لطفا در بن بست گاز ندهید

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

لازم نیست خیلی راه دوری برویم، برویم توی اتاق خواب، نگاهی به خودمان بکنیم و ببینیم آیا واقعا همین طور هست که می گوییم، یا همین طور نیست که می گوییم.

اول: آینده ایران ممکن است به چهار وضع ختم شود؛ حمله نظامی خارجی به ایران، انقلاب تهیدستان و پابرهنگان در ایران، اصلاح حکومت از داخل آن، ادامه همین وضعیت با کمی تغییر. یعنی چهار آینده بد. اغلب مردم ایران با حمله نظامی مخالفند، اغلب مردم هم با انقلاب مخالفند، هم احتمال وقوع آن را نمی دهند، جمع بزرگی از مردم با اصلاحات مخالفند چون فکر می کنند حکومت اجازه اصلاحات نمی دهد، اغلب مردم با ادامه این وضع مخالفند و می گویند اوضاع عوض بشود، هر چه که می خواهد بشود، در حالی که این هر چه شامل یکی از آن سه وضعی است که با آن مخالفند.

دوم: هر کدام از ما چیزی را که دوست نداریم اتفاق بیفتد، جوری تعریف می کنیم که بدتر از چیزی که واقعا خواهد بود به نظر برسد، مخالفان انقلاب آن را فاجعه ای جلوه می دهند که قطعا با تغییر حکومت همه چیز بدتر خواهد شد، مخالفان جنگ چنان از جنگ سخن می گویند که انگارجنگ ایران را الی الابد نابود می کند، مخالفان اصلاحات چنان به اصلاحات بد نگاه می کنند انگار وضع کنونی از دوره اصلاحات بهتر است و مخالفان ادامه وضعیت به همین شکل چنان تلخ نگاه می کنند، انگار مردم همین الآن در ایران در حال مرگ اند.

سوم: اما اگر طرفدار وضعی باشیم، چنان از آن تعریف می کنیم که انگار هیچ عیب و ایرادی ندارد؛ اگر طرفدار انقلاب باشیم مطمئنیم که انقلاب یک هفته بیشتر طول نمی کشد، حکومت فورا عقب نشینی می کند و یک نظام دموکراتیک (شامل من و افرادی مثل من) روی کار می آیند. اگر طرفدار جنگ باشم مطمئنم که آمریکایی ها با چهار موشک مستقیما مجلس و فرماندهی ارتش و رهبر و رئیس جمهور را نابود می کنند، حکومت هم نیم ساعت بعد تسلیم می شود، انتخابات با نظارت بین المللی برگزار می شود و افرادی شایسته (شامل من و دوستانم) توسط مردم انتخاب می شویم. اگر طرفدار اصلاحات باشیم، مطمئن هستیم که رهبر با انتخاب رضا خاتمی موافقت می کند، رضا خاتمی با ۸۵ درصد آرا یعنی ۴۱ میلیون رای رئیس جمهور می شود، رهبر از غصه دق می کند و مجلس خبرگان محسن کدیور را به عنوان رهبر انتخاب می کند، او هم همان اول کار قانون اساسی را عوض می کند و مجلسی کاملا دموکرات و درجه یک را با نظارت بین المللی روی کار می آورد، خودش هم بعد از همه این کارها می شود رئیس دانشگاه تهران و همه چیز می شود مثل زمان ظهور امام زمان یا دوره مرحوم شاه. اگر هم طرفدار ادامه وضع باشیم، به این نتیجه می رسیم که خامنه ای احمدی نژاد را حذف می کند، بعد هم قالیباف می آید سرکار اسمش را می گذارد رضاشاه کبیر و دانشگاه تهران و پل ورسک را دوباره درست می کند. به عبارت دیگر واقعیت چیزی است که من دوست دارم و چیزی که من دوست ندارم هرگز رخ نمی دهد.

چهارم: البته همه مخالف انقلاب نیستند، خیلی ها دوست دارند انقلاب بشود، ولی اولا کسی که انقلاب می کند، برای ما دردسر نداشته باشد و خشونت نشود، ثانیا به نتایج دموکراتیک برسد، ثالثا کسانی که انقلاب می کنند بعد از اینکه همه ارکان حکومت را تغییر دادند، ساختمان بیت رهبری و رئیس جمهور را تمیز کنند و شیشه ها را هم بشویند و پاک کنند و تحویل بدهند به نماینده ای که خواهیم فرستاد.

پنجم: این طوری نیست که ما بکلی مخالف جنگ باشیم، جنگ برای نجات مردم خیلی هم بد نیست، اولا آمریکایی ها باید طرح حمله را در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب کنند، دوما فقط از ارتش انگلیس و فرانسه و ایتالیا و سوئد و سوئیس سرباز ببرند، سوما بیخودی از این عرب ها و ترک ها و این جور گداگودوله ها برای حمله به ایران استفاده نکنند، چهارما هر کاری می خواهند بکنند، پایشان را داخل کشور نباید بگذارند، از راه دور، پایشان برسد به داخل خلیج همیشه فارس قلم می کنیم( می دانید که خیلی شجاعیم)، از موشک و بمب و هواپیما و این جور چیزها هم استفاده نکنند و به اقتصاد کشور آسیب نزنند، بیشتر از یک هفته هم طول نکشد، بعد هم همه جا را تمیز کنند و تحویل بدهند به نماینده ما، زودی بروند بیرون.

