احمدی نژاد و این انگلیسی ها!‏

نویسنده

اگر می‌خواهید به اطلاعاتی دست اول درباره شبکه چهار انگلیس و انگیزه‌های آن درخصوص پخش پیام تبریک ‏کریسمس آلترناتیو در این شبکه دست پیدا کنید (که امسال به محمود احمدی نژاد اختصاص داشت) و یا می‌خواهید ‏از فهرست کسانی مطلع شوید که تاکنون از همین شبکه پیام کریسمس فرستاده‌اند؛ پست تازه “بهمن هاتفی” را از ‏دست ندهید:‏

شبکه چهار بریتانیا، شبکه‌ای است خصوصی که در مجموع فضایی روشنفکرانه‌تر از ‏BBC‏ دارد و سعی می‌کند ‏مواردی را پوشش دهد که احتمالا در شبکه‌های دیگر کمتر به آن پرداخته می‌شود. البته شبکه چهار هم از اهداف ‏اولیه‌اش فاصله گرفته است و در حال حاضر به سختی می‌توان از این موضع (نگاه متفاوت روشنفکری) تمایزی ‏بین شبکه‌های مختلف قائل شد. این شبکه از سال نودوسه، بخشی از برنامه خبری روز کریسمس خود را به “پیام ‏کریسمس آلترناتیو” اختصاص داده است و از شخصیتی معروف و یا غیر معروف می‌خواهد تا پیام کریسمس خود ‏را بیان کند. ‏

در پانزده برنامه قبلی (پانزده سال گذشته) تنها به یک مورد شخصیت سیاسی برمی خوریم که آن‌هم با موقعیت ‏کاملاً رسمی رئیس‌جمهور یک کشور فاصله دارد. این شخصیت سیاسی جسی جکسون، کشیش سیاه پوست، ‏سناتور دمکرات آمریکایی است که در سال‌های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ سعی کرد تا به عنوان کاندیدای دمکرات‌ها برای ‏انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده انتخاب شود و ناکام ماند. وی در سال ۱۹۹۴ یعنی دومین سال آغاز “پیام ‏آلترناتیو” میهمان شبکه چهار بوده است.‏

‎ ‎دلیل اصلی کاهش بیسوادی در کشور‏‎ ‎

“سمیه توحیدلو” با عدد و رقم اثبات کرده است که کارنامه نهضت سوادآموزی و شخص محسن قرائتی در رمینه ‏محو بیسوادی از کشور، بیش از آنکه ناشی از فعالیت این نهاد و مدیر آن باشد؛ ناشی از مرگ و میر بیسوادان ‏است. توحیدلو، پیشنهاد قرائتی برای انحلال این نهاد را هم بی‌ارتباط به همین قضیه نمی‌داند:‏

آمار بالا و جدول ارائه شده به روشنی نشان می دهد که بخش زیادی از جمعیتی که آقای قرائتی در امار غلطشان ‏آورده اند متعلق به سنین بالا است، که از بین این سنین تعداد زیادی نه بخاطر مجاهدت ایشان که به دلیل مرگ و ‏میر کم شده است.دوم اینکه بیشترین تاثیرگذاری بین سالهای شصت و پنج تا هفتاد و پنج بوده، که می توان ان را ‏ناشی از نبود مدرسه و امکان تحصیل دانست. در واقع مدرسه سازی و تلاشهایی که بعد از جنگ شد، یک افزایش ‏چشمگیر در سطح سواد ایجاد نمود. اما به مرور بعد از تخصیص امکانات این تاثیرگذاری به شدت کاهش یافت. ‏

در واقع این نهضت سی ساله جناب آقای قرائتی، طبق آمار رسمی مرکز آمار، خیلی نهضت موفقی نبوده است و ‏پیشنهاد ایشان مبنی بر بستن این سازمان پیشنهاد خوبی است، چون روش باسواد کردن بدون شک باید نسبت به ‏گذشته تغییر کند و از طرف دیگر بیسواد های اول انقلاب تا چند سال دیگر کاملا در قید حیات نخواهند بود. لذا ‏دیگر نمی شود آمار مرگ و میر را جای امار نهضت سواد اموزی ارائه داد. ‏

