مردم ایران، به دنبال اسلام ممکن

نویسنده

» احمد سلامتیان در مصاحبه با فیگارو

دومینیک لاگارد

 

به دنبال تقلب آشکار انتخاباتی در تاریخ ۱۲ ژوئن، چشم مردم جهان به سوی ایران معطوف شده. نماد اعتراض علیه دیکتاتوری چهره خونین نداست… اکنون دیگر پرده افتاده است. از زمانی که نظام بر دهان معترضان مهر سکوت زده چه اتفاقی افتاده؟

 

احمد سلامتیان، یار سابق اولین رییس جمهور ایران ابوالحسن بنی صدر که توانسته طی سال های اخیر برای چند اقامت کوتاه به کشور خود بازگردد، با صدایی آرام به بررسی رویدادهای دیروز و امروز ایران می پردازد. نه، اعتراضات خاموش نشده اند. این اعتراضات مشروعیت حکومت را زیر سؤال می برند و اعتراض سیاسی به تدریج درحال تبدیل به اعتراض مذهبی است. به خوبی می توان نتیجه گرفت که خواسته همسو کردن اسلام و آزادی از عمق آحاد جامعه برخاسته است.

 

آیا جنبش های برخاسته در فردای ۱۲ ژوئن در برابر این همه سرکوب خاموش شده است؟

شاید اعتراضات و گردهمایی ها به مانند سابق نباشد، ولی هنوز اول کار است… زیرا این نه انقلاب است و نه یک جنبش شورش گرایانه، بلکه یک اعتراض مدنی است که با هیچ سلاحی نمی توان آن را شکست داد. سرکوب های وحشیانه باعث شده تا این جنبش شکل های دیگری به خود بگیرد. از این پس ما شاهد رویارویی در داخل خود نظام هستیم. مشروعیت نظام زیر سؤال است و اعتراضات نیز روز به روز بیشتر پا می گیرد.

 

جمهوری اسلامی از زمان تأسیس یک مشروعیت دوگانه را یدک می کشیده: مشروعیت مردمی که از طریق انتخابات بوده و مشروعیت مذهبی. آیا امروز این تعادل از بین رفته؟

قبل از اینکه به سؤال شما پاسخ دهم، باید یک مرور تاریخی سریع انجام دهم. پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ که یک انقلاب مردمی بود، در اولین پیش نویس قانون اساسی اولویت با انتخابات مردمی بود. ولی در نهایت روحانیون با سود بردن از جای خالی شاه موفق شدند قیومیت خود را بر مردم تحمیل کنند: حکومت پادشاهی تمامی نهادهای نماینده مردم را بدون ایجاد ساختارهای جدید سیاسی و سندیکایی از بین برده بود و نهادی باقی نمانده بود که پس از انقلاب امور کشور را دست بگیرد. در نتیجه عمامه جای تاج را گرفت.

این قیومیت مذهبی تا زمان مرگ آیت الله خمینی به عهده وی بود: شخصیتی با مشروعیت غیرقابل بحث. جانشین اعلام شده او، آیت الله حسینعلی منتظری بود، ولی او در سال ۱۹۸۸ به دلیل اعتراض علیه اعدام های دسته جمعی زندانیان کنار گذاشته شد. منتظری یکی از تئوریسین های ولایت فقیه بود که رکن اصلی دین سالاری در ایران است.

حکومت که از ولیعهد محروم شده بود به واقع رهبری را که در موقعیت مذهبی مناسبی قرار داشته باشد نداشت تا جایگزین خمینی کند. علی اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن زمان رییس مجلس بود و نفوذ زیادی داشت، شورای نگهبان را متقاعد کرد که حجت الاسلام علی خامنه ای را به این سمت برگزیند.

 

یعنی انتخاب خامنه ای تضاد درونی نظام را آشکار ساخت…

“نویسندگان قانون اساسی” در سال ۱۹۸۰ با پیوند زدن حاکمیت الهی و حاکمیت مردم یک متن درهم و برهم را تنظیم کردند. با آمدن خامنه ای، در حقیقت نقش رهبر تغییر کرد: او کم کم اولویت مسایل مذهبی را که می دانست در آن به مانند سلف خود نیست فراموش کرد و به فرماندهی نیروهای مسلح و نیروهای امنیتی علاقه مند شد.

