده شد و دومی یعنی آیت الله طالقانی ‏محبوبیت مردمی داشت و گروههای سیاسی و عامه مردم طرفدار انقلاب و حتی جریانهای چپ و بخصوص ‏مجاهدین خلق او را پدر معنوی می خواندند و واژه “پدر طالقانی” را برای او به کار می بردند، اما از نقش ‏هاشمی در اداره شورای انقلاب از یک سو و ورودش در دولت بازرگان و سپس اداره کشور از روی صندلی ‏ریاست مجلس اول و دوم نمی توان چشم پوشید. او به عنوان یک روحانی پراگماتیست که در سالهای مختلف ‏فعالیت سیاسی دریافته بود که نه به عنوان یک روحانی، بلکه به عنوان یک سیاستمدار باید وارد صحنه ‏مملکتداری شود، قدرت مهمی محسوب می شد. به همین دلیل در تمام سالهای پس از انقلاب نام او در اکثر انتخاب ‏های صورت گرفته و انتصاب های انجام شده، در صدر فهرست رجال سیاسی کشور بود. هاشمی رفسنجانی در ‏سال 1358 همراه با گروهی از مسلمانانی که اندیشه محافظه کار داشتند، “حزب جمهوری اسلامی” را به عنوان ‏یک حزب رسمی تاسیس کردند، حزبی که به نظر می رسید قرار است مثل همه کشورهایی که دولت توسط حزب ‏حاکم مردم را اداره می کند، وظیفه بسیج نیروی اجتماعی را عهده دار شود. رهبران حزب مانند سید محمد بهشتی، ‏هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، سید علی خامنه ای، عبدالله جاسبی، حسن آیت و دیگران بسرعت حزب را در ‏تمام کشور و در تمام شهرستانها و روستاها توسعه دادند، حزبی که قرار بود در انتخابات نیروی اجتماعی را ‏سازماندهی کند. از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی با برخی نیروهای جوانی که قبل از انقلاب اکثرا سابقه مبارزه ‏مسلحانه داشتند، یا برخی از آنان از در خارج از کشور نقش اپوزیسیون ضد حکومتی را بازی می کردند “سپاه ‏پاسداران انقلاب اسلامی” را تشکیل داد. سپاهی که نه برای حفاظت از مرزهای سیاسی، بلکه با هدف حفظ انقلاب ‏تاسیس شده بود. سپاه همچنین در نظر داشت که بتدریج نقش جایگزین ارتشی را که با انقلاب اعلام همبستگی کرده ‏بود، اما همواره با چشم تردید و شک از سوی انقلابیون به آن نگاه می شد، بازی کند. وقوع جنگ این روند را ‏تسریع کرد، ارتش بتدریج در طول هشت سال زیر نظر سپاه رفت و سپاه در طول جنگ تجریبات ارتش را ‏آموخت، هاشمی رفسنجانی در کنار سایر مسوولیت ها و نقشی که در اداره کشور داشت، بتدریج در طول جنگ ‏در موقعیت فرماندهی سیاسی جنگ قرار گرفت. ‏