‎ ‎تغییر؟! شوخی می‌کنید!‏‎ ‎

“حاجی واشنگتن” نوشته است که برخلاف تصور رای‌دهنگان امریکایی، گویا اوباما نخواهد توانست یا نمی‌خواهد ‏تغییر چندانی در وضع موجود پدید آورد:‏

واقعیت این بود که تا روز انتخابات کسی فکر نمی کرد که چپ ها و لیبرال ها ممکن است روزی به منتقدان ‏شماره یک اوباما تبدیل شوند. وقتی اوباما هیلاری کلینتون و رابرت گیتس رو به عنوان گزینه های وزارت خارجه ‏و دفاع معرفی کرد، خیلی تو ذوق لیبرال ها و چپ ها خورد. اونها دنبال تغییر بودن و این اون چیزی نبود که ‏اونها از شعار تغییر اوباما انتظار داشتن. البته بعدا گزینه های دیگر کابینه اوباما بخصوص در زمینه علوم و ‏محیط زیست کمی به چپ ها دلداری داد ولی کلا خیلی از این افراد در حال حاضر از انتخاب های سنتریست ‏اوباما و عدم تمایل او به دموکرات های رادیکال تر ناراحت هستن.‏

از هفته پیش یک مشکل دیگر به مشکلات اوباما اضافه شده و این بار رنجش جامعه دگرباشان از اوست. دعای ‏رسمی مراسم تحلیف اوباما به وسیله ریک وارن، کشیش سرشناس اوانجلیست انجام می شه. با توجه به نقطه ‏نظرات آقای وارن درباره همجنس گرایی و مخالفت او با قانونی شدن ازدواج آنها، فعالان این جامعه به شدت ‏خواستار تغییر او هستن ولی اوباما زیر بار نرفته و گفته در مراسم تحلیف او تکثر رعایت خواهد شد. خود وارن ‏هم گفته دگرباشان رو دوست داره ولی به هر حال گله گذاری این طیف از طرفداران سرسخت اوباما همچنان باقی ‏است.‏

‎ ‎اندیشه لیبرالی در جنبش دانشجوئی‎ ‎

“رشید اسماعیلی” یادداشت مفصلی در مورد اوجگیری مجدد اندیشه‌های لیبرالی در جریان دانشجوئی نوشته است ‏که در بخشی از آن آورده:‏

ایران طی دهه های اخیر جولانگاه انواع تفکرات لیبرال ستیز بوده است. به عنوان مثال؛ ایران از یک سنت ‏چپگرایانه ی بسیار قدرتمند برخوردار است که تاثیرات عمیق و غیر قابل انکاری بر سپهر سیاست و جامعه ی ‏ایران بر جا گذاشته است، تاثیرات به حدی عمیق و بنیادین بوده است که تاریخ معاصر ایران را بدون مطالعه ی ‏جنبش چپ و توجه به نقش آن نمی توان تفسیر کرد.‏

انگاره های چپگرایانه و ضد لیبرال از دهه های بیست و سی شمسی بدین سو به نحو گسترده ای با استقبال جامعه ‏ی روشنفکری ایران و طبقات تحصیلکرده مواجه شد، به نحوی که حتی نخبگان مذهبی هم آگاهانه و نا آگاهانه ‏برای ارائه ی چهره ای سیاسی و اجتماعی از اسلام از زرادخانه ی مارکسیسم بهره ها بردند. به عنوان مثال علی ‏شریعتی اگر چه جامعه‌شناسی خوانده بود و احتمالا با “وبر” آشنایی‌هایی داشت اما کیست که نداند دامنه نفوذ ‏مارکس در “اسلام انقلابی” او بسی بیشتر از “وبر” بود‌. بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق هم اگر چه مسلمانانی ‏معتقد بودند اما الگویی که آنها از اسلام سیاسی ارائه می کردند به شدت تحت تاثیر انگاره های مارکسیستی بود‏‎.‎

‎ ‎مارکوپولوهای رانت خوار!‏‎ ‎

“جعفر گلابی” در باره طبقه نوکیسه اجتماعی که در نتیجه رانت خواری به ثروت‌های عظیم دست یافته‌اند نوشته ‏است:‏