ازطرف دیگر، خامنه ای امکان برگزاری شوراهای انتخاباتی پیش بینی شده در قانون اساسی یا قانون را نداشت. به همین دلیل سریعاً جویای این شد که چگونه می تواند این شوراها را حذف کند، انتخابات را تحت کنترل خود بگیرد و در نهایت آنها را به همه پرسی تبدیل کند. اگر او نتوانسته به سرعت به این خواسته اش دست پیدا کند، به این دلیل بوده که در رأس قدرت نوعی جمعگرایی به همراه برخی فراکسیون ها و احزاب وجود دارد. به همین دلیل او نتوانست مانع از انتخاب شدن محمد خاتمی، رییس جمهور اصلاح طلب، در سال ۱۹۹۷ شود، ولی تصمیم گرفت کاری کند که این ماجرا تکرار نشود.

در سال ۲۰۰۵ او به دلیل وجود تفرقه در میان اصلاح طلبان موفق شد شخصیت پوپولیست، محمود احمدی نژاد را به ریاست جمهوری برگزیند. پس از چهار سال نتیجه کار احمدی نژاد فاجعه آمیز بود. خامنه ای علی رغم هشدار بسیاری از مشاورانش تصمیم بر آن گرفت که وی را چهار سال دیگر نیز در این منصب نگاه دارد.

 

حتی به زور؟

بله. خامنه ای می خواست به جمع گرایی فراکسیون ها در رأس نظام پایان دهد و این بار رفسنجانی را برای همیشه از مسیر اصلاح طلبی خط بزند و ساختمان قدرت در نظام را یک بعدی سازد. این مسأله با پیروزی احمدی نژاد امکان پذیر بود… خامنه ای کاری کرد تا او دیگر هیچ رقیبی از اردوگاه خودش نداشته باشد.

شورای نگهبان قانون اساسی که اکثریت اعضای آن توسط رهبر انتخاب می شوند مسؤولیت گزینش نامزدها را برعهده دارد و از میان ۴۷۵ تنها ۴ نفر را انتخاب کرد. خاتمی تحت فشارهای شدید از شرکت در انتخابات منصرف شد. و اگر از میان ۴ کاندیدا در نهایت دو کاندیدای اصلاح طلب امکان رقابت یافتند دلیلش این بود که دوشاخه شدن اردوگاه رقیب می توانست به نفع احمدی نژاد تمام شود؛ درست به مانند سال ۲۰۰۵.

 

چرا نظام کاری کرد تا انتخابات تا این حد پرشور برگزار شود؟ چرا مباحثات تلویزیونی به راه انداختند تا مردم تحریک شوند و به جنبش بیفتند؟

سازمان دهندگان انتخابات این امید را داشتند که این مباحثات چندگانگی را در اردوگاه اصلاح طلبان نشان دهد. حال آنکه احمدی نژاد گفت که رفسنجانی پشت کاندیداتوری میرحسین موسوی پنهان شده و بدین ترتیب به شدت به رییس دولت سابق جمهوری اسلامی حمله کرد. سپس اصلاح طلبان نیز به نوبه خود او را دروغگو نامیدند…

این رویدادها باعث شد تا رأی دهندگان توجه بیشتری به مقوله انتخابات کنند و به همین دلیل به شکلی پرشور در رأی گیری شرکت جستند. از سوی دیگر محاسبات آنها اشتباه شد و موضوع انتخابات حول دو نامزد اصلاح طلب بدون احمدی نژاد گشت. همین دورنما باعث شد تا نظام به زور متوسل شود.

 

شما واکنش جامعه را چگونه ارزیابی می کنید؟

موضوع اصلی این جنبش ها داشتن حق رأی و صحت رأی است. و موضوع دیگری نیز مطرح می شود که آیا حکومت به واقع مشروعیت مذهبی دارد؟ حکومتی که دروغ می گوید سالم نیست: به همین دلیل از نظر مذهبی دیگر مشروع نیست.

در همین راستا، چندین آیت الله بزرگ از گرایشات مختلف سیاسی موضعی اتخاذ کرده اند که علیه موضع فشار خامنه ای است. آیت الله منتظری که همچنان معتبرترین روحانی در ایران می باشد معتقد است حکومتی که به رأی مردم احترام نمی گذارد نمی تواند یک حکومت اسلامی باشد. در حقیقت، این تئوریسین دین سالاری معتقد است که خامنه ای دیگر نمی تواند ادعای مشروعیت مذهبی داشته باشد و دلیل او که یک دلیل مذهبی است به سوی اهداف معترضان که به دنبال ارزش های سکولار و مدرن اند سوق می یابد.