‎ ‎ریاست مجلس و حذف بنی صدر‏‎ ‎

در هواپیمای آیت الله خمینی بسیاری از نیروهای فعال خارج از کشور که پبش از انقلاب در سراسر جهان علیه ‏حکومت شاه مبارزه می کردند، نیز حضور داشتند. همان گروهی که نوفل لوشاتو را به یک کنفرانس مطبوعاتی ‏جذاب و دموکراتیک در جهان تبدیل کردند. آنها از سراسر جهان گردآمدند تا چهره ای جذاب از انقلاب اسلامی و ‏رهبر آن، آیت الله خمینی بسازند. ابوالحسن بنی صدر، آیت الله زاده جوانی که در سال 1341 به عنوان یکی از ‏هواداران فعال جبهه ملی به فرانسه رفته بود، میزبان آیت الله خمینی در پاریس شد. او سوار بر همان هواپیما به ‏ایران آمد، بلافاصله تبدیل به چهره ای جذاب شد، همراه با شورای انقلاب، علیه لیبرالیسم موضع گیری کرد، و ‏همسرش کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی را به فرانسه ترجمه کرد، و نهایتا در اولین انتخابات ریاست جمهوری ‏توانست رودرروی رقبای دیگر به عنوان اولین رئیس جمهور انتخاب شود. پس از گذشت چند ماه، نه حکومت ‏تاب بنی صدر را داشت و نه بنی صدر امکان اداره حکومتی را داشت که در ساختارش روحانیون نقشی ‏انحصاریداشتند. از سوی دیگر نیروهای سپاه و بسیج در جنگ نیز مخالفت های خود را با وی اعلام کردند. مجلس ‏دست به کار برکناری و مخالفت با وی شد. همین شد که مجلس در یک فاصله یک ماهه بنی صدر را تخریب کرد ‏و در یک فاصله 24 ساعته “طرح عدم کفایت سیاسی” رئیس جمهور را تصویب کرد. بنی صدر به پاریس رفت. ‏روی صندلی ریاست مجلسی که بنی صدر را به عنوان اولین رئیس جمهور کشور، برکنار شده بود، اکبر هاشمی ‏رفسنجانی نشسته بود. هاشمی رفسنجانی در همان مجلس شاهد دولت کوتاه مدت محمد علی رجایی و باهنر که در ‏جریان انفجار دفتر ریاست جمهوری اسلامی کشته شدند، بود. و پس از آن شاهد دولت سید علی خامنه ای بود که ‏با رای مردمی که در عرض دو سال خشونت بسیاری را دیده بودند، انتخاب شده بود. هاشمی رفسنجانی دو ماه قبل ‏از آن در غروب هفتم تیر 1360 ساعتی پیش از انفجار حزب جمهوری اسلامی، از آنجا خارج شده بود. یک ‏ساعت بعد بیش از هفتاد نفر از رهبران اصلی کشور و دهها نماینده مجلس در آن انفجار که گفته می شد توسط ‏مجاهدین خلق صورت گرفته بود، کشته شد. هاشمی رفسنجانی در دوران دولت “خامنه ای- موسوی” موضع ‏جانبداری خود را از میرحسین موسوی حفظ کرد. او از سال 1359 تا 1368 به مدت دو دوره مجلس شورای ‏اسلامی را اداره کرد، در رهبری جنگ نقش اصلی را داشت، اداره شورای انقلاب را که با قدرتمند شدن دولت ‏روز به روز ضعیف تر می شد، انجام می داد و شاهد آخرین روزهای زندگی آیت الله خمینی بود.‏

‎ ‎رئیس جمهوری که رهبر را تعیین کرد‎ ‎

در طول یک دوره یک ساله، حکومت ایران تغییرات فراوانی کرد. آیت الله خمینی در شش ماه آخر عمرش، قائم ‏مقام خود که در موردش گفته بود “من نه یک بار نه دو بار چندین بار در او خلاصه شده ام” بخاطر مخالفت های ‏آیت الله منتظری در مورد زندانیان سیاسی، کشته شدن برادر دامادش سید مهدی هاشمی و اعدام گسترده مخالفان ‏سیاسی در تابستان 1367 برکنار کرد، حکم تندی در مورد واجب القتل بودن سلمان رشدی داد، با یک حکم بی ‏سابقه گروهی سه نفره را مامور کرد تا کلیه زندانیان سیاسی که توبه نکرده بودند، یا کمونیست مانده بودند، یا ‏طرفدار مجاهدین خلق بودند، اعدام کنند. قطعنامه 598 را برای پایان جنگ ایران و عراق پذیرفت و پس از حدود ‏یک سال که در حالت بیماری سختی بود، درگذشت. در همین دوران، شورای بررسی قانون اساسی تشکیل شد، ‏پست نخست وزیری حذف شد، ولایت فقیه قدرتی فراوان گرفت و قانون اساسی جدید تصویب شد. از پیش از ‏مرگ آیت الله خمینی، بحث بر سر جانشینی او بسیار جدی بود. گفته شده است که در جلسه ای که سه تن از ‏رهبران وقت؛ موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای نزد آیت الله بودند، از وی پرسیدند، با ‏رهبری پس از شما چه کنیم؟ آیت الله در کمال خونسردی گفت: “یکی از شما رهبر می توانید بشوید، مثلا همین ‏آقای خامنه ای.” هاشمی رفسنجانی که از اولین لحظه پس از اعلام مرگ آیت الله چهره ای خونسرد از خودش ‏نشان داده بود، بسرعت دست به کار شد، تا آقای خامنه ای به عنوان یک “آیت الله” به مقام رهبری برسد. ‏روحانیون بزرگ کشور می دانستند که آیت الله خامنه ای از نظر فقهی و سیاسی توانایی های لازم برای رهبری ‏را ندارد، اما تصمیم گرفته شده بود. خامنه ای بر صندلی نشست. روزهای بعد از جنگ آغاز شد، و هاشمی ‏رفسنجانی برای انتخابات ریاست جمهوری داوطلب شد. او اولین رئیس جمهوری شد که روی صندلی قدرت ‏نشسته بود و در پایان دوره از آن پائین آمده بود. پیش از وی، بازرگان با استعفا، بنی صدر از طریق برکناری، ‏رجایی و باهنر در جریان ترور، و خامنه ای به دلیل اینکه رهبر جدید شده بود، از صندلی پائین آمده بودند. ‏