ماکه بخیل نیستیم کیف حالشون اما عده ای از همین عده با پول همین مردم فقیر به چنین مکنتهایی رسیده اند ‏وهرگز به روی مبارک خود نمی آورند که اگر مناسبات نابرابر موجود جامعه نبود واگر رندی استفاده از این ‏نابرابریها رو نداشتند واگر در جامعه ما حق مال حق دار بود آنان زحمتی نکشیده اندوعلمی نداشته اند که شایسته ‏رفاهی چنین باد آورده شوند، جالب اینکه از هر دو مدعیان عدالت وآزادی چنین افرادی به وفور یافت می شوند. ‏محترمینی که وقتی ساکنند از میرداماد پائین تر کاری ندارند ووقتی در سفرند رویشان نمی شود بگویند تعطیلات ‏رو در داخل کشور گذرونده اند! ‏

مارکوپولوهایی که با پول روستائیان این سرزمین روی نقشه کره زمین جایی رو پیدا نمی کنند که قدم رنجه نکرده ‏به آنجانرفته باشند. بازم اشکالی نداره منتها کاش بازارادعا کمی کم بشود، کاش اینقدر از چپ وراست روی مردم ‏منت نگذارند کاش یک جوانمردی پیدا بشود صاف وپوست کنده بگوید توانستم، عرضه‌اش رو داشتم و بردم و ‏خوردم. باور کنید شاید چنین کسی از سوی مردم بخشیده هم بشود، زور ومشکل اونجا است که هر کس می برد و ‏می خورد، قمپز مردم داری و دمکرات منشی‌اش چشم‌ها را خیره می‌سازد.‏

‎ ‎خواجه حافظ شیرازی: بیا و هوای مجلس روحانیان منور کن!‏‎ ‎

“کشکول جوانی” به کنایه، در مورد تفال زدن به حافظ از سوی محمدخاتمی در شب یلدا نوشته که حتی جناب ‏حافظ هم امر به ورود او به انتخابات دهم کرده است:‏

تنها خواجه حافظ شیرازی تا حالا سکوت اختیار کرده بود که او هم چند شب پیش به جمع دوستانش پیوست و ‏رسما از سید محمد خاتمی خواهش کرد که بیاید! البته علت تاخیر حافظ شیرازی این بود که او می ‌خواست حمایت ‏خود را از آقای خاتمی در مراسم شب یلدا علنی کند وگرنه خودمان بهتر از هر کسی می‌دانیم که حافظ برای امر ‏خیر هرگز استخاره نمی‌کند!‏

اما ماجرای حافظ شیرازی و سید محمد خاتمی. حتما خبر دارید که آقای خاتمی یکی دو سالی است که در مراسم ‏شب یلدای بچه‌های چلچراغ شرکت می‌کند و… امسال هم مطابق معمول حاضران از ایشان خواستند که به دیوان ‏حافظ تفالی بزند و شعری بخواند. خاتمی هم دیوان حافظ را گرفت و آنرا باز کرد، اما ناگهان چهره‌اش دگرگون ‏شد! ‏

‎ ‎رویکرد پوپری به انتخابات دهم‏‎ ‎

“شور و شر” مواضع و استدلال‌های طرفین موافق و مخالف ورود محمد خاتمی به انتخابات دهم را بررسی کرده ‏است:‏

خاتمی بیاید به سه دلیل: ۱- به دموکراسی معتقد است (گیریم باورش به دموکراسی از نوع حداقلی و شرط وشروط‌ ‏دار است) ۲- احتمال تایید صلاحیتش هست ۳- احتمال رای‌آوردن‌اش هست. ‏

‏ این سه دلیل کم‌وبیش چکیده‌ی استدلال کسانی است که از ورود آقای خاتمی به عرصه‌ی انتخابات حمایت می‌کنند. ‏کسانی که شاید ناخودآگاه، دموکراسی را وسیله‌ای برای به قدرت رساندن دموکرات‌های خوب و جلوگیری از به ‏قدرت رسیدن دیکتاتورهای بد می‌دانند. ‏

