این روزها شبکه دوم بی بی سی انگلیسی٬ اروپاییهای زیادی را پای این رسانه بزرگ نشانده است تا برای اولین بار متعادل تر و همدلانه تر از همیشه، برنامهای به نام ”ایران و غرب “ ا به نمایش بگذارد.
در این برنامه سه قسمتی که تلاش شده است شرح بخش هائی از کشمکشها و فراز و فرودهای میان ایران و غرب، مستند و بدون سیاهنماییها و افراط به تصویر کشیده شود، شاید برای نخستین بار بود که هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی، محسن رضایی، محسن رفیقدوست، جواد ظریف، محسن امین زاده، ابراهیم یزدی و در مجموع دستاندکاران حوزه سیاست خارجی ایران در طی دوران سی سال بعد از انقلاب جلو یک دوربین نشستند و از خاطرات خود گفتند. سی امین سالگرد انقلاب ایران بهانه این سریال ها بود.
در دیگر سو، چهره های معروف غربی از کارتر تا سفیران و وزیران دوران و همچنین برخی سران کشورهای عربی نیز پای همین تریبون کشانده شدند و آنها نیز تاریخ و تب و تاب میان غرب و ایران را بازگو کردند.
این برنامه ها شاید در خلاء اعتمادی که سران کشورهای خارجی و حتی ایران به رسانههای داخلی دارند ومصاحبه با خبرنگاران ایرانی را یاری نمیکنند، فرصت خوبی باشد برای رسانه ملی خودمان تا مستندسازی را تمرین کند و به هر ترتیب بخشهایی از این برنامه را در ایران و برای مخاطبان داخلی به نمایش گذارد.
برنامهای با این اشاره آغاز میشود که بعد از پیروزی انقلاب ایران، آمریکا یکی از با وفا ترین دوستانش را در خاورمیانه از دست داد. صدام نیز با استفاده از فرصت بوحود آمده، به ایران حمله کرد و در این جنگ از انواع اسلحه هایی که توسط کشورهای غربی مهیا شده بود استفاده کرد. نیمی از این سلاحها شیمیایی بود و تمام جهان از این حقیقت آگاه بود و یا حداقل کشورهایی که این سلاحها را در اختیار صدام گذاشته بودند مطلع بودند و در طول برنامه آن را انکار نکردند اما به زمان خود خونی و اشکی بر چشم و دل ایرانیان از این جنگ نشست که بخشی از آن به به تصویر کشیده شده است.
جورج شولتز وزیرخارجه وقت آمریکا می گوید: “خیلی سخت است که تعادل نگاه داشته شود زیرا از یک طرف میخواهی که استفاده از این سلاح را متوقف کنند و از طرف دیگر هم نمی خواهی که ایران برنده جنگ شود.” و این همان مهار دوگانه است که غرب می گفت. خاویر پرز دکویار دبیرکل وقت سازمان ملل هم میگوید که اعضای شورای امنیت نمی خواستند صدام را ناراحت کنند.
در سال 1982 اسراییل به لبنان حمله می کند و 1000 پاسدار ایرانی برای آموزش لبنانیها به یک پادگان در مرز سوریه و لبنان روانه می شود تا آنها را آموزش دهد که در برابر اسراییل بایستند و حزب الله را تشکیل دهند. و در همین بزنامه، محسن رفیقدوست در مصاحبه اش شکلگیری حزبالله در لبنان را افتخاری برای ایران میداند.
بعد از این در سال 1983 در یک حمله انتحاری 243 تفنگدار آمریکایی در لبنان کشته می شوند. که بزرگترین حمله تروریستی علیه آمریکا بود تا آن زمان. در یک حمله دیگر 58 سرباز فرانسوی کشته شدند. نیروهای آمریکایی و فرانسوی خاک لبنان را ترک می کنند و شیخ طفیلی رییس حزب الله به خبرنگار میگوید این پیروزی عظیمی بود. در این حمله ایران و سوریه از سوی غرب متهم میشوند و به واسطه سران کشورهای غربی زیر سوال میروند. بعد از این در آمریکا واژه تروریست تکیه کلام سران شده و روابطشان با ایران تیره تر میشود.
اما در سال 1986 اریک رولو خبرنگار فرانسوی که با ایرانی ها از زمان انقلاب روابطی دارد با محسن رفیقدوست وارد گفتگو می شود این ماموریتی است که دولت فرانسه به او داده است.
سریال سه قسمتی بی بی سی با آهنگی جذاب و حرفه ای مذاکراتی را بازسازی می کند که بین رولو و مقامات ایرانی رد و بدل شده است تا نشان دهد که گروگانهای فرانسوی چگونه با همکاری ایرانیها آزاد شدند. و در این جا سخن محسن رضائی جالب است که می گوید: “هاشمی از وی خواست کاری بکند و او هم یکی از برادران را به بیروت فرستاد اما در آن جا فلسطینی های تندرو برای این که این وساطت به نتیجه برسد حتی محل اقامت برادر ما رابا آر پی جی زدند، اما آن برادر ایستادگی کرد و در نتیجه گروگان ها آزادی شدند.“ در این جاست که شیخ فقط یک جمله را می گوید “خب ایران پول دارد و هر که پول دارد حرفش پیش می رود”.