‎ ‎پدرخوانده و چپ های اخراج شده‏‎ ‎

هاشمی رفسنجانی که در طول سالهای ریاست مجلس، مواضع چپ اقتصادی خود را در مجموعه ای از سخنرانی ‏های نمازجمعه تهران با عنوان “عدالت اجتماعی” نشان داده بود، پس از ریاست جمهوری، اعلام کرد که سیاست ‏های جدیدی را در نظر دارد. سیاست هایی که با عنوان “توسعه اقتصادی” اعلام می شد. او در نمازهای جمعه ‏بحث ضرورت رفاه برای جامعه بعد از جنگ را مطرح کرد. تلاش کرد تا تکنوکرات ها را در قدرت وارد کند، ‏به سوی ایدئولوژی زدائی از حکومت رفت، پای شرکت های خارجی را به اقتصاد ایران باز کرد. بازار ایران را ‏که تا پیش از آن شبیه بازارهای دنیای کمونیسم فقیر بود و مصرف کنندگان با محدودیت انتخاب مواجه بودند، ‏تبدیل به بازاری رنگارنگ از واردات و تولیدات اقتصادی کرد. اقتصاد ایران را از یک اقتصاد سه بخشی که ‏عملا بخش خصوصی در آن قدرتی نداشت، تبدیل به اقتصاد بازار آزاد کرد، سهمیه بندی و شیوه های سوسیالیستی ‏اداره اقتصاد را برچید و تلاش کرد تا ایران را از انزوای سیاسی و اقتصادی در بیاورد. وی در اولین گام، چپ ‏هایی که در دوره میرحسین موسوی در کابینه حضور فعال داشتند، مانند بهزاد نبوی و محتشمی را از کابینه ‏بیرون کرد و سعی کرد با استفاده از کرباسچی به عنوان شهردار برگزیده اش، چهره ای جدید از تهران نشان دهد. ‏این اقدامات ابتدا باعث مخالفت نیروهای چپ مذهبی شد. از سوی دیگر نیروهای ملی مذهبی و طرفداران نهضت ‏آزادی نیز با این تغییرات مخالفت کردند. در دولت هاشمی عباس عبدی و گروهی از چپ های مذهبی زندانی شدند ‏و دولت تلاش کرد جلوی نفوذ چپ ها را بگیرد. چپ های رانده شده که هم غم نبودن آیت الله خمینی را داشتند، هم ‏با رفتن میرحسین موسوی تکیه گاه شان را در قدرت از دست داده بودند، هم عملا توسط هاشمی از دولت بیرون ‏رفته بودند، به انزوا رفتند. بسیاری از روحانیون چپ به قم رفتند، دانشجویانی مانند شمس الواعظین، جلایی پور، ‏رخ صفت و بسیاری دیگر با بورس های تحصیلی به غرب رفتند تا همزمان با سقوط کمونیسم در همان سالها، آنها ‏نیز لباس چپ مذهبی را در بیاورند و به سوی دموکراسی دینی بروند. ‏