ششم: تقریبا همه ماها می دانیم اصلاحات بهترین راه پیش روست، چون می دانیم جنگ کشور را از بین می برد و انقلاب تقریبا ممکن نیست و اصلاح هر وضعی از ادامه آن بهتر است، اما با اصلاح مخالفیم، چون اصلاحات باعث می شود حکومت فعلی ادامه پیدا کند، و ما چون طرفدار تغییر حکومت فعلی هستیم، ترجیح می دهیم حکومت فعلی بدتر رفتار کند تا بهتر. یعنی دوست داریم وضع ایران بدتر شود که بعدا بهتر شود، وقتی ما آن تو زندگی نمی کنیم، صد سال سیاه می خواهد بهتر شود یا بدتر.

هفتم: چون اصلاحات را دوست نداریم، پس ممکن نیست، چون برای اینکه حکومتی اصلاح بکند باید اصلاح پذیر باشد، مثل حکومت کمونیستی که وقتی گورباچف آمد اصلاح پذیر بود، یا حکومت ژنرال فرانکو یا حکومت ژنرال پینوشه یا حکومت جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۶ که خیلی اصلاح پذیر بود، ولی انقلاب را دوست داریم، چون حکومت ها به هر حال انقلاب پذیر هستند. البته فعلا چون بیست درصد احتمال وجود دارد که خاتمی نامزد شود و با هفتاد درصد رای انتخاب شود، با این موضوع مخالفیم و ترجیح می دهیم رضا پهلوی که دو درصد احتمال دارد نامزد انتخابات شود و با ده درصد آرا انتخاب نشود، رئیس جمهور آینده ایران شود. بالاخره هر چه باشد احتمال دو درصد از بیست درصد خیلی بیشتر است.

هشتم: ما دوست داریم کسی پیدا بشود، مثل تاج زاده که البته مذهبی نباشد، طرفدار خاتمی هم نباشد، و مردم به رهبری او انقلاب کنند، خامنه ای هم کشته نشود، چون نباید مثل لیبی وحشیگری بشود، همین طوری آب بشود برود آسمان، بعد انتخابات برگزار بشود و همه گروههای سکولار و مذهبی نامزد انتخابات بشوند، ولی مردم باید به سکولارها رای بدهند، هم برای مجلس هم ریاست جمهوری، و شرایط برای بازگشت ایرانیان به کشور فراهم شود و همه شان بروند ایران، ما هم هر سه ماه یک بار برویم ببینیم اوضاع بهتر شده یا نه.

نهم: یک سبزی فروش خودش را آتش بزند، البته یک جوری که نمیرد، چون خشونت خیلی بد است، بعد مردم انقلاب عربی که نه، ولی شبیه مصر هم نه، شبیه لیبی هم نه، مثل اوکراین هم که نتیجه ندارد، مثل تونس هم که اسلامگراها می آیند، مثل انقلاب خودمان هم که مرده شورش ببرد، یک انقلاب کاملا سفید هم نباشد مثل انقلاب محمدرضا شاه که ما هنوزهم با او مخالفیم، یک انقلاب جدید ایرانی که اصلا شباهت هم به این اخلاق گند ایرانی ها، که اصلا مثل من نیستند، نداشته باشد، رخ بدهد که انتخابات آزاد برگزار کنیم که حتی اگر انتخابات را تحریم کردیم که می کنیم، کسی رئیس جمهور شود که از خود ما باشد، یعنی خودم باشم بهتر است. راستش من به برادرم هم اعتماد ندارم، موقع غذاخوردن نیم متر دهانش را باز می کند.

دهم: اگر همه ما مخالفان با هم متحد شویم….. ببخشید، این جمله را نشنیده بگیرید….

یازدهم: ما با هاشمی که قطعا مخالفیم، چون اصلا تمام مشکلات کشور ناشی از اوست، با خاتمی هم مخالفیم چون بی عرضه است، بهتر است موسوی را حکومت از زندان آزاد کند، که در آن صورت چه مرضی داریم به آدم سازشکاری که حکومت از زندان آزادش می کند رای بدهیم؟تازه! موسوی که از زندان آزاد شد اول باید محاکمه بشود، بعد که اعدام شد آن وقت یک نفر دیگر را پیدا می کنیم که حق مان را بگیرد. مثلا همین آقای کروبی که اصلا برای چی ما باید به آخوندها رای بدهیم؟ اصلا به کسی رای می دهیم که زندانی باشد و بتواند از حقوق ملت ما دفاع کند. کسی که درد ما را بفهمد، مثل خود ما باشد. یعنی یک ذره هم با ما فرق داشته باشد اصلا نمی شود.

نتیجه گیری اخلاقی: انتخاب نکردن بهترین تضمین برای اشتباه نکردن است.

نتیجه گیری سیاسی: ما دوست داریم همه چیز بهتر شود، حتی اگر همه چیز هر روز بدتر شود.

نتیجه گیری فلسفی: وقتی به این نتیجه رسیدی که همه راهها به جای بدی ختم می شود، راهی را انتخاب کن که بن بست باشد.