 

جمهوری اسلامی چگونه توانسته جوانانی که تا این حد مشتاق دموکراسی و مدرنیته اند را درون خود پرورش دهد؟

در حقیقت، “تحول جمعیتی” که در ایران بسیار سریع صورت گرفت باعث شد تا جامعه دگرگون شود. ده سال قبل از سقوط شاه، نیمی از جمعیت روستایی روستاها را ترک کردند. امروز بیش از ۶۶ درصد ایرانی ها در شهر زندگی می کنند. این شهرنشینی طی چهل سال اخیر با مسأله دیگری عجین شده: تلاش برای سوادآموزی و تحصیل که در جهان اسلام معادل ندارد.

دیگر نمی توان شهر متوسطی را یافت کرد که دانشگاه نداشته باشد؛ تعداد کسانی که به مدارک تحصیلی دست پیدا می کنند درحال افزایش است. سن میانگین برای ازدواج از ۱۳ به ۲۷ سال رسیده و رشد جمعیت نزول پیدا کرده [۳ ممیز ۵ درصد قبل از انقلاب و ۱ ممیز ۶ درصد امروز]. نقش زنان نیز از ریشه متحول شده. اکنون زنان به رشته های فرهنگی، سینمایی،… گرایش پیدا می کنند.

 

پس جامعه ایران دارای ایده های سکولار است؟

این جامعه درد خود را به شکل اعتراض نشان می دهد که به دید من، یک جنبش پست اسلامی است. جامعه ایران از نظر احساسات و ذهنیت عمومی، یک جامعه مسلمان است. ولی حتی اگر اسلام بخشی از هویت آن باشد، نباید اینگونه پنداشت که این جامعه نیز به مانند جوامع عرب به دنبال اسلام ایدئولوژیک است.

در اوایل قرن گذشته در ایران به مانند دیگر کشورهای مسلمان، مبارزه برای آزادی عمومی حق ویژه یک سری نخبگان و روشنفکران بود. امروز در ایران دیگر این گونه نیست. از این نظر، کشور کمتر به کشورهای عربی شباهت دارد و بیشتر به مانند کشورهای دموکراتیک اروپای شرقی است. و فراموش نکنیم که این گورباچف نبود که اتحاد جماهیر شوروی را به آن سرنوشت دچار کرد، بلکه سلف وی آندروپف بود…

 

آیا پیروزی باراک اوباما تأثیری روی جنبش مردم ایران داشت؟

اگر جرج بوش هنوز در قدرت بود، مردم ایران به این گستردگی به خیابان ها نمی آمدند. با انتخاب اوباما، تهدیدات و تهاجمات جهان خارج در نظر مردم ایران کمتر شده. در نتیجه، آنها برای این مبارزه داخلی بیشتر احساس آزادی کردند.

 

اهداف و آرزوهای این جامعه مدنی چیست و چه راه هایی برای عمل وجود دارد؟

مردم ایران یک اسلام “شدنی” می خواهند که با خواسته آنها مبنی بر مدرنیته همسو باشد. پس از دو ماه که از انتخابات گذشته، آنها همچنان محکم روی موضع خود ایستاده اند. اخیراً مقامات این طور شایعه کرده اند که به عنوان مثال فلان روزنامه نگار که زندانی شده، به زودی در تلویزیون ظاهر خواهد شد و اعتراف خواهد کرد که از سوی بیگانگان آموزش دیده است. حال آنکه خانواده وی در زمان ملاقات او در زندان دیده اند که او بیش از هر زمان دیگری بر مواضعش پافشاری می کند…

این طبقه متوسط که در تجمعات ظاهر شده، ذهنیت مرگ ندارد، بلکه خواهان زندگی است و نیل به خواسته اش زمان می برد. به همین خاطر است که برای حکومت به مثابه یک بحران می باشد. به نفع نظام است که این جنبش مردمی به یک جنبش شورش گرایانه تبدیل شود، زیرا با ورود نظامیان ورق به نفع حکومت برمی گردد.

در لهستان در زمان سولیدارنوش، آدام میشنیک عادت داشت همیشه می گفت موفقیت سندیکای لهستان در مبارزه اش علیه حکومت کمونیست به ظرفیت آن در محدود کردن خودش بستگی دارد تا بدین ترتیب اجماعی را که در جامعه به وجود آورده از بین نبرد. حق با او بود.

حتی اگر این مسأله سال ها طول بکشد، نباید به گونه ای عمل کرد که این جنبش سیاسی منحرف شود، چون دیگر از دست خواهد رفت. باید امیدوار بود که هیچ قدرت خارجی مشکل ایران را نظامی نکند، چون این بهترین راه برای احیا و ترغیب دیکتاتوری خواهد بود.

 

منبع: اکسپرس، ۱۰ اوت