‎ ‎توسعه اقتصادی مردان بی فرهنگ‏‎ ‎

پس از جنگ احمد عزیزی شاعر سالهای آغازین انقلاب، شعری به نام “پائیز لاله ها” در مورد پایان جنگ سزود، ‏این شعر قطعنامه 598 را به “قطع نامه دست حضرت عباس” تشبیه کرده بود و نوستالژی جنگجویان بسیجی که ‏گمان می کردند پایان جنگ به معنی شکست اسلام و از دست رفتن مدرسه معنوی جبهه است، را سروده بود. ‏محسن مخملباف نیز در صحنه آغازین فیلم “عروسی خوبان” خود نشان می داد که بنزهای قدرت چگونه از کوچه ‏های فقر بی اعتنا می گذرند، اصطلاح “حروم خوری خوشمزه است” اصطلاحی شد برای کسانی که از رفتن ‏عدالت به روایت میر حسین موسوی و آمدن لیبرالیسم بازار به روایت هاشمی نومید بودند. همین جریان باعث شد ‏تا وقتی در اثر سیاست های هاشمی و شهردار نوآورش کرباسچی شهر تهران که تا پیش از آن دیوارهایش پر از ‏پوستر شهدا و جنگجویان بود، وقتی تبدیل به محل تبلیغات شرکت های خارجی شد، واکنش این گروهها نشان داده ‏شود. واکنش ها در ابتدا آرام بود. بتدریج با توسعه اقتصاد آزاد نسبت به گذشته، فضای کشور نیز آزادتر شد. دولت ‏هاشمی در کنار سیاست های اقتصادی باز، سیاست های اجتماعی بازتری را نیز ایجاد کرد، سینما و موسیقی و ‏هنرهایی که در چنبره رئالیسم شبه سوسیالیستی آن سالها گرفتار بودند، گسترش فراوان یافتند، در شهر صدای ‏موسیقی می آمد و بر پرده سینماها فیلم هایی از بزرگان سینما می نشست، فیلمهای ایرانی چهره دیگری از جامعه ‏نشان می دادند. انتشار کتاب “نوبت عاشقی” مخملباف، “زنان بدون مردان” شهرنوش پارسی پور و “رازهای ‏سرزمین من” رضا براهنی واکنش های شدیدی ایجاد کرد. از سوی دیگر نشریه گل آقا و بسیاری نشریات ‏روشنفکرانه فضای کشور را تغییر دادند. به نظر می رسید که توسعه اقتصادی به همراه خود تغییرات اجتماعی از ‏یک جامعه بسته ایدئولوژیک به یک جامعه ایرانی رفاه طلب و خوشگذران را بوجود آورده و گسترش تبلیغات ‏اقتصادی بر در و دیوار شهر و از صدا و سیما، نیز باعث گسترش فضای فرهنگی شده است. فائزه هاشمی دختر ‏رئیس جمهور، اگرچه چادر به سر داشت، اما زیر آن شلوار لی پوشیده بود، با روسری رنگینی که چادرش را ‏تحت الشعاع قرار می داد. در یک دوره سه تا چهار ساله، سیمای شهرهای کشور تغییر کرد. و همین موضوع ‏برای انقلابیونی که از یک سو احساس می کردند در جنگ پیروز نشدند و از سوی دیگر از اینکه وزیری مانند ‏فاضل وزیر کابینه هاشمی است و ریشش را تراشیده است، خوش نمی آمد. همزمان با همین بشقاب های ماهواره ‏ها در شهر پر شد. گوئی همه جهان علیه اسلام توطئه کرده بودند. تئوری “تهاجم فرهنگی” یا “شبیخون فرهنگی” ‏توسط روزنامه های راست مطرح و با تکرار آن توسط آیت الله خامنه ای در دستور کار قرار گرفت. ‏

‎ ‎همه مردان رئیس جمهور، برکنار می شوند‏‎ ‎

پسر 26 ساله ای به نام مهدی نصیری سردبیر کیهان شد. پیش از آمدنش، کیهان به عنوان پایگاه چپ ها و ‏روشنفکران دینی تسویه شده بود. کشف یک گروه نفوذی در کیهان که گفته می شد “سرپل های ارتباطی مجاهدین ‏خلق” هستند، توسط وزارت اطلاعات، که باعث دستگیری کسانی مانند حسین زرگرباشی، از مسوولان سرویس ‏اقتصادی کیهان (اعدام شد)، حسین تفرشی (اعدام شد) گشت. محمد نصراللهی (تهیه کننده عروسی خوبان ‏مخملباف، زندانی شد) و جواد مظفر( به دلیل انتشار مجله ای در مورد جنگ زندانی شد) نیز از قربانیان این ‏تغییرات بودند. به تدریج با آمدن حسین شریعتمداری و حسن شایانفر به کیهان این روزنامه به توپخانه ای برای ‏مخالفت با هاشمی رفسنجانی تبدیل شد. این بی سابقه نبود که پس از روی کار آمدن یک رئیس جمهور، رهبری ‏کشور او را کنترل کند، بازرگان به همین دلیل استعفا داده بود و خامنه ای هشت سال میرحسین موسوی را چون ‏خاری در چشم تحمل کرده بود، پس طبیعی بود که این میراث به هاشمی نیز منتقل شود. در اوایل دهه هفتاد، ‏هاشمی در یک پروژه نه چندان طولانی قدرتش را از دست داد. سید محمد خاتمی که در سالهای 1369 تا 1370 ‏دهها مجوز نشریه را صادر کرده و فضای مطبوعاتی ایران را تغییر داده بود، در اثر فشارهای کیهان و حوزه ‏هنری استعفا داد و به کتابخانه ملی رفت تا در خلوت آنجا آماده پنج سال بعد بشود. علی لاریجانی و سپس مصطفی ‏میرسلیم، هر دو از راستگرایان، به ترتیب به جای خاتمی آمدند. به جای محتشمی چپ گرا، محمد علی بشارتی ‏راستگرا وزیر کشور شده بود. محمد هاشمی، برادر رئیس جمهور که سالها ریاست صدا و سیما را در دست ‏داشت، برکنار شد و علی لاریجانی برای یک دهه کنترل صدا و سیما را در دست گرفت. سیاست خارجی هاشمی ‏رفسنجانی متوقف شد و ولایتی با رفتاری نزدیک تر به رهبری در مورد سیاست خارجی تصمیم گیر شد، سپاه و ‏ارتش و نیروی انتظامی کاملا زیر نظر رهبری قرار گرفت. هاشمی تنها اقتصاد را در دست داشت، فرهنگ، ‏سیاست داخلی، کنترل شرایط اجتماعی و سیاست خارجی از دست او رفته بود. وزارت اطلاعات پیش از این از ‏دست او خارج شده بود.‏