اما دسته‌ی دیگر یعنی طرفداران رویکرد پوپری، دموکراسی را به صورت قدرت سلبی و به عنوان نظامی برای ‏برکناری مسالمت‌آمیز و بدون خونریزی حاکمان تعریف می‌کنند. از دیدگاه این دسته‌ی دوم، دموکراسی، نظامی ‏برای به قدرت رساندن افراد دموکرات نیست، بلکه نظامی است که افراد غیردموکرات را وادار به رفتار ‏دموکراتیک می‌کند. بدیهی است این دسته‌ی دوم شرکت آقای خاتمی در انتخابات را هم بر مبنای همین معیار ‏ارزیابی می‌کنند بدین‌معنا که به‌دنبال پاسخ‌دادن به این پرسش هستند که حضور ایشان در عرصه‌ی رقابت انتخاباتی ‏تا‌چه حد به شکل‌گیری و تقویت این قدرت منفی در میان طبقات و قشرهای مختلف مردم، به‌ویژه گروه‌های اقلیت ‏کمک می‌کند. ‏

‎ ‎نفرین منابع برای کشورهای تولیدکننده مواد اولیه‎ ‎

“یک لیوان چای داغ” در مورد پدیده‌ای تحت عنوان نفرین منابع نوشته است که دامنگیر اقتصاد کشورهای ‏تولیدکننده مواد اولیه است:‏

با وجود همه ادبیاتی که راجع به “نفرین منابع” هست من تمایل دارم تا به برخی نتیجه گیری ها از این فرضیه ‏حداقل در سطح منطقه خودمان باور نداشته باشم. نفرین منابع می گوید کشورهایی که دارای منابع طبیعی فراوان ‏‏(مثل نفت یا مس) هستند در مقایسه با کشورهایی با درآمد سرانه مشابه خودشان سطح پایین تری از توسعه یافتگی ‏نیروی انسانی و نهادها دارند. ‏

نکته ای که برای من کم تر قابل باور است ربط دادن وضعیت فعلی به داشتن منابع و به عبارت دیگر طرح این ‏فرضیه است که “ما اگر نفت نداشتیم وضع مان بهتر بود”. این را من خیلی تردید دارم. مشاهداتی از منطقه ‏خودمان باعث می شود تا این تردید را داشته باشم. توزیع نفت در بین کشورها تابع خصوصا زمین شناسی است ‏که تقریبا هیچ ربطی به خصوصیات فرهنگی و نهادی و کشاورزی و غیره کشورها ندارد لذا اگر یک گروه از ‏کشورها را در یک منطقه داشته باشیم که در یک دوره زمانی در برخی از آن ها نفت کشف شده و در برخی دیگر ‏نه ؛ آن وقت می توانیم یک نمونه عالی از دو گروه دارای تفاوت در این متغیر داشته باشیم.‏

 

‎ ‎برخلاف دموکراسی‌خواهان؛ جامعه‌ستیزان قابت‌قدم‌اند‎ ‎

[](http://ma3k.blogspot.com/2008/12/blog-post_23.html)

‏”صورتک خیالی” معتقد است برتری جامعه‌ستیزان به دموکراسی‌خواهان این است که در ایده‌ها و نظرات خود ‏ثابت‌قدم و استوارند:‏

 

چیزی که باعث رشد این جامعه ستیزان می شود این است که آنها بسیار قاطع اند. هر روز خدا یک بامبولی علم ‏میکنند و هیچ پروایی هم ندارند. برخلاف مردم عادی هیچ وقت دچار شک وتردید نمیشوند، دلیلش هم بسیار ساده ‏است. به درک که بعدش چی پیش می آید، اصلا قادر نیستند. این کار را بکنید! آن کار را بکنید! تمام مکالمات ‏تلفنی را استراق سمع کنید! مالیات پولدارها را قطع کنید! گور پدر احضاریه هایی دادگاهی و سازمانهای حفاظت ‏از محیط زیست.‏

معضل مصیبت باری است که نمی دانم چطور میشود برطرفش کرد و آن این است که فقط خل و چل ها می ‏خواهند رئیس جمهور شوند. این قضیه حتی در مورد مدارس هم صدق میکند. فقط بچه هایی که شرارت از سر و ‏رویشان می بارد می خواهند مبصر شوند.‏