بیدارباش یک کودک درون شرور

ساسان آقایی
ساسان آقایی

انسان به درازای عمر خود در کشاکش دو شکل احساس درگیر است؛ “هیجان‌های خودانگیخته” و “درس‌‌های ‏آموخته”(در دانش روان‌شناسی: احساسات کاذب). در دوران کودکی آن چه که انسان را در تسخیر خود دارد، ‏هیجان‌های خودانگیخته است و از برای همین نیز رفتارها کودکانه بی‌سبب تلقی می‌شود و نمی‌توان برای آن ‏توجیهی “عقلانی یافت” چه، هیجان‌های خودانگیخته به تمامی ذاتی است. به مرور زمان اما سلسله‌ی آموزش‌های ‏رفتاری و تربیتی(احساس‌های کاذب) هیجان‌های خودانگیخته‌ی آدمی را به کنترل درمی‌آورند و آن چه که امروز ‏‏«آداب اجتماعی» خوانده می‌شود، انسان را ناچار به تن دادن به رعایت مرزهای اجتماعی می‌کند.‏

‏”اریک فروم” در کتاب «گریز از آزادی» خود، به روشنی به روان‌شناسی رفتار انسانی پرداخته تا از آن راهی به ‏‏”آزادی” بیابد، شاید بی‌آن که بداند می‌توان تقسیم رفتاری او برای انسان را به رفتار و کردار سیستم‌های سیاسی ‏نیز گسترش داد. سیستم‌های سیاسی نیز همانند انسان درگیر هیجان‌های خودانگیخته و درس‌های آموخته هستند و ‏این درگیری به شکلی بدیهی در نظام‌هایی با ساخت بسته و توتالتیر بسیار بیش‌تر است چه، آن‌ها ناچارند تا ‏برخلاف ذات خود به برخی رفتارهای متین تحمیلی تن دهند. در دنیای امروز این “آداب جهانی” بر بنیان ‏پیمان‌هایی جهان‌شمول چون “حقوق بشر” استوار شده پس یک سیستم مبتنی بر دموکراسی در پذیرفتن و اجرای ‏آن‌ها مشکلی نخواهد داشت زیرا بنیان سیستم‌های راستین دموکرات خود آزادی و حقوق بشر را اولویت می‌دهد اما ‏مشکل اساسی در سیستم‌های تمامیت خواه به وجود می‌آید. در چنین سیستم هایی، اساس سرکوب هر چه بیش‌تر ‏آزادی است و هیجان‌های خودانگیخته‌ی نظام به سمت ایجاد خفقان و خفه کردن هر بانگ مخالفی تمایل دارد.‏

اما از آن جا که امروز قرن پانزدهم نیست، همانند کودکی که ناچار است آداب اجتماعی را بپذیرد، سیستم‌های ‏توتالیتر نیز برای ارتزاق و تداوم حیات خود وادار می‌شوند تا بخشی از آداب جهانی را بپذیرند.‏

در پیش گرفتن این مسیر البته می‌تواند به آرامی راه را برای دگرگونی‌هایی هموار سازد و امیدهایی رشد کند که ‏هیجان‌های مسموم خودانگیخته توتالیتریسم قابل کنترل شود. تجربه‌ی بشری اما به اثبات رسانده که در به‌ترین و ‏آماده‌ترین بسترها نیز نتیجه به تمامی مثبت نیست و همه‌ی آدم‌ها بدل به جنتلمن نخواهند شد، همواره دسته‌ای ‏‏”شریر” باقی می‌مانند که به مقابله با “اجبار اجتماعی” برخاسته و به دام هیجان‌های خودانگیخته‌ی منفی می‌افتند.‏
به همین ترتیب نظام‌های خودکامه‌ای بوده‌اند که در بستری مناسب تبدیل به شهروندان قابل احترام جامعه‌ی جهانی ‏شده اند اما بسیاری از رژیم‌های توتالیتر از بستری مهیا نیز روی گردانده‌اند و به خوی خودانگیخته‌ی منفی خود ‏اجازه‌ی بال‌گشایی داده‌اند.‏