‎ ‎عالیجنابان خاکستری در بن بست پاسداران‏‎ ‎

چپ های وزارت اطلاعات تقریبا پیش از آمدن دولت هاشمی از وزارت رفته بودند. حجاریان، امین زاده، ستاری، ‏پورنجاتی و بسیاری از آنان که زمانی وزارت اطلاعات را در دست داشتند، بتدریج یا از وزارت اطلاعات استعفا ‏دادند، یا برکنار شدند. وقتی هاشمی بر سر کار آمد، برخی دیگر از مقامات بالای اطلاعاتی و امنیتی نیز با تشکیل ‏بیت جدید آیت الله خامنه ای، ترجیح دادند در اتاق نزدیکتری به رهبری قرار بگیرند. وزارت اطلاعات به دست ‏علی فلاحیان افتاد، مردی با ظاهری شوخ طبع که تصمیم گرفته بود در شرایط آرامش پس از جنگ دشمنان نظام ‏را یا بخرد یا از بین ببرد. درگیری های پس از تغییر رهبری، دو گروه عمده خودی مانند چپ های مذهبی و ‏نیروهای ملی مذهبی را گرفتار کرد. با یک جمله “گفتیم گوشمالی شان بدهند” هاشمی رفسنجانی، بیش از بیست ‏نفر از نیروهای ملی مذهبی و نهضت آزادی به زندان و بازجویی های سخت گرفتار شدند. اما گفته شده وزارت ‏اطلاعات نیز پس از کاهش اختیارات هاشمی در دومین دوره ریاست جمهوری اش، تحت اختیار رهبری کشور ‏قرار گرفت. تا بدان جا که گفته می شد دفاتر وزرا و رئیس جمهور نیز تحت شنود وزارت اطلاعات است. در این ‏دوره طرح زدن “پروژه ها” ی مهم در دستور کار قرار گرفت. فهرست مردان مهم اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ‏حتی لاتهای بزرگ شهر و همچنین نیروهای خارج از کشور تهیه شد و حذف فیزیکی آنان از اوایل دهه هفتاد آغاز ‏شد. لاتهای شهر را لاتهای دیگر کشتند و جسدشان در گوشه و کنار شهرها پیدا شد. روشنفکر کشی در زمانی ‏حدود پنج سال از سال 1370 تا 1375 در داخل باعث مرگ حدود 60 نفر شد و تعدادی بیش از این نیز در خارج ‏از ایران کشته شدند. در جریان حذف مردان اقتصادی نیز بسیاری دستگیر و زندانی شدند، تقریبا همه کسانی که ‏می توانستند با جابجا کردن سرمایه شان دولت را تکان بدهند. وزارت اطلاعات بخش اقتصادی مهمی را دائر کرد ‏و در این بخش بسیاری از سرمایه داران بزرگ و کارفرمایان مستقل را یا به شراکت با وزارت اطلاعات تهدید ‏کرد یا به گوشه زندان انداخت. این نظر که هاشمی رفسنجانی در بیش از نیمی از دوران اقتدارش کنترل وزارت ‏اطلاعات را در دست نداشت، البته منتقدانی نیز دارد، آنها می پرسند: اگر هاشمی رفسنجانی نمی توانست به ‏وزارت اطلاعات دستور بدهد، چرا یک روزه توانست یک مدیر علی رتبه اطلاعات را به خاطر درگیر شدن با ‏فعالیت های اقتصادی نزدیکانش تغییر دهد؟