شیخ طفیلی در عین حال ادعا می کند که گلیست های فرانسه که در زمان ریاست جمهوری میتران در اقلیت بودند برای این آزادی تلاش کردند به همین جهت هم گروگان ها وقتی آزاد شدند که ژاک شیراک به استقبالشان رفت و همان جا از ایرانی ها تشکر کرد. در سال 1987 شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه آتش بس را تصویب کرد اما رهبر ایران آن را نپذیرفت چون در آن به متجاوز بودن صدام اشاره ای نشده بود. گوینده فیلم معتقد بود در جنگ ایران و عراق رفسنجانی ”باهوشترین مشاور سیاسی خمینی” و نماینده او در اداره جنگ بود و همو به این نتیجه رسید که ایران در شرایطی است که باید به این جنگ پایان دهد به دلیل اینکه غرب همچنان به ادامه کمکهایش در عراق مصر بود. سخنان هاشمی و محسن رضایی برای پذیرش این قطعنامه و پایان جنگ در ایران در این برنامه طی مصاحبههایی دوباره بازسازی شد.
فیلم در عین حال بعد از نشان دادن مراسم سوگواری در گذشت امام، صحنه های داخل مجلس خبرگان رهبری را نشان می دهد که هرگز پخش نشده بود و در ایران هنوز هم پخش نشده است. آن جاست که هاشمی بر انتخاب آیت الله خامنه ای اصرار می کند و تنها یک نفر مخالف است و مخالف می ماند و او آیت الله خامنه ای است. در سال 1989 جرج بوش پدر،رییس جمهور آمریکا شد و در سخنرانی قبلی خود گفت که “حسن نیت، حسن نیت بوجود می آورد” هدف این سخنان وی ایران بود و هاشمی رفسنجانی نیز از فرصت استفاده کرده و گفت که ایران تمایل دارد با کشورهای غربی که با سیاست مساوی و بدون باج خواهی و سلطه طلبی با ایران برخورد کنند رابطه داشته باشد.
در همین زمان فیلمی از تلویزیون ها پخش می شود که صحنه کشتن یک گروگان آمریکائی در لبنان است حالا این آمریکاست که نمی خواهد گروگانهای دیگرش از دست بروند. خاویر پرز دکویار دبیر سازمان ملل از طریق یک دیپلمات سازمان ملل به نام جان پیکو و همتای ایرانیش جواد ظریف از رفسنجانی کمک می خواهد. رفسنجانی هم در جواب گفت؛ شرطش این است که یک نهاد بی طرفی در مورد جنگ ایران و عراق تحقیق کند و متجاوز را معرفی کند تا خساراتش را پرداخت کند. درخواستی که بعدها با حمله صدام به کویت عملا عملی شد و این حرکت تمام معادلات را به هم زد. سپس11 سپتامبر 1991 خاویر دکویار به ایران آمد و از ایران خواست که به آمریکا کمک کند تا گروگانهایش را از لبنان آزاد کند فیلم می گوید ایران دوباره حسن نیت نشان داد و به آمریکا کمک کرد تا گروگانها آزاد شوند ولی آمریکا حسن نیت نشان نمی دهد زیرا که اعضای شورای امنیت آمریکا معتقدند ایران تروریست است و با تروریست نباید معامله کرد. قتل مخالفان حکومت ایران در اروپا به این تلاش ها ضربه می زند و تلاشهای یکی از اعضای شورای امنیت امریکا ژنرال برنت اسکوکرافت برای بهبود روابط نیز بی نتیجه می ماند.
رفسنجانی هم در این مورد به خبرنگاران این برنامه میگوید: “وقتی آمریکاییها درست عمل نمی کنند به وعده هایشان عمل نمیکنند کار ناقص می ماند. بدین ترتیب هاشمی برای 5 سال آینده ریاست جمهوریش برای بهبود روابط، اقدام دیگری انجام نداد.“
فیلم در بخش سوم خود نشان می دهد که محمد خاتمی در سال 1997 پیروز انتخابات شد و ایده گفتگوی تمدنها را مطرح کرد. مصاحبه کریستین امانپور با خاتمی به نمایشمی گذارشته شد که پیام مثبت آن در آمریکا نیز به تصویر کشیده می شود. سپس کشتی گیران آمریکایی برای مسابقه به ایران می روند و در مصاحبه هایشان دوباره از حسننیت می گویند ولی در ژوئن سال 1996 یک عملیات انتحاری در الخویر عربستان، 19 سرباز آمریکایی و 372 نفر را زخمی کرد که سازمان های اطلاعاتی آمریکا مدعی میشود ایران در آن دست دارد. بعد از انتخاب کلینتون در آمریکا در این فیلم نشان داده می شود که می خواستند حساب خاتمی را از این واقعه جدا کنند و به همین دلیل از سلطان عمان که دوست هر دو کشور بود کمک خواستند.
وزیر امور خارجه عمان یوسف بن علوی در این برنامه میگوید: یک نامه را از طرف دولت آمریکا به دست خاتمی رساندم ولی خاتمی تصمیم گرفت که همکاری نکند ز یرا این گونه برداشت کرد که آمریکا در نامه ای که بدست خود کلینتون نوشته شده بود ایران را تهدید کرده است. سپس خاتمی در مقابل دوربین میگوید اگر آن زمان من این درخواست را می پذیرفتم به معنای تایید حرف آمریکا و پذیرش اتهام بزرگی چون دست داشتن ایران در بمبگذاری عربستان تلقی می شد برای همین به درخواست کلینتون جواب منفی دادم.
اگرچه در سراسرسریال تلاش شده است کش و قوسهای میان ایران و غرب، مستند و با اتکا به بزرگترین رخدادهای میان ایران و غرب باشد و حتی لحن ملایم و متعادلی هم به کار گرفته شد اما سکوت فیلم در مورد سقوط هواپیمای ایرباس در خلیج فارسکه به پایان جنگ ایران و عراق انجامید برای ایرانی ها جذاب نیست. گویی در تاریخ هم چنین فاجعه ای وحود نداشت. این بزرگترین ضعف برنامه ای به آن قدرتمندی بود که کمی خاطررا میازرد و پرسش برانگیز مینماید.
—
این مقاله با همکاری فاضل رحمان زاده نوشته شده است.