این روزها در ایران به نظر می‌آید که در حال تجربه‌ی هیجان‌های خودانگیخته سیستم هستیم. اگر اصلاحات را ‏چونان بستری مناسب بدانیم که قرار بود، تمامیت‌خواهان ایرانی را به رفتار و کردار جهان‌پسند ولو به شکل ‏نمایشی و کاذب سوق دهد، با شکست آن و مطلقه‌تر شدن قدرت گویا اکنون زمان بازگشت به هیجان‌های ‏خودانگیخته‌ی دوران کودکی فرا رسیده است. در سه سال و اندی گذشته هر روز بر میزان احساس قدرت حاکم ‏افزوده شده و به همان مرتبه رویاهای دوران نوپایی سیستم نیز مجالی بیش‌تر یافته‌اند. “آمادگی برای مدیریت ‏جهان” که مترادف با شعار سه دهه پیش “صدور انقلاب” است، افزایش گفتمان ضدآمریکایی و درآمیختن با ‏دولت‌های چپ‌گرا، توجه به کشورهای ویران آفریقایی، دخالت گسترده‌تر در لبنان و فلسطین و سرانجام بازگشت ‏گشت‌های مزاحم مردم به خیابان‌ها و قدرت یافتن واحدها بسیج همگی نشانی از آن بود که به آرامی و به تدریج ‏سیستم سیاسی ایران از آداب تحمیل شده‌ی جهانی دوری می‌جوید و خود را آماده‌ی گرفتار شدن در سراب ‏هیجان‌های خودانگیخته می‌کند.‏

اکنون به نظر می‌رسد که در دروازه‌ی این سراب قرار داریم؛ دقیقن در سی سالگی انقلاب ایران که برای انسان‌ها ‏سنی مخاطره‌آمیز و کانون بحران‌های روانی است.‏

مرور کارنامه‌ی یک ماهه گذشته‌ی سیستم همیشه ناقض حقوق بشر ایران، بر مساله‌ی امروز ما روشنایی خواهد ‏بخشید؛

‏”در روز دوشنبه، گروه های فشار با وجود هشدار دانشجویان در پوشش کاروان شهدا به دانشگاه امیرکبیر ‏می‌ریزند، تا آن مقدار که به دست‌شان می‌رسد، می‌زنند و آن‌قدر که ون‌ها جا دارد، می‌برند. هفتاد دانشجوی ‏بازداشت شدند…‏

در تبریز، همدان و شیراز نیز دانشجو خواب خوش ندارد و ده‌ها مورد بازداشت تایید و ده‌ها حکم سنگین زندان و ‏محرومیت از تحصیل اعلام شده…‏

دروایش گنابادی از دانشجویان هم بدبیارتر هستند. وزارت اطلاعات ایران از راز و نیاز آن‌ها با خدای خود ‏خشمگین است، پس 100 درویش را دسته جمعی به زندان می‌فرستد…‏

شهر سلماس شاهد قتل یک نوجوان 16 ساله‌ی کرد است. اتهام؛ روشن نیست…جرم؛ وجود ندارد اما زیر ضرب و ‏شتم نیروهای نظامی مرزی “بهزاد گل‌محمدی” جان می‌سپارد و پیکر بی‌جان وی را در مرز ترکیه و میان برف و ‏سرما رها می‌سازند…‏

یورش به خانه‌ها و ضرب و شتم خانواده‌های چند زندانی سیاسی در تهران البته به مرگ کسی منتهی نمی‌شود اما ‏به بازداشت دست‌کم چهار نفر چرا. دلیل بازداشت اعلام نشده اما شاید برای آن باشد که بستگان این بازداشتی‌ها در ‏زندان احساس تنهایی نکنند…‏

سومین عضو هیات مدیره‌ی سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی نیز بازداشت می‌شود شاید به این دلیل که ‏نشست‌های اعضای هیات مدیره در زندان رسمیت یابد…‏

یک نماینده‌ی مردم در مجلس ششم نیز به تازگی به میهمان زندان اوین رفته…‏

فرودگاه بین‌المللی تهران، شاهد ممنوع‌الخروج شدن یک روزنامه‌نگار است. “تاجیک” را از هواپیمای آماده‌ی ‏پرواز پیاده می‌کنند…‏

آخرین روز جشنواره فیلم فجر، فیلمی می‌شود. مردم در صف بلند “رباره‌ی الی” ایستاده‌اند که نیروی انتظامی و ‏لباس‌شخصی‌ها بدون هیچ بهانه‌ای به مردم یورش می‌برند. بازداشت‌ها گسترده بود…‏
دومین هفته بهمن مترادف است با آغاز جشن‌های سی‌امین سال‌گرد پیروزی انقلاب و به همین مناسبت، “عالیه ‏اقدام‌دوست” به زندان می‌رود…‏