البته چنان که گفته شده است و از بررسی پرونده قتلهای زنجیره ای می آید، وزارت اطلاعات در سالهای 1370 تا ‏‏1377 توسط وزیر و سعید امامی اداره می شد، آنها برای اقدامات خود از سلسه مراتب دولتی اجازه نمی گرفتند. ‏اما از سوی دیگر گفته کسانی که با طرح موضوع عالیجناب سرخپوش تلاش کردند، ابهام موجود در این دوره را ‏روشن کنند، مطرح است. آنها تلویحا هاشمی رفسنجانی را - حداقل به خاطر سکوتش – مقصر در قتلهای دهه ‏هفتاد اعلام کردند. طرفداران هاشمی در همان زمان معترض این موضوع شدند، پاسخ این بود: اگر هاشمی ‏مسوول این جنایات نبود، اعلام کند که من نبودم، تا معلوم شود که این اقدامات زیر نظر رهبری کشور انجام شده ‏است. البته هاشمی هرگز چنین چیزی را نگفت. او پنج سال پس از مقاله عالیجناب سرخپوش در مصاحبه ای ‏تلویحا گفت که همیشه با حضور سعید امامی در وزارت اطلاعات مخالف بود. این گفته نه در ابعاد وسیع منتشر ‏شد و نه اگر منتشر می شد، تغییر زیادی از ابهامات اطلاعات در دوران هاشمی به دست می داد.‏

‎ ‎هاشمی می رود، خاتمی می آید‎ ‎

سال آخر ریاست جمهوری هاشمی، در شرایطی گذشت که جز یاس و نومیدی چیزی در فضای ایران وجود ‏نداشت. البته، مدتی بود که برخی از وزرای دوران سازندگی و نیروهای طرفدار سیاست های هاشمی گروهی به ‏نام “کارگزاران سازندگی” تشکیل داده بودند. در ماههای آخر سال 1375 قوه مقننه تقریبا بطور کامل در اختیار ‏راست ها بود، ناطق نوری ریاست مجلس را در اختیار داشت، قوه قضائیه ظاهرا توسط شیخ محمد یزدی و در ‏عمل توسط هیات های موتلفه که معاونت سیاسی و سایر ارکان قوه قضائیه را در دست داشتند، اداره می شد. قوه ‏مجریه به ریاست هاشمی رفسنجانی اداره می شد که چهار سال بود راههای تنفسی اش بسته شده بود، شهر در ‏دست انصار حزب الله بود و حمله به مراکز فرهنگی طبیعی ترین اتفاقی بود که برای این مراکز می افتاد، در سال ‏‏1375 جسد روشنفکران در شهرهای مختلف کشف شده بود، قتلهایی که همه می دانستند زیر نظر وزارت ‏اطلاعات انجام شده است. موج مهاجرت کسانی مانند رضا براهنی، شهرنوش پارسی پور، عباس معروفی نیز ‏آغاز شده بود. هاشمی رفسنجانی در فاصله ای اندک با انتخابات اعلام کرد که تضمین می کند که انتخاباتی سالم ‏برگزار شود. با ورود سید محمد خاتمی به صحنه همه چیز عوض شد. کارگزاران و برخی گروههای بی نام و ‏بسیاری از روشنفکران و هنرمندان از او حمایت کردند. اشتباهات بی پایان ستاد ناطق نوری و سخنرانی پر ‏سروصدای احمد ناطق نوری که وی را به رضا شاه تشبیه کرده بود، لو رفتن ملاقات جواد لاریجانی با نیک ‏براون که در آن لاریجانی از انگلیس ها خواسته بود از ناطق نوری حمایت کنند و تفاوت های ظاهری و باطنی ‏ناطق نوری و خاتمی و همچنین تبلیغات یک سویه صدا و سیما به نفع ناطق نوری باعث شد تا خاتمی در حالی که ‏دوستانش انتظار نداشتند حتی 30 درصد آرا را به دست بیاورد، با 20 میلیون رای رئیس جمهور شود. ناطق ‏نوری ساعت هشت صبح انتخاب خاتمی را تبریک گفت و به خانه رفت. هاشمی رفسنجانی نیز از صندلی پائین ‏آمد و شاهد نشستن روحانی خوش قیافه اصلاح طلب روی صندلی قدرت شد.‏