چند روزنامه‌نگار پرونده‌ی موسوم به «وبلاگ‌نویسان» متاسفانه از این خوش‌بختی برخوردارند که در کشور خود ‏زندگی نمی‌کنند وگرنه به جای پرداختن به رسالت خود مجبور می‌شدند به حکم دادگاه انقلاب “8 سال و 6 ماه ‏زندان تعزیری ‏و 124 ضربه شلاق” را تاب آورند…‏

دادگاه انقلاب اردبیل هم به سیاق همتای تهرانی خود، پنج هویت‌خواه آذربایجانی را به “پنج سال زندان هم‌راه با ‏تبعید” می‌فرستد…‏

وزارت علوم دست به کار می‌شود تا “علی نکونسبتی” را به زندان بی‌اندازد. دو پرونده علیه وی گشوده شده به ‏جرم افشای فساد اخلاقی مسوولان بسیج و حراست دانشگاه!…‏

‏”محمد صیادی”، دانشجو در شیراز مفتخر است به دریافت بی‌سابقه‌ترین حکم دانشجویی با 78 ماه زندان…‏
مهدی بازرگان، خدایش بیامرزد، نمی‌دانست که سی سال پس از سکان‌داری کشتی متلاطم انقلاب، مرده‌اش هم ‏ضدانقلاب تلقی خواهد شد. اگر می‌دانست، شاید ترجیح می‌داد در همان زندان شاه روزگار را بگذراند…“‏

این 15 مورد، تنها بخشی از نقض روشن حقوق بشر در نزدیک به چهل روز بوده است. مواردی هستند که از دید ‏من پنهان مانده و بسیار بسیار نقض روزانه‌ی حقوق شهروندان که ناگفته و نادیده باقی می‌ماند.‏

مرور کوتاه این سیاهه اگر کسی را نگران نکنند، جای شگفتی باقیست. شدت نقض حقوق بشر در 40 روز گذشته ‏از دهه‌ی هفتاد به این سو شاید “کم‌سابقه” بوده باشد اما بی‌شک از دیدگاه طیفی و کیفی “بی‌سابقه” است.‏

پیش‌ترها روال نقض حقوق بشر در بازه‌ی زمانی ویژه‌ای، تنها یک قشر و طیف را درگیر خود می‌ساخت. روزی ‏روزنامه‌نگاران با آن درگیر می‌شدند، روزگاری هنرمندان، بیش‌تر وقت‌ها دانشجویان، گاهی سیاست‌مداران، ‏زمانی فعالان مدنی و کارگری و هنگامی هم حقوق شهروندی به چالش گرفته می‌شد. این طیف‌ها و بازه‌ها بیش‌تر ‏بستگی داشت به شکل فعالیت قشر در تیررس و پروژه‌ی تعریف شده‌ی اطلاعاتی برای آن. کم تر دیده شده که ‏دستگاه قدرت ایران خود را در یک زمان درگیر با چند جبهه کند اما هم چنان که می‌بینید در مدت بسیار کوتاهی، ‏گویا سپهر سیاست و اجتماع ایران را شخم زده باشند، از هر تیر و طایفه و قشر و قبیله ای حقوقی نقض شده است.‏
چنین رفتاری را نمی‌توان جز با برانگیخته شدن هیجان‌های درونی و پنهان سیستم حاکم توجیه کرد. احساس قدرت ‏جمع شده در سه سال اخیر، به آرامی در زیر پوست توتالیتریسم موجود رخنه کرده و آن‌ها را فریب داده که ‏می‌توانند آداب جهانی را بر هم زنند و به کشش درونی منفی خود اجازه دهند تا هر چه می‌خواهد بتراود.‏

با این وجود برای داوری بسیار زود است در این باره که آیا بازی خطرناک کنونی ادامه خواهد یافت و یا به ‏زودی با فروکش کردن هیجان‌های خودانگیخته، بار دیگر کمی احترام به آداب جهانی را از حکومت ایران نیز ‏شاهد خواهیم بود.‏

تنها چیزی که در این شرایط بحرانی و نفس‌گیری می‌توان به آن اطمینان داشت، آن است که سخن گفتن با چنین ‏سیستمی هم اکنون بی‌فایده و بی‌هوده خواهد بود، مادامی که کودک درون شریر، دوباره به خواب فرو نرفته باشد.‏