‎ ‎عالیجناب سرخپوش‎ ‎

انتخاب خاتمی به عنوان ریاست جمهوری که بعدا عنوان اصلاح طلب گرفت، اگر چه با کمک گروهی از وزرای ‏هاشمی که با نام کارگزاران خوانده می شدند، صورت گرفت، اما دو سال پس از روی کار آمدن خاتمی و ایجاد ‏فضای باز سیاسی به دلیل برخوردهای نشریات طرفدار اصلاحات با هاشمی رفسنجانی، باعث جدایی میان هاشمی ‏رفسنجانی و اصلاح طلبان شد. اصلاح طلبان که با حمایت کارگزاران قدرت را در دست گرفته بودند، و برخی از ‏آنان نیز مانند فائزه هاشمی، کرباسچی و مهاجرانی عملا از اردوگاه کارگزاران به میان اصلاح طلبان آمده بودند، ‏به جای نزدیک شدن به کارگزاران، با آنان فاصله گرفتند. از طرفی اقتدارگرایان نیز انتقام باخت انتخاباتی خود را ‏به جای آن که از اصلاح طلبان بگیرند، از کارگزاران گرفتند، کرباسچی زندانی شد، نشریه فائزه هاشمی تعطیل ‏شد، مهاجرانی کتک خورد و شهرداران کرباسچی تحت فشار بودند. بتدریج اصولگرایان به هاشمی رفسنجانی ‏نزدیک شدند. اکبر گنجی در مقاله ای که چند ماه قبل از عالیجناب سرخپوش نوشت، اعلام کرد که اصولگرایان ‏می خواهند هاشمی را از دست اصلاح طلبان بگیرند و نباید اصلاح طلبان وی را به طرف اصولگرایان هل بدهند. ‏اما خودش و دوستانش از جمله عماد الدین باقی، ابراهیم نبوی و دیگر نویسندگان اصلاح طلب این موضوع را ‏فراموش کردند. اکبر گنجی در مقالات خود در مورد قتلهای زنجیره ای در روزنامه صبح امروز وی را عالیجناب ‏سرخپوشی خطاب کرد که قتل مخالفان توسط افراد زیر دست او صورت گرفته است. همین موضوع باعث شد تا ‏اصلاح طلبانی که تا پائیز سال 1378 قصد داشتند در کنار طرفداران هاشمی در انتخابات شرکت کنند، نوک حمله ‏خود را متوجه او کنند و هاشمی به عنوان عامل اصلی قتلهای سیاسی در افکار عمومی مطرح شود. این موضوع ‏اگرچه باعث شد که هاشمی که همیشه نفر اول انتخابات تهران بود، در انتخابات مجلس ششم جزو بیست نفر اول ‏هم نباشد و علیرغم انتخاب پرابهامش به نمایندگی وی استعفا داد و در مجلس حاضر نشد، اما برای چند سال رابطه ‏هاشمی و اصلاح طلبان تیره شد. شمس الواعظین سردبیر روزنامه نشاط که با کارگزاران قرارداد بسته بود که ‏صفحات لایی روزنامه پرخواننده نشاط را به کارگزاران بدهد تا برای آنان و هاشمی تبلیغات کنند، به عنوان عامل ‏هاشمی متهم شد. تلفن دفتر روزنامه نشاط از صبح تا شب یک لحظه هم قطع نمی شد، همه مردم از روزنامه ها ‏می خواستند که علیه هاشمی همه حقایق را افشا کنند. هاشمی در انتخابات سی ام شد، یک جوک رایج در تهران ‏می گفت: به هاشمی چی می گن؟ “آقا سی”. یک جوک دیگر می گفت: “اون اگر بلد بود مصلحت خودش رو ‏تشخیص بده، توی انتخابات شرکت نمی کرد.” هاشمی پس از این انتخابات برای مدتی طولانی رودرروی اصلاح ‏طلبان قرار گرفت، چند ماه بعد بسیاری از اصلاح طلبان گفتند که در این مورد اشتباه کردند، اما همه چیز از دست ‏رفته بود. ‏

‎ ‎هاشمی و احمدی نژاد‏‎ ‎

با پایان دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، هاشمی رفسنجانی در کنار سه نامزد دیگر اصلاح طلبان حاضر شد تا ‏برای تعیین ششمین رئیس جمهور قابت انتخاباتی صورت بگیرد. برخی نیروهای سیاسی انتخابات را تحریم کردند ‏و در نتیجه انتخاب میان محمود احمدی نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی به دور دوم کشیده شد. در این انتخابات ‏احمدی نژاد با تفاوت بیش از شش میلیون رای هاشمی رفسنجانی را شکست داد. در این انتخابات سوم تیر 1383 ‏تنها حدود پنجاه درصد واجدین شرایط شرکت کرده بودند. هاشمی که از قبل از انتخابات مورد تخریب وسیع ‏شخصیتی توسط محافظه کاران و تندروها قرار گرفته بود، خانه نشین شد و تنها در مجمع تشخیص مصلحت که از ‏ابتدای تاسیس ریاست آن را بر عهده داشت حضور یافت.‏

‎ ‎ریاست مجلس خبرگان‎ ‎

یک سال پس از ریاست جمهوری احمدی نژاد، هاشمی رفسنجانی باز هم به عنوان انتخاب اول مردم تهران برای ‏مجلس خبرگان برگزیده شد. با درگذشت آیت الله مشکینی ریاست سنتی این مجلس، هاشمی در انتخابات خبرگان به ‏عنوان ریاست این مجلس انتخاب شد. او که تقریبا چهل سال است یکی از نیروهای اصلی جمهوری اسلامی بشمار ‏می رود، یک هفته پیش از انتخابش به عنوان رئیس مجلس خبرگان، پنجمین جلد خاطراتش را با عنوان “به سوی ‏سرنوشت” منتشر کرد. وزارت ارشاد اسلامی اعلام کرد که بخش هایی از این کتاب غیر قابل انتشار است. به قول ‏یکی از نویسندگان امروز ایران، هاشمی رفسنجانی رئیس مجلسی است که می تواند رهبر را تغییر دهد، اما حق ‏انتشار کتابش را ندارد. ‏

‎ ‎یک خائن و یک ناشی خطرناک‏‎ ‎

اگرچه درگیری میان هاشمی و احمدی نژاد پیش از اولین روزهای ریاست جمهوری احمدی نژاد تشدید شد و ‏طرفداران احمدی نژاد، مانند فاطمه رجبی تلاش کردند تا علاوه بر شخص هاشمی، خانواده وی را نیز از معرض ‏اتهامات خود دور ندارند، و اگر چه داوود احمدی نژاد، برادر رئیس جمهور که در حال حاضر بازرس ریاست ‏جمهوری است، در روزهای انتخابات به دلیل تکثیر سی دی تبلیغاتی علیه هاشمی و خانواده اش بازداشت شد، با ‏این وجود، در یک سال گذشته درگیری میان این دو روز به روز عمیق تر و جدی تر شده است. در هفته گذشته ‏احمدی نژاد تلویحا نزدیکان هاشمی را “خائن” خواند و گفت که خائنین بزودی مجازات می شوند، و هاشمی ‏رفسنجانی نیز در دو هفته پیاپی بطور تلویحی احمدی نژاد را فردی “ناشی” که کشور را در حطری جدی گرفتار ‏کرده است، خواند. تند شدن بار این واژگان، چنان که پیش می رود، این سوال را بوجود می آورد که آیا ادامه چنین ‏نگاهی در دو سوی نظام قدرت در ایران، امکان درگیری شدید را فراهم نمی کند؟ به نظر می رسد که مرد جوان ‏صحنه راهی برای عقب نشینی ندارد، او در ارتفاعی است که در صورت سقوط برای همیشه خود و طرفدارانش ‏از صحنه سیاسی ایران حذف می شوند، از طرف دیگر پیرمرد صحنه نیز اگرچه گوئی برای حرکات سریع ‏آمادگی ندارد، اما روزهای سخت زیادی را پشت سر گذاشته است. پیروزی یکی از این دو در این دوئل جدی، ‏شاید روشن کننده تکلیف کشور نیز باشد. ‏

‎ ‎آثار و تالیفات مهم‎ ‎

‏1)‏ امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار

‏2)‏ ترجمه “فلسطین، کارنامه سیاه استعمار” ‏

‏3)‏ تفسیر راهنما( تفاسیر موضوعی قرآن)‏

‏4)‏ مجموعه خاطرات روزانه هاشمی ( تا کنون 5 جلد آن منتشر شده و در مجموع بیست جلد خواهد شد.)‏

‏ ‏